سینماسینما، نوشتهی لیزا نسلسون، ترجمه: امیرعلی نصیری
سنت و روابط خانوادگی، دو بازوی اصلی برادران لیلا است؛ فیلمی که با غوطه به درون خانوادهای فقیر ـ و همچنان باصداقت ـ تهرانی، مدام تماشاچی را شگفتزده میکند، خانوادهای که تلاش میکند خود را سرپا نگه دارد. سعید روستایی (نویسنده و کارگردان) بعد از اثر شگفتانگیز متری شیش و نیم با محوریت مواد مخدر، فیلمی ساخته که به لحاظ بصری و تماتیکی موضوعهای مختلفی را به چالش میکشد: دروغ، حقیقت، تحریمهای بینالمللی و عقبگرد اجتماعی. بازیهای فوقالعاده، این فیلم حاضر در بخش مسابقه، جشنواره فیلم کن را سرگرمکننده کرده است.
برادران لیلا مملو از بگو مگو و مشاجره میان شخصیتها است. این درام چند لایه به ما یادآوری میکند که مردم معمولی بیشترین آسیب را از تحریمهای بینالمللی میبینند. اینجا شاهد هستید که یک زن فقیر ـ و در عین حال متعلق به طبقه شهری ـ با چه مشکلاتی دست به گریبان است.
پدر خانواده، اسماعیل، پیرمردی هشتاد ساله (سعید پورصمیمی) باتری قلب و اعتیاد به تریاک دارد و سالهاست که درآمد شرافتمندانهای نداشته است. دو فرزند پسر، به همراه همسر و دخترش خانهای در منطقهای فقیرنشین دارند.
فیلم افتتاحیهای جسورانه دارد که علیرضا (نوید محمدزاده) را به ما معرفی میکند. نماهای خارجی متعدد و تصاویری در کارخانه با ماشینآلات سنگین، شرایط کاری در یک متروپلیس قرن بیست و یکمی را به تماشاچیها یادآوری میکند.
علی، که یک سال است هیچ در آمدی ندارد، به خانه پدری برمیگردد؛ جایی که خواهر چهلسالهاش لیلا (ترانه علیدوستی) هنوز ازدواج نکرده است. لیلا به او کمک میکند تا کسبوکار تازهای راه بیندازد و آیندهای برای خود دستوپا کند. او تیزهوشترین عضو این خانواده مردانه است. حقوقی که او بهواسطه کار اداری در یک مرکز خرید مجلل دارد، منبع درآمد اصلی خانواده است.
بزرگترین پسر خانواده، پرویز (فرهاد اصلانی) پدر پنج دختر دوستداشتنی و نوزادی پسر است. او در همان مرکز خرید، مسئول نظافت سرویسهای بهداشتی است. بهخاطر اجارهبهای زیاد، صاحبان پاساژ تصمیم گرفتهاند تا سرویس بهداشتی را به بوتیک تبدیل کنند. رؤیای لیلا این است که بتواند بوتیک را اجاره و کاری را برای همه برادرانش دست و پا کند. طنز تلخ ماجرا، تبدیل کردن توالت به بوتیکی پرزرق و برق است.
سومین برادر خانواده، دست به هر کار عجیب و غریبی میزند. در حالی که چهارمین برادر، منوچهر (پیمان معادی) میخواهد آپارتمان نقلیاش را بفروشد. او دسترسی مستاجرها را که اجارهشان عقب افتاده به راهپله گرفته، در نتیجه رفت و آمد به دشواری از طریق پلکان اضطراری انجام میشود.
رابطه برادرها در فیلم مثل یک هرم است. آنها این جمله را عینیت بخشیدهاند که «پول گرچه خوشبختی نمیاره، ولی نداشتنش قطعاً بدبختی میاره». گرچه این خانواده ظاهراً در زمانهای مدرن زیست میکنند، ولی مدام و با نشانههایی ـ مثل گرفتن عکس خانوادگی ـ به ما یادآوری میکنند که درگیر سنتها هستند. پدرخوانده فامیل فوت کرده و باید جانشینی برای او معرفی شود. اسماعیل از بقیه بزرگتر است، اما برای این کار به پول زیادی نیاز دارد.
آیا پیرمردی آسوپاس میتواند شایستگی کسب لقب پدرخوانده را به دست آورد؟ آیا برادران لیلا سرمایه لازم برای کسبوکار جدید را پیدا میکنند؟ آیا لیلا میتواند از نقش «دختر ترشیده» در یک جامعه مردسالار خارج شود و به غرایض اقتصادیاش اتکا کند؟ با پیشرفت داستان، تماشاچیان کمکم با قهرمانها همذاتپنداری کرده و به دنبال جواب این سوالها میروند.
دعوا و مرافعههای خانوادگی به شکلی باورپذیر اجرا شده و بازیگران واکنشهای احساسی خوبی ـ بهویژه با چشمانشان ـ دارند. ضمن تقدیر از کارگردان ـ بهخاطر مواد داستانی که در اختیارمان گذاشته ـ شاهد چالشهایی باورپذیر در زندگی روزمره این خانواده هستیم. این سفر احساسی، ابداً طولانی یا خستهکننده به نظر نمیرسد.
منبع: اسکرین دیلی
https://www.screendaily.com/reviews/leilas-brothers-cannes-review/5170211.article