سینماسینما، پریسا الیاسی
در فیلم «منطقه تحت نظر» مهمترین اتفاقات در خارج از قاب جریان دارد، همانطور که وحشتناکترین جنایات بشریت درست پشت دیوارهای خانه رودلف هوس اتفاق میافتد. رودلف هوس افسر نظامی نازی و فرمانده اردوگاه آشویتس بود که این فیلم قرار است برشی از زندگی او را نشان دهد.
«منطقه تحت نظر» یک درام تاریخی به کارگردانی جاناتان گلیزر است که با اقتباس از رمانی به همین نام ساخته شدهاست. این فیلم داستان یک خطی جذابی دارد: رودلف هوس از افسران ارشد نازی تلاش میکند تا در مجاورت اردوگاه نظامی آشویتس زندگی آرام و رویایی را برای خانوادهاش فراهم کند.
آنچه داستان این فیلم را جذاب و شنیدنی میکند همین پارادوکسی است که در خلاصهاش آورده شده، یک زندگی رویایی در جایی که بیخ گوششان آدمها به فجیعترین شکل ممکن کشته میشوند. «منطقه تحت نظر» نیز کل درام خود را بر پایه همین پارادوکس پیش میبرد. این یک خطی جذاب و شنیدنی اما در طول فیلم بسط پیدا نمیکند؛ به طوریکه مخاطب در زمانی نزدیک به صد و بیست دقیقه مشغول تماشای زندگی روزمره یک خانواده به ظاهر خوشبخت است. بسط پیدا نکردن قصه اگرچه کاملا تعمدی به نظر میرسد اما همین امر باعث شده تا فیلم سرد، یکنواخت و بدون کشش دراماتیک پیش برود. فیلمساز حتی در دادن اطلاعات نیز خست به خرج میدهد. فیلم هیچگونه اطلاعات تاریخی به مخاطب نمیدهد، فیلمساز فرض را بر این گذاشته همان دودی که از دودکشهای بزرگ آنسوی دیوار به چشم میخورد و حضور افسران نازی در فیلم به اندازه کافی گویای شرایط تاریخی موجود است. اما آنچه این فیلم با لحنی کند و کشدار را دیدنی میکند جزییات درخشانی است که در آن به کار رفته و اگر مخاطب حوصله کند و تا انتها به تماشای فیلم بنشیند قطعا مزدش را خواهد گرفت. این فیلم برخلاف فیلمهای بسیاری که در زمینه جنایات نازیها، قتلعام یهودیها و اردوگاه آشویتس ساخته شده هیچ لحظه سانتیمانتالی ندارد. اردوگاه آشویتس در طول فیلم هرگز به تصویر در نمیآید و هیچ نشانه آشکاری از رنج و مصیبتی که بر یهودیان وارد آمده دیده نمیشود اما جزییاتی همچون بستن پنجره برای در امان ماندن از بوی سوختن اجساد، پاک کردن خاکستر حاصل از کورههای آدمسوزی از سطوح، به تن کردن لباسهای یهودیانی که آن سوی دیوارها در حال مرگند توسط اهالی خانه رودلف هوس و از همه مهمتر صدای فریادها و نالههایی که جابهجا خارج از قاب به گوش میرسد به حدی منقلبکننده است که نیازی به تماشای مستقیم شکنجه، کشتن و سوزاندن آدمها نیست.
مخاطب به تماشای زندگی آدمهایی مینشیند که همهچیزشان در بهترین شرایط ممکن است. یک زن و شوهر جوان با پنج فرزند زیبا در خانهای بزرگ با باغچهای رویایی که مادر خانواده در نهایت هنرمندی طراحی و اجرا کرده حضور دارند. اعضای خانواده زمان صرف شام دور یک میز جمع میشوند و با نهایت ادب و احترام با هم صحبت میکنند، پدر خانواده فرزندش را به آغوش میکشد و برایش قصه میخواند، زن و شوهر قبل از خواب با هم خلوت کرده و صحبت میکنند. پس چه چیزی تماشای این خانواده آرام، زیبا، مودب، متمدن و خوشبخت را تا این اندازه نفرتانگیز میکند؟
این نقطه نمایش هنر فیلمساز و اوج درخشش فیلم است. این همان چیزی است که هانا آرنت سالها پیش از آن به عنوان «ابتذال شر» نام برد، لغتی که سالهای سال است جای خودش را در فرهنگ لغات سیاسی پیدا کرده و پر کاربرد شدهاست. هانا آرنت بعد از تماشای محاکمه آدولف آیشمن، یکی از افسران نازیها اصطلاح ابتذال شر را ابداع میکند. ابتذال شر به این معناست که جنایات هولناک و شرهای بزرگ نه تنها به وسیله آدمهای اهریمنیسرشت و دارای مشکلات روانی خطرناک اتفاق نمیافتد بلکه توسط آدمهایی بسیار معمولی، شبیه به همانهایی که در زندگی روزمره بارها و بارها با آنها مواجه میشویم انجام میشود. آدمهایی که اعمال خود را غیرطبیعی و حیوانی نمیدانند بلکه آن را انجام وظیفه تلقی میکنند. جاناتان گلیزر با هنرمندی و با خلاقیت و نوآوری در ساخت این اثر توانسته مفهوم ابتذال شر را به روشنی به تصویر بکشد. رودلف هوس و همسرش هدویگ فکر میکنند یک زندگی عادی را پشت سر میگذرانند اما این زندگی عادی نیست. تا زمانیکه از آن سوی دیوارها صدای فریاد و ضجه و ناله به گوش میرسد هیچ چیز این زندگی عادی نخواهد بود.
فیلم «منطقه تحت نظر» توانست نظر مثبت منتقدان را به دست آورد و در فصل جوایز، بسیاری از جوایز را درو کند که از آن جمله میتوان به دو جایزه اسکار برای بهترین فیلم بینالمللی و بهترین صداگذاری، سه جایزه گلدن گلوب و سه جایزه بفتا اشاره کرد.
«منطقه تحت نظر» را باید دید، نه فقط یک بار که بیش از آن! چیزی در این فیلم نهفته است که گریبان تماشاچیاش را رها نمیکند و او را تا مرز ویرانی میبرد.