روز دوم: تداومِ بومی کردنِ ژانرها/ نگاهی به فیلم‌های «علف‌زار» و «شادروان»

سینماسینما، یزدان سلحشور

خوشبختانه در روزِ دوم هم انتخاب‌های گزینشگرانِ جشنواره، اذیت‌کننده نبود تا اینجا! [می‌زنم به تخته که دچار مصیبت نشویم در روزهای آینده!] به نظر می‌رسد امسال، سینمای بدنه دارد واردِ یک محدوده‌ی خطرناک اما لازم می‌شود یعنی بومی کردنِ ژانرها و فعلاً در مرحله‌ی آزمون و خطاست. «علفزار» به نویسندگی و کارگردانی کاظم دانشی، با آنکه تهیه‌کننده‌اش نام‌آورتر از نویسنده و کارگردانش است [بهرام رادان] اما یک درام دادگاهی سرِپاست با بازی‌های خوب و امتحان پس دادنِ پژمان جمشیدی به عنوان یک بازیگر حرفه‌ای و فراتر از روند تیپ‌سازیِ رایج‌اش. [کلاً حتی برای کمدین‌های حرفه‌ای هم بازی کردن در نقش یک شخصیتِ جدی، بسیار دشوار است چه رسد به جمشیدی که برای خیلی‌ از اهالی سینما، هنوز حضورش روی پرده جای اما و اگر دارد و باید حواس‌اش خیلی جمع باشد با این همه خوشبختانه به دستاوردهای محدودِ خود در چند فیلم متوسط و خوب بسنده نکرده و دائم خطر می‌کند. به نظرم جمشیدی ثابت کرده که حتی در سینمای بدنه‌ی تقریباً بدونِ قوانینِ مرئی ما هم، امکانِ بدل شدن یک ستاره به یک بازیگر خوب وجود دارد.] البته با پایانِ نامشخصِ فیلم، مشکل داشتم و دارم ولی انتخابِ چنین ایده‌ای و رد کردنِ تعداد قابل ملاحظه‌ای از خطوطِ رایج قرمز، در بهترین حالت به چنین پایانی می‌انجامد که با یک صدای بدونِ تصویر، پایانی امیدوارکننده به فیلم بدهیم. واقعیتِ امر این است که خودم هم هر چه فکر کردم که با چندین دست‌اندازِ دراماتیکِ این فیلم، با آخرش چه باید کرد، به نتیجه نرسیدم بنابراین زیاده عرضی نیست!

«شادروان» به نویسندگی و کارگردانی حسینِ نمازی، کمدیِ موقعیتِ خوبی‌ست که توانایی نگه داشتنِ تماشاگر در سالن را، تا تیتراژ پایانی دارد و بازی‌ها هم واقعاً خوب‌اند. این فیلم اگر چند مشکل کوچک نداشت مثلِ غیرِمنطقی بودنِ سکانسِ دفتر عقد و ازدواج [که کاملاً مشخص است که اگر مشکل‌دار بودنِ شناسنامه هم لو نرود، تشابه اطلاعاتِ دو شناسنامه همه چیز را به هم می‌ریزد و کلاً سکانس، هم غیرِ لازم است هم باورپذیری‌اش، بسیار دشوار] و ادامه پیدا کردنِ فیلم بعد از بالا رفتنِ پسرِ خانواده از دیوارِ خانه‌ی خودشان [باقیِ فیلم، اضافه است و برای رسیدن به چند پند اخلاقی و چند سکانسِ کم‌توان که فاقدِ ارزش‌های دراماتیکِ سکانس‌های پیشینِ فیلم‌اند]، می‌شد با شباهت‌های انکارناپذیر فیلم با «مرگ یک بوروکرات» توماس گوتییرز آلئا، «مهمان مامان» داریوش مهرجویی، «یک حبه قند» رضا میرکریمی و «ابد و یک روز» سعید روستایی [حالا از خیرِ مجموعه Shameless می‌گذریم!] کنار آمد چون بیشتر، بحثِ استفاده از «ایده»‌ها در میان است نه تکرارِ «اجرا»ی آن آثار. «شادروان» کمدیِ اجتماعیِ روبراهی‌ست که خوشبختانه چندان متکی به «کلام» نیست یا آنجایی هم که به کمدی کلامی رو می‌آورد، چفت می‌شود با کمدی موقعیت و آدم‌هایش هم آدم‌های واقعی هستند نه مثلِ فیلم‌های خنده‌دارِ رایجِ سینمای بدنه‌ی ما، که پُرند از آدم‌ها و موقعیت‌های جعلی. «شادروان» البته در نهایت، «کمدیِ لبخند» است نه «کمدی قهقهه» که با معیارهای رایج سینمای جهان نه امتیاز است نه نکته‌ای منفی اما در سینمای بدنه‌ی ما که برای رسیدن به قهقهه از «جوک‌گویی» استفاده می‌کنند، مسلماً یک امتیاز است که فیلم را کمدی [با معیارهای جهانی آن] بدانیم نه فیلمی صرفاً خنده‌دار!

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 168889 و در روز سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۲۱:۴۹:۵۱
2024 copyright.