دوربین کوچک ذهن/ نگاهی به فیلم «افترسان»

سینماسینما، هومن منتظری
“وقتی یازده سالت بود فکر میکردی توی این سن چی کار میکنی؟”. در تصاویر ضبط شده از یک دوربین هندی کم، این سوال را سوفی که به تازگی یازده ساله شده، از پدرش که چند روز دیگر سی و یک ساله می‌شود، می‌پرسد. در اتاق هتل دوربینی را در دست گرفته و به قول خودش دارد با پدرش مصاحبه می‌کند. تصاویر مربوط به سالها پیش است، وقتی که سوفی و پدرش برای تعطیلات به شهری ساحلی در ترکیه سفر کرده‌اند. پدر از مادر جدا شده و سوفی با مادرش زندگی می‌کند. این سفر هم احتمالا از معدود فرصتهایی است که سوفی نوجوان  و پدر پیدا می‌کنند تا به هم نزدیکتر شوند. تصویر دوربین پاز می‌شود. سوفی را در زمان حال می‌بینیم، ایستاده در میان پیست رقص و نوری که مدام روی صورت او خاموش و روشن می‌شود. به نظر می‌آید سنش چیزی شاید همان نزدیک به سی سالگی باشد. نمی‌دانیم وقتی که سوفی آن سوال را از پدرش پرسیده، همان زمان در ذهنش به خودش هم فکر کرده است؟ این که قرار است وقتی به سن پدرش برسد چه کاری انجام دهد؟
سوفی همان جا در میان پیست رقص یاد آن سفر افتاده است. شاید به این خاطر که پدرش عاشق رقص بوده و در همان فیلم ابتدایی قبل از آن که شروع به مصاحبه کند پدرش را در حال رقصیدن دیده‌ایم. افترسان یک فلاش بک طولانی است از همان سفر و ما خیلی کم در حد چند نما به زمان حال باز می‌گردیم. تصاویری که سوفی به یاد می‌آورد تفاوتهای زیادی با تصاویر ضبط شده در دوربین هندی‌کم دارند. تصاویری هستند پر از رنگ و نور که انگاری با نور خورشید طلایی رنگ شده‌اند. دوربینی که تکان ندارد، آرام و با طمانینه حرکت می‌کند. چیزهایی را که می‌خواهد نشانمان می‌دهد و چیزهایی را که نمی‌خواهد کنار می‌گذارد، و با اینکه شاهد خاطره سوفی هستیم در بعضی اوقات جاهایی حضور دارد که خود او آن لحظه آنجا نبوده است.
تصاویر ضبط شده در دوربین هندی‌کم حتما بخشی از واقعیت عینی و قطعی آن خاطره و سفر هستند ولی در عین حال شاید به نوعی سرنخ و بهانه‌ای باشند تا سوفی لحظات خارج از قاب آن دوربین را در ذهنش به یاد آورد. لحظات و وقایعی که حالا پس از گذشت سالها طبیعتا آنگونه که در ذهن او شکل گرفته به یاد آورده می‌شود. او حس و حال سفر و لحظاتی را به یاد می‌آورد که بیشتر در ذهنش رسوب کرده و بیشتر بر او تاثیر گذاشته است. انگاری در آن تصاویری که در ادامه فلاش بک می‌بینیم سوفی راوی خاطره‌ای درونی شده خودش است، روایتی ذهنی از یک خاطره.
مثلا خاطره روزی که با پدر به غواصی رفته‌اند در دوربین هندی‌کم ضبط شده و ماهم بخشی از آن را می‌بینیم ولی سوفی آن خاطره را با چیزهای دیگری به یاد می‌آورد که هیچ چیزی از آنها ثبت نشده است. لحظاتی خارج از قاب که شاید فقط برای سوفی اهمیت داشته‌اند. لحظه‌ای که دست کوچکش را بر روی دست پدر روی نرده قایق گذاشته است، لحظه پریدن در دریا و تشعشع نور خورشید که از سطح آب به درون آن نفوذ کرده و عینک غواصی که وقتی هیچ‌کدام حواسشان نیست به زیر آب فرو می‌رود. سوفی از آن سفر صداهایی را به یاد می‌آورد که احتمالا آنها هم جایی ضبط نشده است. صدای مزاحم تعمیرات هتل، صدای لنز همان دوربین دستی وقتی عقب و جلو می‌رود، صدای سوت میکروفن لیدر تور در اتوبوس که باعث خنده مسافرین می‌شود و پدر هم یواشکی ادایش را در می‌آورد. یا لحظاتی از آن خاطره در ذهن سوفی جا مانده‌اند که شاید هیچ اهمیت دراماتیکی ندارند. هرچند که اساسا در فیلم و در این فلاش بک طولانی هیچ لحظه دراماتیکی به آن مفهوم وجود ندارد ولی لحظاتی هستند که بنا به هر دلیلی از آن سفر هنوز در ذهن سوفی یازده ساله جا خوش کرده‌اند. حرکات اسلوموشن نینجایی پدر در محوطه هتل، سیگار کشیدن‌های پدر روی ایوان اتاق، لحظه‌ای که به سوفی دفاع شخصی یاد می‌دهد، و مفهوم پول در رابطه‌اش با پدر که بارها تکرار می‌شود. اینکه پدر جوان سوفی حداقل در سی سالگی آنقدری که باید پولدار نیست و این سفر به اندازه کافی برایش خرج داشته و احتمالا نمی‌تواند هزینه‌های اضافه‌تری را تحمل کند. سوفی بابت همان عینک غواصی که زیر آب رفته از پدر عذرخواهی می‌کند. دستبندهایی که می‌توانی با آنها هرچیزی را هر چه قدر که بخواهی سفارش بدهی و پدر و سوفی برخلاف خیلی از مسافرین هتل آنها را به دست ندارند. یا لحظه‌ای که پدر حاضر نشده سوفی را در آواز خواندن روی سن هتل همراهی کند، سوفی که از این موضوع دلخور است وقتی پدر به او پیشنهاد کلاس آواز می‌دهد، جواب می‌دهد وقتی پول چیزی را ندارد حرفش را نزند، و خیلی از لحظات دیگر. از طرفی دیگر افترسان حتما فیلمی درباره بلوغ هم هست. خیلی چیزهایی در رفتارها و روابط جوان‌های ساکن در هتل وجود دارند که برای سوفی نوجوان کنجکاوی برانگیز و جذاب هستند و تا به حال در آن سن آنها را تجربه نکرده است.
در نمایی کلیدی از فیلم که روایتی دوباره نه به‌واسطه دوربین هندی‌کم که اینبار به‌واسطه ذهن سوفی از همان نمای ابتدایی است، می‌بینیم سوفی دارد از پدرش در اتاق هتل فیلم می‌گیرد. دوربین به تلویزیون اتاق وصل است و آن چیزی که دارد ضبط می‌شود را ما روی تلویزیونی که نیمی از کادر را پر کرده است می‌بینیم. پدر از او می‌خواهد دوربین را خاموش کند. سوفی گوش نمی‌دهد پدر به سمت سوفی می‌رود و دوربین را خاموش می‌کند. تصویر روی تلویزیون هم خاموش می‌شود و ما تنها سایه تصویر پدر و سوفی را روی صفحه تلویزیون خاموش می‌بینیم. در واقع با اینکه دوربین خاموش شده است ولی ما هنوز داریم آن خاطره را می‌بینیم، انعکاسی که طبیعتا جزئیات تصویر اصلی را ندارد و در واقع سایه تاریک و روشنی از احجام است ولی از آنجایی که تصویر اصلی را دیده‌ایم همه چیز برایمان قابل تشخیص است. چیزی شبیه به یادآوردن خاطره در ذهن سوفی. لحظه‌ای که دوربین خاموش می‌شود خود سوفی هم به پدرش می‌گوید حالا دارد همه چیز را با دوربین کوچک ذهنش ضبط می‌کند. همان دوربینی که حالا پس از سالها ما مهمان تصاویرش هستیم. پدرش هم در ادامه خاطره‌ای از تولد یازده سالگی‌اش می‌گوید. خاطره‌ای که آن هم حتما با همان دوربین ذهنی‌اش ضبط شده است. لحظه عجیبی است، بواسطه ذهن سوفی جوان شاهد خاطره یازده سالگی‌اش هستیم که در آن پدر سی ساله‌اش خاطره یازده سالگی‌اش را به یاد می‌آورد. گویی که لحظه گذشته در حال همچون آیینه‌ای رو به هم به کرات احضار می‌شود. این احضار شدن گذشته را چندبار دیگر هم می‌بینیم. مثل همان سوال ابتدایی درباره سی سالگی. یا در پیست رقص وقتی که سوفی دارد خاطره‌اش را به یاد می‌آورد، پدرش را با هیبت همان سفر می‌بینیم که در آن میانه می‌رقصد. سوفی جوان پدرش را به آغوش می‌کشد و هرباری که نور روی پیست خاموش و روشن می‌شود، هیبت پدر بین گذشته و حال و بین سوفی جوان و سوفی یازده ساله جا به جا می‌شود. یا اوجش آن نمای عجیب پایانی است. ابتدا تصویری از همان دوربین هندی‌کم را می‌بینیم که سوفی از پدرش در فرودگاه خداحافظی می‌کند. تصویر پاز می‌شود. دوربین اصلی از روی تصویرحرکت می‌کند. متوجه می‌شویم در اتاق نشیمن خانه سوفی در زمان حال هستیم و او نشسته روی کاناپه دارد لحظه انتهایی فیلم سفر را از آن دوربین هندی کم روی تلویزیون می‌بیند. دوربین از روی سوفی می‌گذرد و در ادامه دوباره وارد فضای فرودگاه در گذشته می‌شویم. یعنی در نمایی پیوسته از زمان گذشته به حال و سپس از حال به گذشته می‌رویم. نمای مقابل آنچه که بر صفحه تلویزیون شاهدش بودیم، یعنی پدر را می‌بینیم که از لحظه خداحافظی سوفی فیلم گرفته و حالا دوربین را خاموش و صحنه را ترک می‌کند. این آخرین تصویری است که سوفی از آن خاطره در دوربین کوچک ذهنش ضبط کرده است.
انگاری این نوع تصاویر از خاطره‌ها، دست کم آن خاطره‌هایی که برایمان اهمیت دارند همیشه جایی در ته ذهنمان وجود دارند تا به یاد آورده شوند. شاید آنچه که به یاد آورده می‌شود همه واقعیتی که اتفاق افتاده نباشد ولی چاره‌ای نیست احتمالا این تنها دارایی ارزشمندمان از گذشته است، همین تصاویر ضبط شده در دوربین کوچک ذهنمان.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 184282 و در روز شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۲۲:۴۴
2024 copyright.