«گاوخونی» در میان آثاری که از ادبیات اقتباس شده‌اند، فیلم خوبی نیست

احمد طالبی‌نژاد:

در این‌که رمان «گاوخونی»، یکی از بهترین آثار جعفر مدرس صادقی است، شکی نیست. هرچند از نظر میزان تخیلی که درش به کار رفته، اثر دیگر او «ناکجا آباد» نسبت به «گاوخونی» برتری‌هایی دارد، اما در «گاوخونی» یک جور حدیث نفس ناب وجود دارد که در ادبیات معاصر ایران نمونه‌اش را کمتر دیده و خوانده‌ایم. اما در این هم ‌که فیلم «گاوخونی» در میان آثاری که از ادبیات اقتباس شده‌اند، فیلم خوبی نیست، شک ندارم. این‌که چرا بهروز افخمی به سراغ این رمان رفته، همیشه برایم جای پرسش و اما و اگر دارد. چون به استناد این فیلم او اصلا با مقوله اقتباس از ادبیات بیگانه است. او نمی‌داند که در زمینه اقتباس، ما دو راه پیش رو داریم. نخست اقتباس وفادارانه که مختص داستان‌های روایی است با زاویه دید سوم شخص یا دانای کل که ساختار پیچیده‌ای ندارند. و اقتباس خلاقانه یا آزاد که فیلم‌ساز در آن به خود حق می‌دهد حتی شیوه روایی اثر را به هم بریزد و با نگرش خلاقانه و مطابق با سلیقه و سبک و سیاق خود با اثر روبه‌رو شود. نمونه‌ها در هر دو شیوه فراوان‌اند، اما در این‌جا تنها به «بینوایان» ویکتور هوگو اشاره می‌کنم و بیش از ۱۰ اقتباسی که از آن به عمل آمده که اکثرشان به داستان و سبک بیانی نویسنده وفادار بوده‌اند. اما در نسخه‌ای که روبرت حسین فرانسوی – ایرانی ساخته، داستان از انتها شروع می‌شود؛ یعنی زمانی که کوزت و نامزدش درگیر انقلاب فرانسه شده‌اند و سپس بخشی از خاطرات کوزت در کودکی و نوجوانی را می‌بینیم. افخمی می‌توانست برعکس عمل کند و بیان ذهنی اثر را به بیان عینی تبدیل کند تا از ملالی که بر فیلم حاکم شده، بکاهد.

مثلا چه ایرادی داشت که او خلاقیت به کار می‌برد و به جای استفاده از مونولوگ قهرمان داستان، خاطرات او را نمایشی می‌کرد تا مجبور نباشد با توسل به جنگولک‌بازی‌هایی از قبیل کج و کوله کردن دوربین یا فلو کردن تصویر، ناتوانی خود را در پس فرم غیرخلاقانه پنهان کند؟ چون به نظر می‌رسد این‌جور کارها با سبک و سیاق فیلم‌سازی افخمی که به اقرار خودش شیفته سینمای کلاسیک است، سنخیتی ندارد.

او باید و حتما می‌داند که زبان سینما با زبان ادبیات کاملا تفاوت دارد. ادبیات اگرچه قدرت فراگیری‌اش کمتر از سینماست، اما در مقابل، ظرفیت و قدرت ادبیات در بیان مفاهیم ذهنی و مجرد بسیار بیشتر از سینماست. اغلب فیلم‌هایی که بر اساس داستان‌های ذهنی ساخته شده‌اند، ناموفق از کار درآمده‌اند. به گمان من افخمی متوجه این تفاوت نبوده است. اگر می‌بود، شاید قالب دیگری- دست‌کم متفاوت با رمان ذهنی- انتخاب می‌کرد تا فیلمش به یک نمایش رادیویی کسالت‌بار تبدیل نشود. به‌عنوان نمونه، به کار‌هایی که داریوش مهرجویی در زمینه اقتباس انجام داده و داستان درون‌گرای «درخت گلابی» خانم گلی ترقی را به بیانی کاملا سینمایی آن هم از نوع نابش تبدیل کرده، اشاره می‌کنم. اما افخمی در قبال این متن سهل و ممتنع، منفعلانه برخورد کرده و از قالب روایی رمان فاصله نگرفته است. درنتیجه ما با فیلمی رو‌به‌روییم که میان ادبیات و سینما پادرهوا مانده است. این‌که برای بیان تصویری خاطرات شخصیت اصلی زوایای کج و معوج را انتخاب کنیم و از چهارچوب و شیوه روایت ذهنی اثر فاصله نگیریم که اقتباس نیست. اقتباس از مصدر قبس، یعنی گرفتن و مال خود کردن می‌آید. درحالی‌که فیلم «گاوخونی»، مال افخمی نشده است. تابع نعل به نعل بیان غیرتصویری خود اثر است. راوی داستان، جوانی اصفهانی است که در تهران زندگی می‌کند و در یادآوری خاطرات کودکی و نوجوانی خود در اصفهان مدام پدر خیاطش را به یاد می‌آورد که با مادرش رفتاری سرد و مردسالارانه داشته و همه فکر و ذکرش این بوده که هر روز به همراه دوستش در زاینده‌رود تنی به آب بزند و پسرک نوجوانش را هم با خود همراه کند. پسر در همان سن و سال عاشق می‌شود و بعد ترک یار و دیار می‌کند و راهی تهران می‌شود.

اما فکر و خیال پدر مستبد، یک لحظه از او دور نمی‌شود. به عبارت دیگر به شیوه رمان «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» مارسل پروست، همه داستان در خیال راوی می‌گذرد. حیرت‌انگیز‌ترین فصل رمان جایی است که جوان در خانه مجردی‌اش با دوستان، شاهد حضور پدری است که سال‌ها پیش مرده، اما در ذهن راوی همیشه زنده است. توهمی که عینیت پیدا می‌کند. و درست همین‌جاست که افخمی در برگردان این سفر ذهنی کم می‌آورد. عرض کردم که سینما در عینی کردن مفاهیم ذهنی کم می‌آورد، اما نه تا این حد که مثلا در دوسوم ماجرا‌ها ما حتی تصویر راوی را هم نمی‌بینیم و در انتهای داستان یعنی جایی که به مرداب گاوخونی می‌رسد، ناگهان و بی‌هیچ دلیلی سروکله‌اش پیدا می‌شود که البته شاید دلیلش این باشد که نقش راوی را بهرام رادان بازی می‌کند که در آن سال‌ها محبوب‌ترین ستاره سینمای ایران بود و باید چهره‌اش ظاهر می‌شد تا تماشاگر از دیدنش لذت برد… یادم هست سالی که این فیلم در یکی از سانس‌های شبانه سالن ویژه رسانه‌های جشنواره فجر به نمایش درمی‌آمد، اغلب تماشاگران که به‌هرحال داعیه متفاوت بودن را هم داشتند، چرت می‌زدند. خودم پس از ۱۰ دقیقه، چشم‌هایم را بستم و به داستان که توسط جوان (قهرمان) روایت می‌شد، گوش می‌دادم و چیزی را هم از دست ندادم. زمانی چشم گشودم که راوی بر پرده ظاهر شد.

به‌رغم بازی‌های درخشان همه بازیگران به‌ویژه عزت‌الله انتظامی به نقش پدر، فیلم فاقد جاذبه‌های لازم برای برقراری ارتباط با مخاطب است و دیدیم که در نمایش عمومی هم با واکنش سردی روبه‌رو شد. خب البته در آن زمان سینمای محافظه‌کار ما تاب تحمل چنین فیلم‌های به‌اصطلاح ساختارشکنی را نداشت. و تعدادی از این دست آثار به‌رغم تحسین‌های جشنواره‌ای در آرشیو ماندند تا سال‌های اخیر که به مدد گشایش گروه سینمایی هنر و تجربه برخی از آن‌ها امکان نمایش عمومی پیدا کرده‌اند. ازجمله «گاوخونی» که اخیرا بر پرده رفته است. نمی‌دانم برخورد مخاطبان امروزی با این فیلم چه خواهد بود. ولی نمی‌توان این نکته را نادیده گرفت که این فیلم می‌توانست در کنار آثاری همچون «گاو» (ساعدی، مهرجویی) «شازده احتجاب» ( گلشیری، فرمان‌آرا) که شباهت تماتیک مختصری هم با «گاوخونی» دارد، «چشمه» (آربی آوانسیان)، «درخت گلابی» و «سارا» (مهرجویی) و… قرار گیرد، اگر فیلم‌ساز دیگری غیر از افخمی و آشنا به تفاوت‌های زبانی و شیوه روایی سینما و ادبیات آن را می‌ساخت. مشکل در بلاتکلیفی افخمی در قبال سینما، سیاست و هر چیز دیگری است که با «سین» شروع می‌شود.

 

ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 22806 و در روز چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۴۸:۴۵
2024 copyright.