روایت تصوری تلخ از پایان

سینماسینما، مینا اکبری

جهان عوض شده و این واقعیتی‌ست که شیفتگان حقیقت را آزرده می‌کند؛ اما در این آزردگی، حقانیتی است روشن‌تر از آفتاب. و پایان چرا باید به شیرینیِ آغاز باشد وقتی «آنقدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که فرصت زاری نداریم».
تماشای یأس «طاهر» شخصیت اول «حکایت دریا» در تازه‌ترین ساخته بهمن فرمان‌آرا آن سرانجامی‌ست که می‌تواند آینده خیلی از ما را در بر بگیرد. این فیلم، روایت تصوری تلخ از پایان است. تصویری که آغشته به گذشته است و همه تلخی از همان جاست؛ از گذشته‌ای که سیاهی‌اش به امروز هم نشت کرده است.
«طاهر» فقط بازنده نیست، تنها هم مانده است و علت این تنهایی نه فقط سرنوشت و تقدیر که خودش نیز هست. پذیرفتن چنین عاملیتی در تقصیر، کار هر کسی نیست. جنگیدن برای نفی آن، کاهنده و طاقت‌فرساست آن هم وقتی که تو تازه از جنگی طولانی برگشته باشی. از میدان رنج همزیستی با جهانی که مدام عوض می‌شود. مهم نیست اگر بعد از چند سال زندگی در تیمارستان، به گوشه‌ای بخزی و در آرزوی سوزاندن آثارت بسوزی، باز تاریکی به زندگی‌ات راه پیدا می‌کند، آنجا که آینده را در جوان معترضی می‌بینی که به جنازه‌ای خاموش بدل شده است.
و چه خوب گفته است آن شاعر نوگرا که تخصلش «رویا»ست:
درخت تنهایی را می‌داند
و صداها را به نام می‌خواند
جنگل جامعه‌ای اسیر است
و درخت حافظه‌ای مغشوش
حافظه‌ای اسیر
در جامعه‌ای مغشوش
چه کند گر زنجیرش را نستاید
گر خاک را نشناسد؟

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 137762 و در روز یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۲۳:۱۲
2024 copyright.