پدرو آلمودوار ۶۶ساله، در جشنواره «کن» امسال با فیلم «جولیتا» حضور پرقدرتی دارد. این کارگردان اسپانیایی با فیلم تازهاش که به نظر پختهتر از بقیه فیلمهایش است تِمهای درد، لذت، خانواده و مادری را که غرق در موضوع مسئولیتپذیری و احساس گناه هستند به تصویر کشیده است. به گزارش سینماسینما،آلمودوار بهتازگی گفتوگویی با «لوموند» کرده که خلاصهای از آن را از نظر میگذرانید.
در کن پنجبار در بخش اصلی حاضر بودهاید و یکبار هم بهعنوان داور حضور در جشنواره را تجربه کردهاید. دیگر میشود گفت که شما پای ثابت جشنواره کن هستید… .
قبل از اینکه در سال ۹۹ فیلم «همهچیز درباره مادرم» در جشنواره کن انتخاب شود، من همه فیلمهایم را عرضه کرده بودم ولی آنها هرگز جدیشان نگرفته بودند. چیزی که شما میگویید درست است ولی مطمئنا من در جشنوارههای کن زیادی هم غایب بودهام.
اصلا این جشنواره برای شما اهمیتی دارد؟
مطمئنا مهم است. فراموش نکنید من یکسری از آدمها را فقط در کن ملاقات میکنم. البته شاید برای کارگردانی به سن من این حضور بیشتر خطرناک باشد.
خطرناک باشد؟
ببینید؛ اگر فیلم یک کارگردان سرشناس در کن با استقبال بدی مواجه شود خیلی بیشتر از اینکه با استقبال خوب مواجه شود سروصدا میکند… .
اولین حضورتان در جشنواره کن را به خاطر دارید؟
دقیقا. سال ۱۹۸۲ بود که دومین فیلمم، هزارتوی هیجان، به هفته منتقدان راه یافت. آنموقع کارگردان شناختهشدهای نبودم. آن سال پاپیون زده بودم و روی کتم هم نوشته کمرنگی دیده میشد که کمی فاجعهبار به نظر میرسید. خاطراتی شیرین از آن حضور دارم؛ خاطراتی شفاف و تازه از آدمهایی که آنجا حضور داشتند، از جشن… آنموقع حسابی جوان بودم.
آنموقع جوان بودید ولی حالا فکر میکنید فیلم جولیتا پختگی لازم را دارد؟
بله، دقیقا برعکس فیلم هزارتوی هیجان.
ولی اینجا هم باز موضوع فیلم درباره مادری است که از کارش استعفا داده… .
بله، استعفا داده ولی بیشتر به خاطر زندهماندن است. از این گذشته او بعدا متوجه میشود که فراموشی ممکن نیست، چون حافظه سر جایش است و خاطرات، هرچند دردناک، به قوت خودش باقی است.
برخلاف فیلمهای اخیرتان که در آنها موضوع خانواده مطرح بود یا اینکه رابطه والدین – فرزند از دید فرزند مورد بررسی قرار گرفته بود، اینجا سوژه فیلم درباره بزرگسالان است؛ مسئولیتهای آنها، احساس گناهشان و چیزهایی که پشتسر گذاشتهاند… .
دقیقا همینطور است. البته دلیل انتخاب این سوژه فقط سنوسالم نیست بلکه وضعیت روحیای که این روزها دارم هم در آن دخیل بوده است. در فیلمهای من مادران زیادی بودهاند؛ در ولوور، همهچیز درباره مادرم، گل اسرار من، پاشنه بلند و… همه این مادران مرجعی داشتهاند که مادر خودم یا زنان همنسلش بودهاند و دیدی که آنها نسبت به زندگی داشتهاند را تداعی کرده ولی «جولیتا» و انزوایی که این زن در آن گیر کرده مرجعش خودم هستم. او از درون من شکل گرفته است.
از فیلم «هزارتوی هیجان» تا «جولیتا»، میشود گفت ما از لذت به احساس گناهی که این لذت را به وجود آورده رسیدهایم؟
بین این دو فیلم، اتفاقی که افتاده ۳۴ سال است… بااینحال لذت هنوز وجود دارد. من سعی کردهام در این فیلم نشان بدهم برداشت از زندگی مرتبط با برداشت از مرگ است. پایان چیزهایی که وجود دارند مثل دو روی یک سکه هستند… با این فیلم میخواستم ژانرها را تغییر بدهم و این میل به تغییر نشئتگرفته از گذر زمان است. چیزی غریزی مرا به ساخت چنین فیلمی سوق داد؛ فیلمی که درامی واقعی بدون ذرهای طنز و شوخی باشد، نه یک فیلم ملودرام. جولیتا فیلمی است که داستان یک شکست را تعریف میکند؛ زندگی شکستخورده جولیتا که احساس گناه میکند؛ احساس گناهی که از مادر به دختر مثل یک بیماری روحی منتقل شده است. احساس گناه موردی است که بیش از هرچیزی به آن علاقهمندم ولی هیچ ارتباطی بین لذت و احساس گناه وجود ندارد.
و در فیلمهای شما به نظر میرسد که دست سرنوشت همهجا وجود دارد.
سرنوشت یک اِلمان اساسی در فیلم جولیتا است؛ سرنوشت تاریک و سیاهی مثل حس مرگومیر. هرچه بیشتر در نوشتن سناریو پیش میرفتم، بیشتر به نقش مهم سرنوشت پی میبردم. دقیقا چیزی مثل فیلمهای سیاه.
در این فیلم چندبار ضرباهنگ عوض میشود. مثلا مسیر فیلم دارد به یک سمت میرود و بعد به نظر میرسد که شما خسته شدهاید و مسیر را تغییر دادهاید. کمی مثل کارهایی که تارانتینو در آثارش کرده است… .
تعریف خوبی درباره روایت فیلم داشتید. من سینمای تارانتینو را دوست دارم، اگرچه هیچوقت خودم مثل او فیلم نساختهام ولی شیوهاش برای روایتکردن داستانهای فیلم را دوست دارم. من عاشق این نوع فیلمهای سری B هستم.
مثلا چه فیلمهایی؟
بهعنوانمثال فیلم شبهای شیکاگو (۱۹۲۷) از جوزف استرنبرگ یا ظهور و سقوط پاهای الماس (۱۹۶۰) از باب بوئیتیچر. درکل، کاری که این فیلمها با بودجه کم ساخته میشوند – موردی که البته درباره فیلمهای تارانتینو صدق نمیکند – سطحی انتزاعی با کیفیت بالا به وجود میآورند که تأثیرگذار است.
با این اوصاف «جولیتا» فیلمی است که برایش کم، متوسط یا زیاد هزینه شده است؟
بستگی دارد شما با چهچیزی مقایسهاش کنید. اگر قرار باشد با یک فیلم فرانسوی مقایسه شود باید گفت بودجه متوسطی برایش هزینه شده است. اگر قرار باشد با یک فیلم بلند آمریکایی مقایسه شود که فقط پول فیلمنامهنویسهایش را دادهام. در نهایت اگر با یک فیلم استاندارد اسپانیایی در نظر بگیرید بودجه خوبی برایش هزینه شده است. متأسفانه این روزها در اسپانیا فیلمهایی با بودجههای کلان و داستانهای کم و محدود ساخته میشود.
آزردهخاطر نشدید که اسم شما و برادرتان در ماجرای «اسناد پاناما» مطرح شد؛ جایی که عنوان شد از سال ۹۱ تا ۹۴ (میلادی) مدیریت یک شرکت را در آنجا برعهده داشتهاید؟
خب چرا. خیلی زیاد. اینجا دیگر بحث اخلاقیات مطرح است. من خیلی درباره این موضوع حرف نزدم چون در اسپانیا فضایی حاکم است که خیلی نمیشود با گفتوگو این چیزها را روشن کرد. من و برادرم از چیزی که قبلا گفتهایم راضی هستیم. راستش آنچه که درباره من گفته شده اصلا خودم هم خبر ندارم. واقعیت این است که خیلی درگیر مسائل مالی نیستم و برادرم با شرکتی که اسم من روی آن است مشغول به فعالیت است.
پس مسئولیت شرکت مذکور با برادرتان بوده؟
فکر میکنم او هم دچار اشتباه شده؛ اینکه مشاوره غلط اقتصادی گرفته است. البته این به آن معنی نیست که دیگر به برادرم اعتمادی ندارم… .
منبع: شرق