آستینی که از اشک تر شد

رویای دم صبحعقیل قیومی _ از پل خواجو تا سی و سه پل را پس از تماشای فیلم پیاده پیمودیم با خاطره و سمیه و زیبا و هیچکس…..

“رؤیاهای دم صبح” اثر مستندی از مهرداد اسکویی فیلم تلخی ست.

روایت زندگی چند دختر بزهکار که در خوابگاه کانون اصلاح و تربیت دور هم جمع شده اند و هر یک در فواصلی شرحی کوتاه می دهند از خودشان خطاب به کارگردان فیلم: دختری که شوهر خاله اش به او و خواهرش که عقدبسته بوده تعرض کرده، دختری که عموی عوضی اش به او تعرض کرده، دختری که به خاطر تهیه ی پول مواد مادر خودش را کتک زده، دختر هیجده ساله ای که در چهارده سالگی شوهرش داده اند و اکنون کودک دو ساله ای دارد که ازش دور است.

دختری که ناچار شده پدرش را به قتل برساند. نکته ی جالب توجه حس شفقتی است که تماشاگر نسبت به هر یک از این دختران احساس می کند. دخترکانی که دوست داشتتی می نمایند و هر یک واجد یک خصلت منحصر به فرد انسانی ست. دختری که وقتی ازش می پرسی به خدا اعتقاد داری؟ مکثی می کند و می گوید:” با خدا قهرم!” و تأثیر لحن دردمندانه اش عجیب تأمل برانگیز و تأثیرگذار است. دختری که وقتی ازش می پرسی آرزویت چیست؟ پاسخ می دهد:” زندگی کنم!” دختری که عجیب نگران است کسی در خانه ی خودش، در امن ترین جای این دنیایِ درنده خو پذیرایش نباشد و دمِ صبح رؤیای زندگی می بیند…..فیلم با شادی و رقص دختران در لحظه ی تحویل سال پایان می گیرد؛ یک شادیِ غمگنانه که یک بار دیگر به یادت می آورد که انسان تنها موجودیست که این توانایی را دارد تا آستینش از اشک تَر شود.

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 23013 و در روز جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۵۱:۴۴
2024 copyright.