بازی مار و پلّه با اَشباح محترم

سینماسینما، محمدرضا بیاتی* 

بَلوا‌ی لامینورِ داریوش مهرجویی عجالتاً تمام شد و امیدوارم بی‌دردسر اکران شود. موضع‌گیری درباره‌ی اشخاص یا موارد خاص وقتی که شناخت یا اطلاعات دقیقی پیرامون موضوع نداری کارِ خطرخیزی است. کافی است پس از اعلام موضع -بدلایلی- ماجرا شکل دیگری به خود بگیرد و تمام گزاره‌های مفروض را بهم بریزد؛ بنابراین خردمندانه‌تر بنظر می‌رسد که اگر داده‌های دقیقی در دست نداریم تنها وقتی موضعی قاطعانه اتخاذ کنیم که یک مسأله‌ی خاص حاکی از یک مسأله‌ی عام باشد؛ بگمانم غائله‌ی فیلم مهرجویی  یکی از این موارد بود. وقتی پای یک معضل عمومی در میان باشد دیگر مهم نیست این فرضیه‌ی درست باشد یا نباشد که ایشان را با ریش‌سفیدی راضی به عقب‌نشینی یا آشتی کرده باشند طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب.  فکر می‌کنید اگر این کارزار مجازیِ حمایت نمی‌بود احتمال تکرارِ سرنوشت سنتوری برای لامینور وجود نداشت؟ من که فکر می‌کنم نه فقط بعید نبود بلکه بسیار محتمل بنظر می‌رسید. اما آن معضل عمومی در مجادله‌ی خاصِ فیلمساز بزرگ ما چیست؟ اَشباح! همان اشباح محترمی که مخاطب فریادها و پریشانی مهرجویی بودند و هر کدام از ما بارها و بارها حضور آن‌ها را در تصمیمات فراقانونیِ مدیران فرهنگی شاهد بوده‌ایم. اشباحی که انگار با اهالی علم و فرهنگ و هنر بازی مار و پلّه می‌کنند؛ تاس می‌اندازند، از پله‌ها بالا می‌بَرَند، امیدوار می‌کنند ولی درست سرِ بِزَنگاه نیش‌ات می‌زنند و می‌فرستندَت پایین و این بازی آزارگرانه مدام تکرار می‌شود. اشباح از این آزار لذت می‌برند و  آن بینوایان تحمل می‌کنند و دندان برهم می فشارند و خون دل می خورند تا این‌که یکباره طاقت‌شان طاق می‌شود؛ یکی افسرده می‌شود، یکی پرخاش می کند، یکی جلای وطن، یکی دق می‌کند، یکی خودکشی… اشباح محترم باور کنید اهالی علم و فرهنگ و هنر اغلب آدم‌های درون‌گرا و آرامی هستند؛ به مدارا باور دارند و حتی با کسانی که هنرستیزند رواداری می‌کنند اما گاهی آزار چنان از حد می‌گذرد که از کوره در می‌روند و ناچار می‌شوند به این گزاره عمل کنند که با همه مدارا جز دشمن مدارا. اشباح عزیز! فرض می‌گیرم که نمی‌دانید دارید با ما چه می‌کنید و سهواً مرام آزارگری را در پیش گرفته‌اید؛ پس لطفاً چند دقیقه به این چند سطر فکر کنید، فقط چند دقیقه! 

اریک فروم، روانکاوِ نامداری بود که بیشترین سهم را در شناخت عمیق‌ترِ پدیده‌ی سادومازوخیسم یا خود-دیگر-آزاری داشت. خود-دیگر-آزاری مفهومی جنسی را تداعی می‌کرد اما او با تلفیقِ نگرش جامعه‌شناختی و روان‌کاوی از تلقی رایج این مفهوم فراتر رفت و تفسیر غیرجنسیِ بسیار تأمل‌برانگیزی از آن ارائه کرد. فروم معتقد بود که چشمگیرترین ویژگیِ شخصیت‌های اقتدارگرا authoritarian characters  گرایش‌های خود-دیگر-آزارانه‌ی آن‌هاست. به باور او، اقتدارگرایی در واقع ترجمه‌ یا بیانِ بیرونیِ آن گرایش آزارگرانه‌ی درونی است؛ ساده‌تر بگویم؛ میل به سلطه‌گری یا تحمیل اراده‌ی خود بر دیگری (اقتدارگرایی) خود را به شکل آزارگری نشان می‌دهد؛ یعنی کسانی که میل به اقتدارگرایی دارند از طریق آزار دیگری و حتی آزار خود نیاز به احساس سلطه را ارضاء می‌کنند؛ وجه دیگرآزارانه (سادیستیک) با سلطه‌گری بر فرودستانِ قدرت، خود را نشان می‌دهد و وجه خودآزارانه (مازوخیستیک) با سلطه‌پذیری یا اطاعت محض از فرادستان قدرت، آشکار می‌شود. اشباح محترم! نمی‌خواهم درباره‌ی شما پیش‌داوری کنم یا گناه‌تان را بشورم! اما کاری که با اهالی علم و فرهنگ و هنر می‌کنید، با سانسور ناموجه یا با هر نوع اِعمال قدرتِ  فراقانونی و فراشرعی، مصداق ارضاء قدرتِ آزارگرانه است؛ موضوع جابه‌جاییِ تاریخ نمایشِ یک فیلم یا این و آن است. کاش از پشت پرده بیرون می‌آمدید. خدا را چه دیدید شاید رفیق می‌شدیم!

* فیلمنامه‌نویس و فیلمساز

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 171857 و در روز جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۱۴:۲۹
2024 copyright.