راه‌هایی برای رسیدن/ نگاهی به فیلم «ماشین من را بران»

سینماسینما، نوید جعفری

«ماشین من را بران» به نویسندگی و کارگردانی ریوسوکه هاماگوچی محصول ۲۰۲۱ از سینمای ژاپن و بر اساس داستانی از موراکامی در جشنواره‌های مختلفی شرکت کرده و جوایز مختلف و معتبری را از آن خود کرده است.
فیلمی که در هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم کن جایزه بهترین فیلم‌نامه را دریافت کرد و موفقیت‌هایش ادامه یافت. در چهاردهمین دوره جوایز آسیا پاسیفیک، در بخش‌های بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد، بهترین فیلم‌نامه و بهترین کارگردانی نامزد شد که توانست دو جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه را از آن خود کند.
موفقیت‌های دیگر فیلم در جشنواره گلدن گلوب دریافت جایزه بهترین فیلم بود و در نود و چهارمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافت چهار جایزه شد که نهایتا اسکار بهترین فیلم بلند بین‌المللی را برد تا پس از «عزیمت» در ۲۰۰۸، دومین فیلم ژاپنی برنده این جایزه شود تا سینمای ژاپن که همواره با نام کوروساوا شهرتی دیرینه داشت این بار و در دوران جدید هم مورد توجه قرار بگیرد.

«ماشین من را بران» فیلمی برآمده از ساختار کنونی جهان با مولفه‌های زندگی انسانی در عصر جدید است.
روایت‌های موازی زندگی آدم‌ها در ساختاری خرده پیرنگ که تنها از دریچه فهم آدم‌هاست که مخاطب را با خود همراه می‌کند. در عین حال، بی آنکه مخاطب را اسیر جغرافیای زندگی کند جهان شمول می‌نماید.
«ماشین من را بران» را هاماگوچی ۴۳ ساله و تاکاماسا او از داستانی کوتاه به همین نام از هاروکی موراکامی، نویسنده معروف ژاپنی اقتباس کردند.
موراکامی، نویسندۀ فراواقع‌گرای ژاپنی، عموماً در آثار خود با طرح موضوعی خلاق بهانه‌ای برای طرح مسائل بنیادین روابط انسانی پیدا می‌کند.
چه در کافکا در کرانه و چه در سایر داستان هایش، موراکامی ماهیت انسانی را مرکز توجه قرار می‌دهد، گاهی از جهان موازی به آنها نقبی می‌زند و گاهی از رویدادهای معمولی وام می‌گیرد.
نسخه نهایی آنها، داستان یوسوکه کافوکو، بازیگر و کارگردان تئاتر را پی می‌گیرد که با مرگ غیرمنتظره همسرش اوتو دست و پنجه نرم می‌کند.
کافوکو پیشنهاد کارگردانی یک اجرای صحنه‌ای چندزبانه از «دایی وانیا» چخوف را در هیروشیما می‌پذیرد. شرکت تئاتری از یوسوکه می‌خواهد خودش رانندگی نکند و یک راننده زن جوان به نام میساکی واتاری را استخدام می‌کند تا یوسوکه را با ساب ۹۰۰ عزیزش به این‌طرف و آن‌طرف ببرد. او ابتدا مخالفت می‌کند، اما پس از این که میساکی نشان می‌دهد راننده‌ای ماهری است، تسلیم می‌شود.
درحالی‌که کافوکو با حقایق فراموش‌نشدنی گذشته‌اش روبرو می‌شود، فیلم به عشق، از دست دادن و بخشش می‌پردازد و شیوه‌‎های ارتباط آدم‌ها با دیگران و خودشان را بررسی می‌کند.
در سفر کارگردان تئاتر اتفاقات در بستری آرام و کند می‌افتند که در داستان‌ها و فرهنگ شرق قدمتی دیرینه دارد، یک سفر کشف و شهودی که به آرامی قهرمان را در بر می‌گیرد تا با ناگفته‌ها و رازهای پیرامونش روبه‌رو شود.
چیزی شبیه همه داستان‌ها و افسانه‌های کهنی که یک قهرمان در راهی قدم می‌گذارد که گویی مسیری همیشگی برای رسیدن به هدفی معمولی است اما در مسیر، اتفاقات به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد و جهان به شکلی متفاوت بازنمایی می‌شود.
به نوعی آدمهای سفر و اتفاقات آن مسیری برای شناخت و تطهیر و تغییر قهرمان قلمداد می‌شود.
در «ماشین من را بران» همین رویه است که قهرمان را نسبت به خود و اطرافش آگاه و نهایتا به آرامشی متفاوت می‌رساند.
فیلم در مدت زمان ۲ ساعت و ۵۸ دقیقه‌ای خود شتابی برای سریع رسیدن به پایان ندارد و اتفاقا همین ریتم آرام و کند است که مخاطب را با خود همراه می‌کند تا ببیند در نهایت قرار است چه به دست آورد.
تقسیم‌بندی فرم و رویدادها نیز بر همین منوال است، فیلم بدون تیتراژ آغاز می‌شود و حدودا پس از ۴۰ دقیقه از فیلم تازه تیتراژ نمایان می‌شود. فاصله آشنایی با قهرمان و همسرش تا نخستین گره در فیلم نیز به همین نسبت زمان می‌برد تا روزمرگی به عنوان عنصری جانبی مخاطب را در این مسیر آرام همراه کند‌.
«ماشین من را بران» در یک ساختار خرده پیرنگ قصد دارد آدم‌ها را به چالش بکشد و همانند زندگی واقعی در آهستگی روایت می‌شود.
استفاده از حرفه کارگردانی تئاتر در کنار نویسنده فیلمنامه بودن همسر این کنش را به داستان می‌دهد که هر دو روحیه خلق کنندگی دارند اما در کنار هم پس از ۲۰ سال زندگی مشترک دچار نوعی یکنواختی می‌شوند.
اطلاعات عمومی شخصیت‌ها کاملا قطره چکانی و بدون فوکوس بیش از حد به مخاطب تزریق می‌شود و آنچه بیشتر نمود دارد این است که در جهان داستان آدم‌ها دچار مشکل در برقراری ارتباط با هم هستند.
زمانی که کارگردان برای کارگردانی «دایی وانیا» استخدام می‌شود بازیگران متقاضی هر کدام از منطقه و جغرافیایی با زبان‌های مختلف دور هم جمع می‌شوند و حتی یکی از بازیگران قدرت تکلم ندارد و لال است، گویی آدم‌ها حتی زبان هم را نمی‌فهمند اما در این مسیر، دشواری غیر هم زبان بودن پذیرفته می‌شود تا چیزی فرای زبان میان‌شان حاکم شود.
گویی افسانه بابل اینجا بار دگر تکرار شده است و پراکندگی زبان‌ها اینجا در کنار هم جمع می‌شوند تا نمایشی را اجرا کنند.
این تفاوت‌ها اما مانع درک و شناخت آدم‌ها نسبت به هم نمی‌شود.
دقیقا زندگی قهرمان و همسرش در مقابل دستیار و همسرش که لال است قرار می‌گیرد تا این چالش نمود بیشتری پیدا کند.
نکته مورد توجه انتخاب تئاتر نوشت «دایی وانیا» اثر چخوف برای اجرا در هیروشیما توسط گروه است که مضمون اصلی‌اش درباره نارضایتی از حال است.
نمایشنامه «دایی وانیا» (Uncle Vanya) از نظر مضمونی به نمایش یک زندگی هدر رفته می‌پردازد. نمایشنامه با بررسی شخصیت‌ها و نمایش مصیبت‌های آن‌ها این قضیه را آشکار می‌کند.
تقریبا تمام شخصیت‌های آن از زندگی‌های خود ناراضی‌اند و احساس رخوت، تاسف و خستگی می‌کنند. آن‌ها از افزایش سن خود گلایه می‌کنند، حسرت سال‌هایی را می‌خورند که با کارهای طاقت فرسا هدر داده‌اند، غم عشق‌های بر باد‌ رفته‌شان را می‌خورند و در این مسئله تفکر می‌کنند که اگر جور دیگری زندگی می‌کردند اوضاع در حال حاضر به چه صورت بود. به این ترتیب آن‌ها غم فقدان را می‌خورند، بدون این که توجهی به داشته‌های فعلی خود داشته باشند. در طول نمایشنامه، تفکرات شخصی آن‌ها در معرض دید بقیه قرار می‌گیرد و باعث می‌شود موجی از نارضایتی آن‌ها را احاطه کند.
این خاصیت درون متنی «دایی وانیا» بهترین هماهنگی را با داستان اجرا برقرار می‌کند.

نمایش «دایی وانیا» در عین حال به نوعی مکمل قصه‌ای است. گویی داستان در دو شکل موازی زنانه و مردانه روایت می‌شود و نماینده این دو طیف کافوکو و اوتو همسرش هستند.
و در این میان کافوکو با مرگ همسرش از روزمرگی خارج می‌شود، زندگی شخصی‌اش دچار داستان ناتمام همسرش می‌شود و زندگی کاری او درگیر نمایشِ “آنتون چخوف” و قبول کارگردانی در فضایی دور از خانه راهی برای گریز اوست.
کارگردان تئاتر پایان داستان همسرش را نمی‌داند و در حسرت سال‌هایی است که از دست رفته و امکان بازگشت و تغییر ندارد.
بازیگر جوان در زندگی شخصی‌اش اشتباهاتی داشته و همان اشتباهات امروز او را آزار می‌دهد و دختر راننده که بازی متفاوت و تاثیرگذاری دارد در سن جوانی در جمودی از بی‌احساسی قرار دارد و گذشته‌اش او را رها نمی‌کند.
فیلم در فرم کارگردانی و روایت سادگی خود را به عنوان یک تکنیک حفظ می‌کند. تکنیک‌های ساده کارگردانی و داستانی روان، فیلم «ماشین من را بران» را از دیگر فیلم‌های امروزی متمایز می‌کند.
با تمام یکنواختی و ریتم کند در روایت مخاطب آن را رها نمی‌کند چرا که عنصر تعلیق داستانی توانسته به خوبی مخاطب را از ابتدا با خود همراه کند.

«ماشین من را بران»، نه تنها در فیلمنامه و کارگردانی که در طراحی فضا و اتمسفر و بازی بازیگران در یکدستی قرار دارد، اجزای مختلف فیلم از همدیگر منفک نمی‌شوند و همه در یک راستا در جهت ایجاد یک فضای موثر اتفاق می‌افتد.
فیلمی که با توجه به مدت زمان ۱۷۹ دقیقه‌ای و دیالوگ محوری که داستانک‌های موازی‌اش داستان را پیش می‌برد فیلمی قابل توجه است که می‌تواند مخاطبان مختلفی از سراسر جهان را با خود همراه کند.
به هر تقدیر سینمای شرق آسیا هم در زمینه تولید تجاری و ساخت سریال‌های سرگرم کننده و هم در زمینه سینمای مستقل تلاشی چشمگیر داشته است.
حضور نسل تازه در زمینه تولید و همچنین استفاده از امکانات جهانی در کنار توجه به مضامین جهان شمول و تلفیق با ایده‌های فرهنگی و بومی می‌تواند سینمای ژاپن و کره جنوبی را به دستاوردهای موفقیت آمیز بیشتری در جهان برساند که متاسفانه همچنان برای بخش عمده‌ای از سینمای ما دور از ذهن به نظر می‌رسد.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 173081 و در روز دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۳۵:۱۳
2024 copyright.