عصر انتقام/ نگاهی به فیلم «عصر خشونت»

سینماسینما، آرش عنایتی

اگر کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت را تورقی کرده‌اید به طور قطع با این نام‌گذاری‌ها بیگانه نیستید: عصر ایمان، عصر ولتر و…ویل دورانت در بررسی تاریخ، ترتیب طولی وقایع را وانهاد و در عوض، در عرض تاریخ حرکت کرد و کارش را بر ترکیب و تحلیلِ رویدادها، بنا نهاد. لیودمیل استایکف نیز بر مبنای کتابی از آنتون دونچف و بر همین سبک و سیاق فیلم‌ش را “عصر خشنونت” نامید. از اوراق به هم پیوسته‌ی تاریخ مقطعی را برگزید که زُورق عشرت و شُوکت سلاطین عثمانی برساحل امن و آسایش؛ و از آن شکوه و عسرت عصر پیامبر رحمت، قرن‌ها گذشته بود. دورانی که سلاطین به بهانه‌ی امت واحده، عالم و آدم را به شِکوه و شکایت آوردند. زمان و زمانه‌ای که «لا اِکْراهَ فِی الدّین» فراموش و چهره‌ی کریه ظلم، به قامت خلفای دین در آمده بود. خلفایی که پسران مسیحی را در کودکی می‌ربودند، آنان را تحت نظامی سخت، مشق نظامی‌گری می‌دادند و سرشت‌ و سرنوشت‌شان را به تعصب می‌آمیختند. تا کودکانی که این گونه بذر خشونت در ذهن و جان‌شان بارور شده، در جوانی روانه‌ی دیارشان شوند و به جبر، دیگران را به اختیار خویش در آورند. فیلمِ “عصر خشونت” داستان یکی از همین ینی‌چری‌ها(همان کودکانی که این گونه ربوده شده و تعلیم دیده‌اند)است که اکنون به فرمان صدراعظم به زادگاه‌اش بازگشته. استایکف، در همان سکانس آغازین و برپایه‌ی تدوینی زیبا، تماشاگرش را با فرم بصری فیلم آشنا می‌سازد و تا انتها بر پای آن وفادار می‌ماند. در نمایی با پس زمینه‌ی تیره، صدراعظم از مقابل صفِ «ینی‌چری‌ها» می‌گذرد و سپس رو به دوربین سخن می‌گوید. این نما، به نمایی از «کارا ابراهیم» در پس‌زمینه‌ای روشن برش می‌خورد که به عزم تاختن به سوی ماموریت‌اش بر زین می‌نشیند. همین شیوه، در سکانس ورود «ابراهیم» به دره و سکانس عروسی مانول(لگدمال کردن سفره و محتویات‌اش) به کار رفته است. در این شیوه به جای آن که توالی نماها، بر اساس منطق زمانی/ مکانی مدنظر باشد، مفهومی که از پی‌آمدن نماها پیاپی –فارغ از توالی منطقی زمان/ مکان- شکل می‌گیرد، کارکرد دارد. سنتزی که ازطریق دیالکیتیک میان نماهای متفاوت خلق می‌شود در اذهان تماشاگران تعقل را بر جای احساس می‌نشاند.
استایکف، آزادمردمانی را به تصویر می‌کشد که در اسارت و شکنجه، پاره‌پاره می‌شوند اما تن به زیستی دوپاره نمی‌دهند. کلاه(نماد عثمانیان) بر سر نمی‌نهند تا از نمدِ دین، کلاهی برای خود ندوخته باشند. فیلم نه در اندیشه‌ی تقبیح شریعت، که در انکار پرچم طریقتی است که به نام دین مبین و به نام جهاد برافراشته‌اند. استایکف به خوبی نه بر برآمدن شمس حقیقت که بر کسوف آن تاکید می‌کند بنابراین مسیحیان، از تیغ ابراهیم بر دامان اسماعیل و دامنه‌ی کوه پناه می‌برند. اسماعیل و سلیمان در تقابل با افراط‌گرایی کارا ابراهیم (این دومی به تاوان همان اندک جورش، تنها خاکسترش به جا می‌ماند) یادگار آن اعصار طلایی و سازگار با امت تحت فرمان خویش‌اند.
استایکف، در سلسله نماهایی که با تمهید “افشای تدریجی” در پیوند هم قرار گرفته‌اند ترور کارابراهیم را به تصویر در می‌آورد. یک بار از طریق دنبال کردن پاها و بار دیگر از طریق تعقیب دست‌ها. به این ترتیب تلاش نستوه ملتی را نشان می‌دهد که از پای تا سر، در اندیشه انتقام از ظالم است. سر می‌دهند، سر بر آستانِ ظالم می‌برند اما سرسپرده‌ی باوری ناخواسته نمی‌شوند. هوشمندی‌اش آن‌جاست که از نقد قوم خویش غافل نمی‌شود. این‌گونه است که مادرِ «ماچول» مُرده است و نشان می‌دهد که سرطانِ هتکِ حرمت نوامیس از درون رشد می کند(غلفلت نگهبان از آمدن کاراابرهیم و همراهان‌اش، اختگی ماچول از ایستادن در پای عشق‌)
عصر خشونت، عصاره‌ی چرایی اضمحلال تمدنی است که اختیار در کف جبّاران گذاشت.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 174610 و در روز سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۰۸:۲۹
2024 copyright.