سینماسینما، محمد حقیقت:
یکی از فیلمهای جالب امسال جشنواره که در آخرین روزها توجه و ستایش برانگیز بود و حتی منتقدین زیادی هم برایش نخل طلا پیشبینی میکردند، «همه آنچه که بعنوان نور تصور میکنیم» از هند، بود.
قبل از این در سال ۱۹۹۴ در بخش مسابقه کن فیلمی از هندوستان در مسابقه شرکت کرده بود.
درباره کارگردان: خانم پایال کاپادیا که باید حتما نامش را به خاطر سپرد، در ۱۹۸۶ در بمبی از مادری نقاش و فیلمساز ویدیویی بدنیا آمد. در جوانی در مدرسه علاقهمند به سینه کلوب آنجا شد و آثار آندره تارکوفسکی، ریتویک گاتیک(سینماگر هندی) برایش کنجکاوی برانگیز شد، سپس به دانشگاه سنت اگزاویه در بمبی رفت.
در ابتدای سالهای ۲۰۱۰ به انستیتو فیلم و تلویزیون هند راه یافت. به مدت پنج سال در سمت دستیار کارگردان در زمینه تولید ویدیو و کارهای تبلیغاتی مشغول به کار شد. از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ چهار فیلم کوتاه ساخت که برخی به جشنوارهها راه یافتند. یکی از آنها در جشنواره اوبرهازن جایزه فیپرشی، به دست آورد. سپس با فیلم «ابرهای بعد از ظهر» در بخش سینه فونداسیون کن ۲۰۱۷ پذیرفته شد و همچنین دیگر فیلم کوتاهش «و تابستان چه میگوید» به مسابقه برلین ۲۰۱۸ راه یافت.
نخستین اثر بلندش، «تمامی یک شب بدون دانستن» که مستند بود در بخش پانزده روز کارگردانان کن ۲۰۲۱ توانست جایزه چشم طلایی را به دست آورد و امسال دومین اثرش که داستانی است، (همه آنچه که بعنوان نور تصور میکنیم) به بخش مسابقه کن راه یافت.
درباره فیلم: کارگردان در این فیلم به سرگذشت پرستاری بنام «پرابها»، در شهر مومبای میپردازد که با عطوفت و با دقت بسیار به مریضها در بیمارستان رسیدگی میکند. زندگی عادی و روزانهاش وقتی متحول میشود که روزی یک هدیه از شوهرش که سالهاست او را ندیده، دریافت میکند. بعدا مشخص میشود که شوهرش در آلمان مشغول به کار است. پرابها با دختر دیگری، «انو » که او هم پرستار است، به صورت مشترک مستاجر اتاقی هستند و با هم در آنجا زندگی می کنند و دوست خوبی هم برای یکدیگر هستند.
فیلم با تراولینگها در شهر شروع میشود و گاه ما را به یاد تراولینگها در «هیروشیما عشق من» میاندازد. در صبح زود مغازهها باز میشوند و رفته رفته پرسوناژها پدیدار میشوند. بعد از مدتی با انو آشنا میشویم که در شهر بدنبال جایی میگردد که بتواند با نامزدش خلوت کنند که البته کار سادهای نیست تا اینکه روزی در منطقه یک شهر ساحلی مکان دلخواه را مییابند که بتوانند به امیال خود دست یابند.
فیلم جغرافیای آنجا را مستندوار، بافته در شعر، با دیالوگهای اغلب افسون کننده پیش روی تماشاگر میگذارد. در بخش اول، ماجرا در قلب شهر مومبای، مملو از نورها، مغازهها، رستورانهای کوچک، ترنها، اتوبوسها، متروها و زیرزمینهای ساختمانها میگذرد، در عین حال باران همه جا حضور دایم دارد، مثل اینکه باران در حال تمیز کردن و شستن شهر و آدمهایش از آلودگیهاست. این شهری است که کارگردان همه زوایای آن را از کودکی میشناخته، در آن کار کرده، با مردمش سر و کله زده، در این شهر زنان نسبت به جاهای دیگر، راحتتر کار پیدا میکنند. وقتی در این شهر میچرخید در هر گوشهاش استایلی از معماریهای گوناگون مییابید که میتواند بازگو کننده تاریخ اجتماعی/ سیاسی آنجا باشد. آدمهای گوناگون هرکس روایتی از شهر را برایتان بازگو می کند، به موازات زنانی هستند که میخواهند از قید بندها و سنتها خود را رها کنند.
در بخش دوم فیلم, ماجرا در دهکدهای کنار دریا میگذرد. در آنجا زنان بسیار کار میکنند و نانآور خانواده هستند. فیلم که با ظرافت و جامعه شناسانه به موقعیت امروز هند نظر دارد، به افرادی که کشور را برای یافتن کار ترک کرده اند هم نظر دارد. اکثر کسانی که کشور را ترک کردهاند و فامیل را به حال خود گذاشتهاند، مردان هستند. در فیلم به رفاقت و همدردی بین زنان پرداخته میشود. جالب است که بازیگران زن فیلم همگی دوست داشتنیاند. این اثر، کاری عاشقانه است که بار تعهدانهای دارد و بازتابی از موقعیت سیاسی آنجا هم در خود پنهان دارد بدون اینکه بخواهد آن را به رخ تماشاگر بکشد. دیدن این اثر را به شیفتگان سینمای متفاوت توصیه میکنم. این فیلم را میتوان صدای جدیدی از سینمای هند به حساب آورد، فیلمی که نخل قلبها را از آن خود کرد.
خانم کارگردان ۳۸ ساله در مصاحبهای از مشکلات یافتن سرمایه فیلم میگوید: از سال ۲۰۱۹ به دنبال یافتن بودجهای برای فیلم بودهام. شرایط فیلمسازان زن خیلی دشوارتر از مردان است، البته بلافاصله بگویم که خودم را در کادر «کارگردان زن» نمیگذارم. در سینمای مستقل کار کردن بسیار دشوار است، سرمایه یافتن برای چنین فیلمی همت و پشتکار بسیار میطلبد، خوشبختانه که جشنوارههای مهم از این تیپ فیلمها حمایت میکنند.