دوچرخه و سینما

سینماسینما، ابوالفضل نجیب

نگاهی به کارکرد روایی و زیباشناسی دوچرخه در چند فیلم ایرانی

دوچرخه از اولین اختراعات برای حرکت و جابجایی شخصی است. پیدایش این وسیله که نقش مهم و تاثیرگذاری بر روند جابجایی و هم کار بجا گذاشت، بتدریج به وسیله ای تفریحی و ورزشی تبدیل شد. این که از حضور این وسیله در سینما چه زمانی می گذرد، موضوع محوری این مطلب نیست. اما به هر حال این وسیله نیز همانند بسیاری پدیده ها و امکانات و اختراعات به هر طریق به جهاتی با سینما در پیوند و درگیر بوده. صرفنظر از شماری فیلم های سینمایی در جهان که دوچرخه تم و موضوع اصلی فیلم بوده، در بسیاری فیلم ها دوچرخه در پیوند با خط روایی و همچنین جنبه های استتیک و زیباشناسانه در کانون توجه قرار گرفته. در سینمای ایران اما شمار معدودی فیلم در این رابطه می توان اشاره کرد. آنچه در پی می آید واکاوی برخی فیلم هایی است که در آن ها دوچرخه به ابزار و امکان معنابخشی و تاویل گرایی و زیباشناسی ارتقا پیدا کرده است.    

پستچی – داریوش مهرجویی ۱۳۵۱

در میان فیلم های ایرانی پستچی شاید تنها فیلمی است که در آن دوچرخه همزمان کارکرد دراماتیکی و زیباشناسانه دارد. دوچرخه در پستچی علاوه بر این که بر موقعیت فردی و اجتماعی و طبقاتی شخصیت اصلی فیلم تاکید دارد می توان به کارکردهای متنوع آن در درونمایه و روایت اشاره کرد. آنچه در پی می آید بازخوانی و دلالت های معنایی دوچرخه در سکانس های مختلف است. 

در اولین سکانس بیرونی فیلم آتقی دوچرخه اش را پس از القای رابطه سردمزاجانه زناشویی با همسرش از درون اتاق مجاور محل خواب بیرون می آورد. این نمای ساده و از راه دور اولین تاکید جدی بر نقش چندگانه و کارکرد تماتیک آن در معرفی وضعیت آتقی دارد. سردی رابطه آتقی با منیر در تقابل با دلبستگی او به دوچرخه اش که از داخل تنها اتاق محل زندگی خارج می کند، بر تنهایی همزمان منیر و آتقی و هم تنها وابستگی او دلالت و تاکید دارد.

در سکانس بعدی آتقی را در اداره پست می بینیم. نقش دوچرخه در این سکانس اشاره ای هوشمندانه بر همسانی دوچرخه در فیلم دزدان دوچرخه دسیکا دارد. واگذاری نامه های اداره پست به فرد دیگری که او هم صاحب دوچرخه است و در ازای دریافت پول از آتقی نامه های او را تحویل می دهد، تاکید مضاعفی است بر کارکرد معیشتی دوچرخه در فیلم.

دومین سکانس حضور دوچرخه در فیلم را با ورود برادرزاده نعمت الله خان به باغ ویلا شاهد هستیم. آوردن منیر بر ترک دوچرخه به باغ ویلا به شکل کنایه آمیزی از رابطه منیر با برادرزاده خبر می دهد.

در نمای بعدی شاهد پوستری در خانه نعمت الله هستیم. در زمینه این پوستر شاهد خوابیدن زنی در ساحل و با لباس شنا هستیم. در پس زمینه عکس زوج جوانی با لباس شنا در حال تفریح با دوچرخه هستند. تاکیدی غیر مستقیم و ارجاعی بر تضاد و کارکرد طبقاتی دوچرخه در کشورهای توسعه یافته و عقب مانده.

در سکانس بعدی شاهد جمع آوری گیاهان دارویی از جنگل و حمل آن ها با دوچرخه به نزد دامپزشک هستیم. در اینجا باز شاهد کارکرد معیشتی دوچرخه در مناسبات طبقاتی هستیم.

در سکانس بعدی وقتی آتقی از طریق نعمت الله خان متوجه خلوت برادرزاده با همسر می شود، با تنها امکان موجود که همان دوچرخه است و با عجله خود را به خانه جنگلی می رساند. در این سکانس دوچرخه به تنها امکان تدافعی آتقی در صیانت از ناموس او تبدیل می شود.

در سکانس بعدی و پس از مشاهده رابطه برادرزاده با منیر در شب مهمانی او در وضعیت انتقامجویی با دوچرخه به سراغ نعمت الله و برادرزاده می رود. تفنگ خالی نعمت الله خان همچنان که دوچرخه آتقی در انتقامجویی ناکارآمد است.

در ادامه این سکانس آتقی که به مرز جنون و در عین حال استیصال رسیده با دوچرخه جلو ماشین آمریکایی که داخل آن یک زوج جوان مشغول خوشگذرانی هستند، ویراژ می دهد و مانع سبقت آن می شود.

او با مانور دوچرخه قصد استهزاء و تحقیر سرنشینان اتوموبیل را دارد. این تقابل کاریکاتورگونه در نهایت با سقوط آتقی در گودال کنار جاده و کتکی که از مرد اتول سوار می خورد به پایان می رسد. اشاره ای بر ذهنیت عقب مانده آتقی که به زعم خود می خواهد از بالایی ها انتقام بگیرد.

درسکانس بعدی شاهد اوج جنون ناشی از تحقیرشدگی آتقی هستیم. دایره بسته ای که آتقی در آن با دوچرخه و در دل جنگل به دور خود می چرخد، ترجمان تصویری این وضعیت بازیگوشی کودکانه و توام با هیستری آتقی و حرکت دوار او با دوچرخه در دل جنگل است. حرکت خلاف جهت دوربین به دور آتقی همچنان بر تقابل جهان ذهنی ساده انگار او با ملاء پیچیده جامعه محاط شده در آن تاکید دارد. وضعیتی که در نهایت منجر به جنون آتقی و تبعات آن می شود.

در سکانس ماقبل پایانی آتقی به جنگل می رود. او که پیش تر دوچرخه اش را با وسواس مواظبت می کرد، این بار آن را رها می کند. دوچرخه رها شده به درون گودال می افتد. شکسته شدن دو شاخه و نمایی که دوربین از دوچرخه ولو شده در ته گودال نشان مان می دهد ارجاعی است به وضعیت و به واقع زبان حال آتقی. ترجمان و تجمیع ناتوانی های آتقی و پیش گویی پیامبرگونه از فرجام او. همچنان که رفتن آتقی به بالای درخت نشانی از رجعت ناگزیر او به بدویت حیوانی است. که در ادامه با کشتن منیر و تجاوز و دفن کردن او، انگار می خواهد خود را از بار حقارت و درماندگی و ناتوانی یک عمر خلاص کند.

 در آخرین سکانس آتقی را سوار بر اتوموبیل پلیس به سمت کلانتری می بینیم. این اولین و آخرین باری است که تقی را جدای از دوچرخه و سوار بر اتوموبیل به عنوان نماد جامعه مدرن می بینیم. اما اولین تجربه اتول سواری آتقی به آخرین لحظه های عمر او گره می خورد.

دونده ساخته امیر نادری ۱۳۶۲ – ۶۳

دونده روایتگر پسرکی بی کس و بی پناه با آرزوهای بزرگ و در ظاهر دست نیافتنی است. آنچه او را به بلوغ می رساند اراده و درک تجربی از زندگی و غلبه بر مشکلات است. در سفر ادیسه وار امیرو از مبارزه غریزی و بعضا ماجراجویانه برای دست یافتن به آرزوها، دوچرخه بخشی از جهان ذهنی، رویاها و راهکارهای حسی او را برای غلبه بر مشکلات تشکیل می دهد. آنچه اشاره می شود بر نقش دوچرخه در این مسیر دلالت دارد. 

حضور دوچرخه در اولین سکانس بر دوران کودکی ناکرده او دلالت دارد. در این سکانس امیرو و دوستانش با اجاره کردن دوچرخه برای زمان کوتاهی این دوران را تجربه می کند. فارغ البالی و سرخوشی امیرو در تقابل با شرایط سخت و دشوار و تهدیدکننده، بر تضاد موقعیت موجود و مطلوب او تاکید دارد.

در دومین سکانس نوجوان بعد از خوردن آب با دوچرخه سوار فرار می کند. امیرو دوچرخه سوار را تعقیب می کند. سرعت و هوشمندی او بر نوجوان و دوچرخه غلبه و پول آب را دریافت می کند. خنده فاتحانه امیرو بعد از مبارزه بر برتری جسمانی نوجوان و دوچرخه حکایت از رضایتمندی او بر شرایط نابرابر دارد. تامل دوربین روی چرخ عقب که رفته رفته از حرکت باز می ماند و قطع به نفس افتادن امیرو، تاکیدی است بر آزمونی که امیرو در سکانس مسابقه با قطار خود را در معرض آن قرار می دهد. در این سکانس امیرو در حالی که از رقیب خود شکست خورده همچنان تا آخرین لحظه توقف قطار می دود. پاسخ امیرو به دوستش درباره چرایی سماجت بعد از شکست تامل برانگیز است؛ می خواستم ببینیم خودم چقدر می تونم بدوم.

نتیجه این خودآزمایی را در سکانس پس گرفتن یخ از جوان باج گیر و فرار از دست او و در نهایت استهزاء جوانی که نای تعقیب امیرو را ندارد شاهد هستیم. امیرو در این سوی خیابان با خنده و ریشخند خطاب به جوان باج گیر که بریده و آن سوی خیابان خط و نشان می کشد می گوید؛ مگه یخ نمی خواستی بیا بیا ببر، مگه یخ نمی خواستی چرا نمیایی بیا ببر. در انتهای این سکانس امیرو خسته و عرق ریزان از سرمای دست یخ زده برای غلبه بر گرمازدگی پوست و صورت خود استفاده می کند. این در حالی است که همزمان شاهد آب شدن سرمایه کار خود است.

در سکانس گردش موسی و امیرو با دوچرخه در منطقه خارجی ها شاهد سرخوشی امیرو هستیم. این سرخوشی در برنده شدن دوچرخه دو ترکه امیرو و موسی در تقابل و رقابت با بچه های مرفه تک سوار از فتح دیگری حکایت دارد. در انتهای این سکانس امیرو دوباره از سرخوشی کودکانه به دنیای واقعی باز می گردد. دوچرخه روی زمین افتاده در زمینه تصویری که امیرو و موسی مشغول گفتگو درباره آینده هستند، بر این بازگشت تاکید دارد. حضور کشتی غول پیکر در بک راند این سکانس و قرار گرفتن امیرو و موسی در بین دوچرخه و کشتی بر تفاوت و فاصله پرناشدنی واقعیت زندگی و آرزوهای امیرو تاکید دارد.

در سکانس رقابت امیرو با دوچرخه با هواپیمای در حال پرواز شقی دیگر از روحیه مبارزه جویانه امیرو را شاهد هستیم. امیرو همزمان با اوج گرفتن هواپیما مشغول رکاب زدن دوچرخه است. در این سکانس دوچرخه به تنها امکان امیرو برای کنده شدن از موقعیت جبرگونه تبدیل می شود. امکانی که پیش تر امیرو در تعقیب نوجوان دوچرخه سوار بر آن غلبه کرده، اما در اینجا مغلوب آن است. در سکانس ثبت نام امیرو در مدرسه دوچرخه به کاتالیزور برای غلبه او بر بی سوادی تبدیل می شود.

بای سیکل ران – محسن مخملباف ۱۳۶۷

دوچرخه در فیلم به همراه نسیم افغانی نقش کلیدی در بای سیکل ران دارند. در معرکه ای که دلال ها به راه انداخته‌اند نسیم حاضر می شود برای درمان همسر بیمار که در انتظار تهیه پول عمل جراحی است هفت روز و شب به دور دایره کوچکی و بدون وقفه رکاب بزند. زندگی نسیم در هفت روز و شب بر روی دوچرخه توام است با زندگی عادی مردمانی که هر کدام باانگیزه های مختلف دور این دایره به تماشا ایستاده اند. در بای سیکل ران دوچرخه به نوعی بر دنیای ساده و بسته مردمانی از جنس نسیم تاکید دارد. حرکت دوار نسیم بر روی دوچرخه در حالی ادامه می یابد که عده ای در اطراف او مشغول شرط بندی بر روی توان نسیم هستند. پول هایی که در این معرکه ردوبدل می شود صدها برابر بیشتر از نیاز نسیم برای نجات جان همسر است. بای سیکل ران به نوعی بر فاصله طبقاتی و شکاف عمیق ابزار فرودستان برای برون رفت از بحران های روزمره تاکید دارد. آنچه دوچرخه در فیلم را تاویل پذیر می کند، اهمیت فرامتنی دوچرخه در زندگی مردمانی است که بیش از دلبستگی به هم به ابزار معیشت و امرار معاش خود دلبسته هستند.

بچه های آسمان – مجید مجیدی ۱۳۷۵

دوچرخه در بچه های آسمان اگر چه نقش کلیدی در روایت اصلی فیلم ندارد. اما در دو سکانس با تمیهد رفت و برگشت پدر و پسر با دوچرخه به شمال شهر از این طریق بر فاصله و شکاف ترسناک طبقاتی در جامعه تاکید و اشاره می شود. در صحنه بالا رفتن به سمت شمال شهر پدر و پسر ناچار به کول کردن دوچرخه تا رسیدن به خانه های اشرافی می شوند. در زمان برگشت اما سرعت سرسام آور دوچرخه ناشی از شیب تند و گیج کننده به سمت پائین به وحشت و در نهایت زخم و زار آن دو منجر می شود. تمهیدی هوشمندانه برای نشان دادن فاصله طبقاتی و همزمان ناکارآمدی دوچرخه برای نزدیک شدن و کم کردن فاصله. در بچه های آسمان حضور دوچرخه به بخشی از هویت طبقاتی و همزمان الزامات و تعبد اخلاقی طبقات فرودست تبدیل می شود. 

روبان قرمز – ابراهیم حاتمی کیا ۱۳۷۷

روبان قرمز بیانیه ای است در ستایش عشق و زندگی و بیانیه ای بر ویرانه های بجامانده علیه جنگ. آنچه بر این رویکرد تاکید دارد، گورستانی از تانک ها و مناطق مسکونی مین گذاری شده، بعلاوه انسان های آواره و خانه به دوشی است که با ساده ترین نماد و نشانه های حیات و ارتباط سعی در بازسازی دوباره زندگی دارند. از این زاویه دوچرخه در فیلم کارکرد و دلالت چندگانه پیدا می کند. از یک سو نشان و تاکیدی است بر آوارگی ناشی از جنگ که در خانه به دوشی جمعه تبلور می یابد. و همزمان دلالتی است بر سادگی و معصومیت انسان نوعی که باز هم به مثابه دلالت انضمامی ملتی همیشه و همواره درگیر جنگ و آوارگی با تاکید بر نوعیت فرهنگی و ملی جمعه بازتاب می یابد.

حضور دوچرخه در گورستان تانک ها به شکل دیگری بر تضاد جهان ساده جمعه با جهان درگیر آن تاکید دارد. جهانی که به درجاتی به رویاها و آرزوهای جمعه پیوند و گره خورده. در دومین سکانس رودرویی جمعه با محبوبه، جمعه افسر تانک از آرزوی داشتن تانک و تزئین کردن به گل برای بردن همسر آینده به خانه بخت حرف می زند. تاکیدی بر ناگزیری و تقلیل آرزوها در متن جنگ. آرزویی که بعد از دل بستن به محبوبه و رفتن به نزد داوود برای مباهله بر سر عشق با نشاندن محبوبه بر ترک دوچرخه و حمل وسائل حداقلی زندگی بر رجعت نوعی به فترت انسانی و جهان منتزع از آشوب تاکید دارد. زمینه های این دلبستگی در اولین سکانس مشترک جمعه و داوود و هوشمندی در استفاده از دوچرخه به مخاطب القا می شود.

دوچرخه در این سکانس به نشانه تقابل قریب الوقوع آن دو در تصاحب محبوبه تبدیل می شود. داوود در بدو ورود جمعه به صحنه دوچرخه او را از پشت می گیرد. 

بعد از گفتگوی کوتاه و تشبیه محبوبه به گراز از سوی جمعه، داوود سرخوش از احساس اطمینان از جانب جمعه سوار بر دوچرخه می شود. نشانی از اشتیاق او به تملک محبوبه. در ادامه گفتگو جمعه دوچرخه را از داوود پس می گیرد. اولین نشانه از دلبستگی قریب الوقع جمعه به محبوبه. در ادامه این سکانس دوچرخه در چند نوبت بین آن دو ردوبدل می شود. گفتگوی این دو در ادامه به جدال کلامی و در نهایت با ردوبدل کردن دوچرخه تشدید و به نوعی رودرویی جمعه و داوود در سکانس نهایی را پیش گویی می کند. 

در پایان این سکانس جمعه با اشاره به دوچرخه و گفتن این جمله که آن هم مال تو، داوود را همزمان از احساس محبوبه به خود مطلع می کند. واگذار کردن گردنبند داوود به جمعه از جانب محبوبه در همسویی با واگذاشتن دوچرخه از جانب جمعه بر دل کندن او از تنها دارایی زندگی در قبال عشق محبوبه تاکید دارد. در این سکانس دوچرخه نقش این همانی و سویه های زمینی دو رقیب به محبوبه را نمایندگی می کند.

در سکانسی که جمعه و محبوبه به همراه وسائل زندگی بر ترک دوچرخه برای مباهله به سمت محل اقامت داوود می روند، شاهد عبور دوچرخه از عرض و قطع کردن جاده هستیم. تمهیدی بر نادیده انگاری و اعتراض به نظم موجود. حاتمی کیا به نوعی از این تمهید در آژانس شیشه ای برای نشان دادن اعتراض به نظم دوران پساجنگ استفاده می کند. در این بخش حاج کاظم در حالی که همرزم خود را برای رساندن به هلی کوپتر بر دوش می کشد، همزمان با پاگذاشتن روی خطوط تازه رنگ شده  کف خیابان توسط کارگران شهرداری که تاکیدی است بر مرزبندی های حاکم اعتراض خود را به نظم و مدنیت بعد از جنگ نشان می دهد. در اینجا اما دوچرخه جمعه در حالی که وسائل زندگی و زن مورد علاقه اش را حمل می کند، با قطع کردن خط میانی جاده، اینبار به شکلی ترجیح جمعه به بازگشت دوران فترت آدمی مورد اشاره قرار می دهد. این تضاد با تاکید بر چرخ های تانک و چرخ دوچرخه بر کارکردهای پارادوکسیکال تانک و دوچرخه در تقابل جنگ و زندگی تاکید دارد.

خواب سفید – حمید جبلی ۱۳۸۲

خواب سفید ساخته حمید جبلی به سال ۱۳۸۲ یکی از عاشقانه های ساده و صمیمانه است. در خواب سفید آقا رضا مرد میانسال شیرین عقل به صاحب یک مزون دل می بندد. شخصیت عاطفی مالک مزون به سوء تفاهم آقارضا و دلبستگی او منجر می شود. کار آقارضا جابجا کردن لباس های کرایه‌ای عروسی با دوچرخه است.

او هر روز با دوچرخه و به بهانه های مختلف خود را به مغازه مزون می رساند. در همین حال طاهره دخترکی فقیر ساکن در مجاور گورستان دل به آقا رضا بسته است. در خواب سفید دوچرخه وجهی از شخصیت و عشق ساده انگارانه آقارضا را نمایندگی می کند. صدای بی وقفه زنگ دوچرخه آقا رضا بر سرخوشی او از نزدیک شدن گام به گام به عشقی حکایت دارد که در نهایت متوجه می شود حاصل توهم بوده.

در خواب سفید دو صحنه کلیدی کارکرد معنابخشی توامان متوهمانه و واقع گرایانه دوچرخه را به رخ می کشد. شکسته شدن فرمان و له شدن دوچرخه پس از جلسه خواستگاری آقارضا از زن صاحب مزون که معلوم می شود ناشی از سوء تفاهم آقارضا بوده. و همزمان نشستن طاهره بر ترک دوچرخه آقارضا در پهنه طبیعت بکر روستایی و پوشیده از برف که با صدای زنگ دوچرخه نوید ورود آقارضا به زندگی ساده و توام با عشقی واقعی می دهد.

منبع: فصلنامه کاج

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 152985 و در روز جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۳۶:۵۲
2024 copyright.