روایتی بدیع از عصیان

سینماسینما، حمید عبدالحسینی*

«چهارصد ضربه» یکی از شهیرترین و در یاد ماندنی‌ترین فیلم‌های موج نوی سینمای فرانسه از کارگردان به‌نامی همچون فرانسوا تروفو است که با رویکردی اتوبیوگرافیک به تنهایی های یک نوجوان که از کمبود و فقدان یک زندگی خانوادگی به‌سامان رنج می‌برد، می‌پردازد و جنبه های ناپیدایی از تاثیر خانواده و جامعه بر فردیت و نیز شکل معکوس‌اش را بازتاب می‌بخشد.
تروفو در نخستین فیلمش با پختگی از نماهای طولانی و کم تعداد بهره می‌برد و به ازای آن از میزانسن‌ها جهت دینامیک کردن فضاسازی و ریتم فیلم استفاده می کند تا جایی که در برخی فصل ها مایه هایی هیچکاکی نیز به اثرش می بخشد. دوربین فیلمساز ماهیتی جست و جوگر و اکتیو را داراست و از طریق همراهی با کاراکتر سعی دارد تا به بازنمایی جغرافیای شهری و آموزشی بپردازد. اگرچه از حیث منطق روایی فیلم با نوعی گسست و عدم انسجام روبه‌رو است اما شاید بتوان با مقایسه دنیای واقع که در آن نیز خیر و شر نه به شکلی متوازن از پی هم بروز و ظهور می یابند این نقصان را در ساختار اثر به نحوی فرامتنی توجیه و تفسیر کرد. تروفو نگاهی نقادانه نیز به وضعیت آموزش در کشورش دارد و در فصل های مرتبط به ویژه در سکانس نرمش دانش آموزان با نگاهی هجو آمیز بلاهت آموزگار ورزش را در عقب بودن از بچه های کلاس‌اش با زبانی شیرین به سخره می گیرد.

گذشته از همه ارزش‌های سینمایی «چهارصد ضربه»، آن‌چه این فیلم را در میان سایر آثار موج نو و حتی در بین سایر فیلم هایی با چنین تمی متمایز می کند نوع پرداخت فیلمساز به سوژه و شکل باورپذیری از ترسیم شخصیت در مواجهه با چالش‌های عاطفی و احساسی پیش آمده در مناسبات خانوادگی و اجتماعی‌ست که درنهایت نوجوان فیلم را به پناه دریایی آرمانی سوق می دهد تا در بستر آن به آرامش دست یابد.

*نویسنده و کارگردان

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 156645 و در روز سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۰۴:۱۷
2024 copyright.