روز دوم/ روز تنوع سوژه در فیلم‌های جوانان

سینماسینما، سحر عصرآزاد

دومین روز جشنواره فجر در سینمای رسانه با حضور حداکثری فیلمسازان جوان گذشت که ترکیب آنها در کنار هم؛ دستاورد خوشایند تنوع مضمون و سوژه را به همراه داشت؛ هرچند در فیلمی سوژه محوری به بار نشسته و در دیگری این روند با اختلال مواجه شده است.
“شنای پروانه” اولین فیلم بلند سینمایی محمد کارت هرچند به جهت سوژه و پرداخت یادآور فیلم هایی همچون “متری شیش و نیم” و “مغزهای کوچک زنگ زده” است اما بیش از اینها وامدار مستند تکان دهنده “خونمردگی” است که کارت چند سال قبل درباره اشرار شیراز ساخته است. به همین دلیل هم بسیاری از صحنه های فیلم به مستندنمایی یا بازنمایی مستند پهلو می زند و به سختی می توان تمایز بین چیدمان صحنه ها و رئالیسم را تشخیص داد. اما نکته اینجاست که فیلم می توانست با ایجاز و تأمل بیشتر بر الگوی کلاسیک جستجوگری برای پی بردن به یک راز؛ که اینجا پیدا کردن کسی است که با جان و ناموس و آبروی یک خانواده بازی کرده، تبدیل به فیلمی موجز و بدون نقص در کنار تأثیرگذاری دوچندان شود. در فیلم به فراخور قصه فرعی های متعددی که در مسیر این جستجو طراحی شده، کاراکترهای متنوعی حضور دارند که ترکیبی از بازیگران شناخته شده و ناآشنا در آن ایفای نقش می کنند و تا حد زیادی یکدست و همخوان با یکدیگر ظاهر شده اند.
“بی‌صدا حلزون” نخستین فیلم بلند سینمایی بهرنگ دزفولی زاده به سوژه ای تازه با ریسک پذیری در اثر اول یک فیلمساز جوان می پردازد که طبعاً علاقه دارد توجه همگان را جلب کند. اما این انگیزه باعث نشده فیلمساز بر موج و جریان های روز سینما سوار شود و دغدغه مندی های خاص خود را فراموش کند. فیلم هرچند به مسئله یک زوج ناشنوا و کم شنوا می پردازد که به خاطر عمل شنوا شدن فرزندشان جدا شده اند، اما در سطح مسائل و معضلات آنها؛ به نمایندگان جامعه ناشنوایان باقی نمی ماند و به مفاهیم و مضامینی فراتر از این محدوده و تبعات زندگی مدرن همچون تنهایی بشر امروز می پردازد که باعث تعمیم پذیری فیلم می شود. طبعاً فیلم به دلیل پرداختن به زوجی که مسئله شان برقراری ارتباط کلامی و شنیداری با جهان اطراف است، واجد کندی در ریتم بیرونی است که فیلمساز تلاش کرده با طراحی موقعیت های ملتهب در دل درام همچون درگیری، کشمکش، قتل و … که از دل قصه بیرون می آیند، این ریتم را به شکل درونی بالا ببرد. دوراهی یک مادر بر سر شنوا شدن فرزندش و اینکه در پایان چه بهایی برای رسیدن به آن می پردازد، طراحی و انتخاب جسورانه ای است که فیلمساز آن را فدای مقبولیت و عامه پسندی نکرده است.
“تومان” سومین فیلم بلند سینمایی مرتضی فرشباف پس از “سوگ” و “بهمن” است که برخلاف دو فیلم قبلی او ریتمی کند و ساکن ندارد و ظاهراً بسیار پرتنش و ملتهب پیش می رود. اما واقعیت این است که این فقط پوسته بیرونی فیلم است و درون درام، قصه ملتهب و متمرکزی که بتواند کلیت فیلم را فارغ از فصل بندی ها پیش ببرد وجود ندارد. فیلم روایتی از گروهی جوان کارگر ترکمن در این جغرافیای بدیع است که تنها مسئله شان شرط بندی است؛ خواه روی مسابقات فوتبال و اسب‌دوانی خواه بازی های PS4. این حاکمیت گروهی به سختی می تواند منجر به متمایز شدن کاراکتر داوود به عنوان رئیس گروه شود چراکه تمرکزی بر زندگی شخصی و حتی رابطه عاطفی او وجود ندارد و اصل قضیه هم می تواند همین از بین رفتن فردیت افراد در گروه های این چنینی باشد. اما فیلم برای ایجاد حس همراهی با مخاطب نیاز به قصه ای درگیرکننده دارد بخصوص که از جنس درام های کم کنش و تنش نیست و با این تعدد کاراکتر و به تناسب لحن و جنس کارگردانی؛ با پویایی و ریتم بیرونی مواجه هستیم که در بسیاری از موارد پوچ و توخالی و مثلاً برای یافتن آنتن برای وصل شدن به اینترنت و ثبت شرط بندی است. این تکاپو وقتی می تواند تبدیل به ریتم واقعی درام شود که رویداد محوری برای مخاطب ارزش و اهمیتی را که برای کاراکترها دارد، پیدا کند. اما این اتفاق در فیلم نمی افتد و در عین سرعت بسیاری از سکانس ها مخاطب نمی داند چه چیز و چه کسی را و اصلاً چرا دنبال می کند؟ “تومان” با توجه به سوژه و ایده اولیه، اتمسفر و کاراکترهای حاضر می توانست تبدیل به فیلمی بدیع و تازه و متفاوت شود که مخاطب را درگیر کند اما این اتفاق به دلایل مختلف در لابلای تجربه گرایی و بازیگوشی های کارگردان به نتیجه نرسیده است.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 129997 و در روز دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۳۲:۴۹
2024 copyright.