«ساعت پنج عصر»، نیشتری بر دملی چرکین

سینماسینما، ونداد الوندی‌پور – انگیزه اولیه نوشتن این یادداشت نقدی بود که از عزیزی در یکی از سایت‌های مهم ارزش مدار درباره فیلم «ساعت پنج عصر» خواندم. نویسنده محترم آن مطلب، که در زمان اکران فیلم نوشته شده بود، ابتدا اذعان می کند که مهران مدیری با این فیلم آینه ای رو به جامعه گرفته، اما بلافاصله همین ویژگی فیلم را تخطئه کرده می گوید چنین آینه داری ای فایده ای به حال جامعه ندارد و نیز استفاده فیلم از صنعت هنری «اغراق» را سندی بر غیرواقعگرا بودن فیلم و در نتیجه بی ثمر بودن آن عنوان کرده (که برخی منتقدانِ دیگرِ ناراضی از فیلم هم بر این موضع هستند) و گفته مدیری راه حلی برای مشکلات اجتماعی ارائه نمی دهد.

تا پیش از دیدن «پنج عصر»، مهران مدیری را به عنوان یک طنزپرداز مستعد و خلاق اما در حد سریالهای کمیک تلویزیونی می شناختم که بیشتر با ساختن تکیه کلامها و ژستها و میمیک های کمیک، نظر مردم را جلب می کند؛ کارگردانی با کارهایی که در عین قانع نگه داشتن نسبی بیننده حرفه ای ترِ ناچار، به شدت به مذاق بیننده معمولی شیرین می آید و موفقیت های کم نظیر اقتصادی وی در سالهای اخیر نیز ثمره این عامه پسندی بود. با همین دیدگاه بود که اکران سینمایی فیلم، عطشی برای تماشا در نگارنده ایجاد نکرد. اما وقتی اخیرا فیلم را دیدم، متوجه پختگی کار مدیری شدم؛ پختگی ای که مسلما در ممارستهای تلویزیونی وی در کارهای سالهای اخیر ریشه دارد و در استعداد ذاتی اش در طنازی و نگاهش به جامعه.

«پنج عصر» به معنای واقعی، «طنز» (satire) است، و تلخ بودن در عین کمیک بودن، ویژگی اصلی این ژانر هنری است؛ فیلمی متناسب با وضعیت اجتماعی-فرهنگی جامعه ایران (و بسیاری از جوامع جهان سوم دیگر)؛ طنزی که مشابه اش در این سینما کم تر دیده شده؛ انتقادی از روش و منش افراد جامعه ای آشنا.  البته تمجید از این فیلم به معنی عالی و بی نقص بودن همه سکانسها نیست. برخی قسمتها نسبت به بقیه فیلم، ضعیف به نظر می رسند؛ مشخصا سکانسهای آغازین در خانه و جلوی ساختمان و بخصوص سکانس بیمارستان. اما فیلم در کلیتش، اثری خوش ساخت و جذاب و در عین حال بسیار تلخ است، و جذابیتش احتمالا بیشتر در نظر تماشاگران حرفه ای تر نمود دارد تا تماشاگری که صرفا برای خندیدن به سینما می رود و از مهران مدیری چیزی جز خنداندن انتظار ندارد. اما مدیری این بار کیفیت هنری کارش را فدای برآورده کردن سلیقه تماشاگر عام نکرد و بیشتر از آنکه بخواهد قصه ای کمیک تعریف کند، خواست حرف بزند؛ حرفهایی نیش دار و نه چندان غیرمستقیم در انتقاد از شرایط جامعه.

برگردیم به ایرادهایی که نویسنده سایت ارزش مدار از فیلم گرفته بود و برخی منتقدان دیگر. چه کسی می گوید بهره بردن از «اغراق» الزاما نقطه ضعف است؟ صنعت «اغراق» جزء ستونهای اصلی ادبیات است و در نقاشی، مجسمه سازی، «اجرای حرکات موزون»، تئاتر و به نوعی در موسیقی جایگاه اساسی دارد: اغراق ابزاری است شبیه ذره بین، که هرچه هنرمندانه تر به کار گرفته شود، بزرگنمایی و پذیرفته بودنش بیشتر می شود؛ بزرگنمایی ای که در اکثر آثار هنری برای تجسم بخشیدن به احساسات رقیق عاشقانه و عرفانی به کار گرفته می شود و در برخی آثار مدرن تر، برای نشان دادن نقاط ضعف جامعه و کلا محیط زیست فردی و اجتماعی انسان؛ برای فریاد کشیدن و حتی جیغ زدن؛ جیغی که منشاش، درد است و دغدغه هایی دردآلود، و نوعی اعلام خطرِ به عوام و خواص؛ و دغدغه های هنرمندان بخصوص در دوران مدرن، بسیار شبیه هم است: نگرانی از ایزوله شدن ماهوی انسان و پوک شدن ارزشهای مورد توافق جوامع انسانی و به بیان رایج، «شر» های رخنه کرده در شیارهای پندار و گفتار و کردار انسانها.

گرچه «نیک» بودن در اساس امری نسبی و نامتعین است، حداقل در این سیاره کمتر کسی است که تعاریف مشابهی از آن به دست ندهد (مگر شخصیتهای به شدت ضداجتماعی که دوران حیاتشان، جعبه زنگ زده ای است برای اندوختن و صدور نفرتهایی که خودِ اجتماع به اشکال گوناکون به آنها منتقل کرده، و شاید برخی ژنهای ناتو).

بله، «ساعت پنج عصر» اغراق آمیز است، و اتفاقا یکی از پایه های استواری فیلم، استفاده به جا از این صنعت هنری است، و بزرگنمایی، اگر به جا و موثر از آن استفاده شود، آیینه ایست محدب برای انعکاس موکد مسائل اجتماعی؛ برای به سطح آوردن و نمایش عیان لجن های کف مردابِ نیلوفرهای آبی…

«مردی که باید ساعت مشخصی به قراری مهم برود، بخاطر قلب مهربان و تعهدش به خصائل اخلاقی و انسانی، سر راه با مشکلات مصیبت باری روبرو می شود.» فیلم همین قصه را در موقعیتهای مختلف روایت می کند؛ در موقعیتهایی غلو شده ولی نه چندان دور از واقعیت های ملموس روزمره که فقط اگر در برج عاج نشسته باشی به چشمت نمی آیند.

شخصیت اصلی (مهرداد پرهام، با بازی قابل توجه سیامک انصاری) نیز شخصیت و در واقع تیپی اغراق شده است برای نمایش این واقعیت که مهربانی و متانت و نیکی در جامعه ای چنین، مترادف است با «ساده لوح» بودن و دیگر صفات وزین مشابه؛ جامعه ای که متولدین «نامشروع» آن، «زرنگ» خوانده شده و در برداشتن هر چه بیشتر کلاه دیگران با هم رقابت می کنند، و احترام به حقوق دیگران گزاره ای است مغفول و گاه اساسا زائد و خطرناک!

برخلاف نوشته آن عزیزِ نگران ارزشها، هنرمند لازم نیست دستورالعمل برای مشکلات ارائه دهد، مگر اینکه خود را بیش از حد «متعهد» فرض کند… دستورالعملها برای بهتر کردن جامعه، حاصل آموزش و پروش اصولی که ارزشهای عالی فرهنگی-اجتماعی را هم شامل شود؛ رفاه اقتصادی (که فقدانش کود بدبوی مزرعه قارچهای سمی فرهنگ است)، و نیز ارتباط مستمر و متقابل مردم با منتخبانشان است. تجارب جوامع مختلف از قرون وسطی تا دوران جدید نشان داده که دستورالعملهای دستوری اخلاقی برای مشکلات اجتماعی، تنها حاصلش روییدن علفهای هرز ریاکاری است در کنار گل و بلبهای اجتماع.

و واقعگرا نبودن فیلم که برخی از آن انتقاد کرده اند: در کار طنز، واقعگرایی به معنای رایج کلمه، بی معنا است. طنزپرداز مشکلات و کاستی های جامعه و رفتارهای مردم را در شکلی به ظاهر کمیک و اما تلخ و مهوع، و مشدد و موکد، به نمایش می گذارد تا احتمالا شاید تلنگری باشد بر ذهن سردرگم منِ نوعی. در عین حال، باید پرسید کدامیک از مشکلاتی که فیلم نشان می دهد، اساسا در جامعه ما وجود ندارند؟! جامعه ای پول محور که بسیاری از افرادش صرفا به دنبال منافع شخصی خود هستند و برای رسیدن به این منافع، از زیر پا گذاشتن حقوق دیگران ابایی ندارند.

«ساعت پنج عصر» نیشتری است بر یک دمل چرکین که منافع عده ای ایجاب می کند سربسته باقی بماند.

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 80491 و در روز سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۴۴:۰۰
2024 copyright.