دنیای درون هیولا/ نگاهی به فیلم «نهنگ»

سینماسینما، ساسان گلفر

«این تکلیف‌هایی که می‌نویسید هیچ اهمیتی ندارند. این دوره‌ها مهم نیستند. دانشگاه‌ مهم نیست. همین نوشته‌های فوق‌العاده و صادقانه‌ی شما هستند که اهمیت دارند.»

شخصیت اصلی «نهنگ» دارن آرونوفسکی فقط در همین جمله نیست که به یکی از درونمایه‌های مهم فیلم اشاره می‌کند. در جایی دیگر از فیلم «نهنگ» شخصیت چارلی (براندون فریزر) درباره‌ی رفتار و رویکرد دخترش الی می‌گوید: «رفتارش اهریمنی نیست. این صداقته.» و هرمان ملویل نویسنده‌ی رمان «موبی دیک؛ نهنگ سفید» که حضور پررنگی در فیلم آرونوفسکی و نمایشنامه‌ی «نهنگ»  ساموئل دی. هانتر دارد، نوشته است: «اینکه از بیرون می‌بینی فقط ظاهر اوست، آدم در هر پوستی می‌تواند راستگو و درستکار باشد». صداقت و راستگویی البته تنها درونمایه‌ای نیست که قهرمان فلسفی‌‌اندیش‌ترین و اخلاق‌گراترین فیلمساز هالیوودی دهه‌ی گذشته با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند. فیلمساز با مقولاتی عمیق‌تر نیز سر و کار دارد؛ از مفاهیم راستگویی، درستکاری و رستگاری، درونمایه‌ی اخلاقی اساسی «پاک‌سرشتی ذاتی انسان‌ها» و از فلسفه‌ی اخلاق–چه از نوع مذهبی و چه سکولار- فراتر می‌رود و به حوزه‌ی هستی‌شناختی وارد می‌شود و در لایه‌های عمیق‌تر معنایی به مفاهیمی مانند بحران وجودی، یگانگی انسان‌ها و یگانگی با کائنات می‌پردازد. 

حیوان بزرگ بیچاره

عنوان «نهنگ» (The Whale) در نگاه اول و در سطحی‌ترین لایه‌ی داستان به رمان «موبی دیک» هرمان ملویل اشاره دارد. در بخشی از مقاله‌ای که چندین بار در طول فیلم خوانده می‌شود و شکل ترجیع‌بندی در روند داستان و زندگی شخصیت‌ها را به خود می‌گیرد، آمده است: «برای ایهب (شخصیت ناخدای رمان «موبی‌دیک») هم ناراحتم چون فکر می‌کند اگر این نهنگ را بکُشد، زندگی‌اش بهتر می‌شود» یا «نهنگ عاطفه ندارد. فقط یک حیوان بیچاره و بزرگ است.» و در لایه‌ای دیگر و در بستر روانشناختی اشاره به شخصیت اصلی داستان است، مردی دویست کیلویی که به چاقی مفرط مبتلاست و به علت پرخوری ناشی از افسردگی فرم هیولایی را به خود گرفته و در اعماق انزوا به زندگی ادامه می‌دهد. 

اشاره‌ای به لایه‌های عمیق‌تر فلسفی و اخلاقی داستان نیز در نمایشنامه هست که در گفت‌وگوهای فیلم شنیده نمی‌شود: «و بدون خدا، هیچ کاری از او برنمی‌اومد، نمی‌تونست زندگی کنه. ولی برای تو دیر نشده. تو هنوز می‌دونی که خدا هست. هنوز می‌تونی از خدا بخواهی کاری کنه که از دهان نهنگ بیرون بیفتی.» بعید می‌دانم ساموئل هانتر نمایشنامه‌نویس در فیلمنامه‌ای که برای این فیلم نوشته این اشاره‌ی نمایشنامه‌ی خودش به داستان حضرت یونس (ع) در کتاب عهد عتیق را حذف کرده باشد. می‌شود تصور کرد که آرونوفسکی کارگردان و تدوین‌گر او در مرحله‌ی بعد از فیلمبرداری با فرض آشنایی تماشاگران با این داستان انجیلی و احتمالاً برای کاستن از بار اخلاقی فیلم این بخش از حمله‌های تامس را حذف کرده باشند که مسئله‌ی پشیمانی، توبه و رستگاری است در آن برجسته می‌شود. اما لایه‌ای عمیق‌تر هم در میان است که با قبلی پیوند دارد و جنبه‌ای اجتماعی-سیاسی پیدا می‌کند. 

در ادبیات انجیلی و اساطیر اروپایی از نهنگی بزرگ و  هیولایی اسطوره‌ای به نام «لویاتان» یاد شده است که از جمله تامس هابز، فیلسوف انگلیسی نام آن را برای یکی از کتاب‌های مهم فلسفه‌ی سیاسی انتخاب کرده است (آندری زویاگنیتسف فیلمساز روس نیز فیلمی به همین نام ساخته که به مفهوم آن در فلسفه‌ی سیاسی اشاره دارد). در کتاب هابز حکومت‌های جوامع بشری و در واقع مجموعه نهادهای قدرت به نهنگ هیولاگون لویاتان تشبیه شده‌اند که انسان‌ها بخشی از حقوق و آزادی‌های خود را به آن واگذار می‌کنند و حکومت‌ها به جای آزادی و در عوض آن امنیت و نظم اجتماعی را در اختیار افراد می‌گذارند. در این فرایند، نهادهای قدرت به موجودی هیولاگونه تبدیل می‌شوند که لویاتانِ نهنگ نمادی از آن است. خطر در جایی پیش می‌آید که این موجود افسانه‌ای مهار بگسلد و به سروقت شهروندانی بیاید که اختیار و آزادی خود را به بهای امنیت واگذار کرده‌اند و در عمل امنیت روانی و حتی فیزیکی آن‌ها را به خطر بیندازد… 

فیلم «نهنگ» جنبه‌های گوناگون نهادهای قدرت را که به شیوه‌ای فوکویی در سطوح مختلف جامعه پخش شده و سیطره‌ی هیولاوار این نهادها را بر زندگی و سرنوشت انسان‌ها به نمایش می‌گذارد و وزن آموزش و پرورش، کلیسا، بهداشت و درمان، رسانه، بانک‌ها و پول را که مدام فربه‌تر از گذشته بر زندگی انسان‌ها مستولی شده‌اند و امکان حرکت را از او سلب کرده‌اند، مورد اشاره قرار می‌دهد. در دو مقطع از فیلم «نهنگ» اشاره‌هایی مستقیم به نهاد دولت و سیاست و انتخابات ریاست‌جمهوری را می‌بینیم که یکی از وجوه کاربردی آن اشاره به همین لویاتان است؛ اما اشاره به نهادهای سیاسی فقط یکی از علت‌های وجود گزارش‌های خبری است است که از تلویزیون چارلی پخش می‌شود.

زیر پوست سیاست

شنیدن اخبار دور مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و نام اشخاصی مانند دونالد ترامپ، تد کروز، مارکو روبیو یا برنی سندرز از تلویزیون خانه‌ی چارلی علاوه بر نکته‌ای که در بالا گفته شد، زمان و فضای مشخص و ملموسی را هم برای تماشاگر تعیین می‌کند (سال ۲۰۱۶ که در واقع حدود نیم دهه بعد از نگارش نمایشنامه‌ی منبع اقتباس است و قطعاً از مواردی است که به نسخه‌ی سینمایی اضافه شده) ولی مهم‌تر از آن، اشاره‌ای زیرپوستی به لایه‌ی عمیق‌تر فلسفی-هستی‌شناختی و در جهت تقویت این لایه است که در بخش‌های دیگر به ظرافت طرح می‌شود. در اینجا عمدتاً نام‌هایی را می‌شنویم که در عین تفاوت ظاهری همه در قالب یک مجموعه عمل می‌کند (مثلاً نامزدهای گوناگون از یک حزب) و به عبارتی «صورت‌های گوناگون یک واقعیت» هستند. چهار شخصیت اصلی «نهنگ» -به استثنای تامس (تای سیمپکینز) و مأمور تحویل پیتزا-  به گونه‌ای بازتاب یک واقعیت وجودی و معنوی هستند. گویی جلوه‌هایی گوناگون یک شخصیت در قالب  دنیایی کوچک به وسعت یک خانه متجلی شده‌اند. برای درک بهتر این نکته باید به تمهید ظریفی که آرونوفسکی و اندرو وایسبلوم تدوین‌گر (برنده دو جایزه اسکار از جمله برای «قوی سیاه» آرونوفسکی) در صحنه‌های اول فیلم اندیشیده‌اند، دقت کرد.  

در پرده‌ی اول که ورود تامس به خانه‌ی چارلی را با تأکیدی نمایشی می‌بینیم و بر بیرون ماندن مأمور تحویل پیتزا نیز اصرار می‌شود، ورود مهم‌ترین شخصیت –که به نوعی می‌توان او را پروتاگونیست قلمداد کرد، چون عامل پیش‌برنده‌ی داستان اوست- به شکل حیرت‌آوری حذف شده است. ناگهان الی (سدی سینک) را می‌بینیم که بی‌مقدمه می‌پرسد: «یعنی من هم قراره چاق بشم؟» و بعد کشف می‌کنیم که او دختر چارلی است، آن هم دختری که هشت سال است پدر را ندیده و چارلی این‌همه مشتاق دیدارش بوده. این اتفاق در مورد لیز (هونگ چائو) دوست نزدیک چارلی هم می‌افتد و باز هم تکرار می‌شود. حتی بعد از آن هم با کمک میزانسن کارگردان و نورپردازی و انتخاب لنز متیو لیباتیک مدیر فیلمبرداری (همکار همیشگی آرونوفسکی) شخصیت‌های مؤنث اغلب در ترکیبی از فاصله‌ی زیاد، قرار گرفتن در خارج از عمق میدان وضوح و به‌صورت ضد نور وارد قلمرو چارلی می‌شوند و ورود آن‌ها را به شکلی ناواضح می‌بینیم. گویی فیلمساز قصد دارد تأکید کند که این شخصیت‌ها همیشه در آنجا حضور دارند و شاید سایه‌ای از ناخودآگاه چارلی یا به تعبیر یونگ عنصر مادینه (آنیما) روح او هستند و شاید همه‌ی این شخصیت‌ها صورت‌های گوناگون یک واقعیت یگانه در دل عالم صغیر (میکرو کاسموس) هستند. به تأکید چارلی بر عنوان شعری از یک شاعر مشهور آمریکایی طی گفت‌وگو با الی توجه کنیم: 

  • گفتی که والت ویتمن «آوازی برای خودم» رو نوشته.
  • آره.
  • درستش اینه: «آوازی از خودم». 
  • عنوان من بهتره.

منشأ نور

تحول شخصیت‌های «نهنگ» در گذر زمان زمان داستانی به طول کمتر از یک هفته و زمان نمایش ۱۱۶ دقیقه- به شیوه‌های گوناگون به نمایش گذاشته شده و یکی از روش‌هایی که فیلمساز با کمک مدیر فیلمبرداری به شکلی موفقیت‌آمیز به کار گرفته (و البته چندان تازگی ندارد) استفاده از نورپردازی و منابع نور چه نور اصلی به اصطلاح دارای انگیزه پنجره یا آباژورها و چراغ‌های دیواری و چه نور پرکننده که عموماً با شدت کم اما به اندازه‌ی کافی برای کاستن از تضاد و نرم کردن فضا تابیده شده- است. در کلیت زمان نمایش فیلم یک نوع سیر از تاریکی به روشنایی در جریان است که البته تا پرده سوم چندان محسوس نیست و شدت و ضعف آن به صورت مقطعی به درونیات شخصیت‌ها و به ویژه شخصیت چارلی اشاره دارد. استفاده از نور به صورت نمادپردازانه و خارج از منطق روایی کلی اثر در سکانس آخر البته به انسجام فیلم لطمه می‌زند، چون منابع نوری در سراسر فیلم و پیش از این سکانس به شکلی طبیعی و واقع‌نما به کار گرفته شده‌اند. از قرار معلوم آرونوفسکی در این سکانس از فیلمنامه‌ای که هانتر برای او نوشته، فاصله گرفته است.

کارگردان برای پرداختن به عواطف و احساسات شخصیت‌ها علاوه بر نورپردازی، میزانسن و قاب‌بندی در نسبت ابعادی ۱٫۳۳:۱ که بر موقعیت تنگ – خفه‌کننده شخصیت اصلی نقطه‌ی تأکیدی می‌گذارد- و استفاده از موسیقیِ به‌اندازه و پراحساس راب سایمونسن از مهم‌ترین و مؤثرترین عامل خلق درام استفاده‌ی بهینه برده و مناسب‌ترین بازیگران را برای نقش‌ها برگزیده است. آرونوفسکی در افتتاحیه‌ی هشتمین فیلم بلندی که کارگردانی کرده (پنج سال بعد از هفتمین فیلم بلندش با عنوان «مادر!») در جشنواره ونیز ۲۰۲۲ گفت که ده سال برای ساختن «نهنگ» دندان روی جگر گذاشته و چالش بزرگ او یافتن بازیگر مناسب نقش چارلی بوده تا آنکه تصادفاً با دیدن تریلر فیلم «سفر به انتهای شب» (اریک ایسن، ۲۰۰۶) به برندان فریزر رسیده است. این بازیگر که قد ۱۹۱ سانتیمتری او با هیکل  نهنگ‌وار چارلی کاملاً در تناسب بود، باید پروتزهای سنگین طراحی شده توسط آدرین موروت را تحمل می‌کرد که به شدت از توان حرکتی و انرژی او می‌کاست و به گفته خودش در پایان هر روز فیلمبرداری و بعد از برداشتن پروتزها احساس سرگیجه به او دست می‌داد. با این حال بزرگترین چالش برای بازیگر این بود که چگونه شخصیتی مهیب را که ممکن بود تماشاگر را پس بزند، چنان دوست‌داشتنی و در عین حال باورپذیر درآورد که مخاطب به مدت دو ساعت از او چشم برندارد. 

انتخاب بازیگر نقش مقابل فریزر که مانند او (البته برای نقش مکمل زن) نامزد اسکار شده نیز به همین اندازه مناسب بود. گرچه به نظر می‌رسد علت اولیه‌ی انتخاب هونگ چائو آسیایی‌تبار، تن دادن به موازین تکثرگرایانه‌ی آکادمی اسکار بوده، بازیگر تایلندی فیلم‌های «کوچک‌سازی» و «منو» در هماهنگی و تبادل احساسات با برندان فریزر همچنین در تضاد فیزیکی با او- فوق‌العاده عالی عمل کرده و به تمام صحنه‌های حضورش جان و روحی دوچندان بخشیده است. ضلع سوم این مثلث در بازی گروهی فیلم «نهنگ»، سدی سینک بازیگر سریال «اتفاقات عجیب» در نقش الی دختر نوجوان کج‌خلق و عاصی نیز کاملاً درست و متناسب با نقش انتخاب شده است. همه‌ی این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا یکی از فلسفی‌ترین فیلم‌های سال اثری چندلایه باشد و همان حس صداقتی را به تماشاگر القا کند که چارلی از شاگردانش می‌خواهد به آن پایبند باشند.    

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 185078 و در روز دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۳۰:۳۲
2024 copyright.