سینماسینما، مینو خانی
سریال «نجلا» چند شبی است که از شبکه سوم سیما پخش میشود. نجلا، خانم پرستار جوانی است که شوهر و فرزند از دست داده و با پدر و عمهاش زندگی میکند و به تازگی به دنبال اخراج ایرانیها از عراق به آبادان آمدهاند. عبد هم مکانیک است و کمی اهل خلاف و دعوا و مرافعه. زخمی شدن سرش او را به بیمارستان و مواجهه با نجلا میکشاند. نجلا سر عبد را بخیه میزند و عبد دل میبازد به نگاه خیره و چشمان خمار نجلا. ماجرای سریال مربوط به هفتهها یا روزهای قبل از شروع جنگ عراق علیه ایران است. ترورهای کور و انفجارهایی در آبادان رخ میدهد و تصاویری از امام این را تایید میکند؛ یعنی انقلاب شده ولی جنگ شروع نشده است. در چند قسمتی که تاکنون پخش شده، تلاش شده فرصت لازم برای شکلگیری عشق این دو به هم ایجاد شود، تا وقتی درگیر جنگ میشوند درام به خوبی شکل بگیرد: خرابی و نیستی جنگ در بستر عشقی جانسوز.
طراحی صحنه، گریم، لباس همه جنوبی؛ گویش تقریبا همه بازیگران، گویش شیرین آبادانی با تکه کلامهای آبادانی است؛ حرکات و ژستهای دست و سر بازیگران، جنوبی؛ خصوصا که در فاصله سکانسهای مختلف، شط آبادان که قرمزی ماه که در دوردست دلبری میکند و نخلها و فلافل لب شط فضایی ایجاد میکند که مخاطب خود را در آبادان تصور کند؛ به عبارت بهتر، همه اجزای سریال کلیت واحدی از داستانی در جنوب را میسازد. علاوه بر اینها، حضور آزیتا حاجیان، سیدمهرداد ضیایی و هدایت هاشمی نیز این امید را ایجاد میکند که شاهد سریال خوب با بازیهای خوب خواهیم بود.
اما میان این همه هماهنگی و هویت، موسیقی آن تعجببرانگیز است؛ خصوصا موسیقی تیتراژ پایان. تیتراژ آغازین بر تصاویری از بازیگران در پسزمینهای بیشتر سرخ و سیاه، کوبش ساز جنوبی-عربی را به خاطر میآورد، هر چند در سازبندی پایان، نام هیچ کدام از سازهای جنوبی دیده نمیشود، اما حس موسیقی آن خطه در تیتراژ آغازین مشهود است. در پلانهای بسیاری موسیقی متن نیز تلاش میکند بار دراماتیک داستان را بیشتر کند، یعنی همسو با حال و هوای داستانی عاشقانه است که در جنوب و در زمان جنگ هشت ساله میگذرد. مسلما این جذابیتها، همراهی مخاطب را به همراه دارد، اما هر قسمت با موسیقی پایانی با صدای بیروح مهدی یغمایی با شعری نیمه عاشقانه بدون هیچ اوج و هیجانی، افت شدیدی ایجاد میکند؛ انگار آب سردی که بر سر مخاطب گرم از داستان عاشقانه نجلا و عبد ریخته میشود.
همین چند وقت پیش بود که سریالی (دخترم نرگس) در ارومیه ساخته شده بود که هیچ نشانی از هویت جغرافیای آن در سریال وجود نداشت، مگر همین موسیقی تیتراژ پایان که به ترکی خوانده شده بود و چقدر هیجانبرانگیز و تاثیرگذار بود و چقدر بار داستان بیهویت را به دوش کشیده بود. اما متاسفانه همه جزییات نجلا که امید سریال خوبی را در مخاطب ایجاد میکند با موسیقی تیتراژ پایانی و شعر نیمبند و صدای مهدی یغمایی بر باد میرود و بدتر اینکه در قسمت چهارم، همین موسیقی بر تصاویری از عبد که جواب منفی از نجلا شنیده پخش شد؛ گاف بزرگی که مخاطب را حیرتزده کرد: در یک فضای کاملا جنوبی یک خواننده با گویش فارسی بیانگر حس و حال درونی شخصیت اصلی بود. فراموش نکنیم موسیقی خصوصا در سریال (به دلیل ادامهدار بودن و تکرار) قابلیت ادامه حیات مستقل از سریال را دارد؛ هر چند بعید به نظر میرسد که این موسیقی حتی باعث نگهداشتن مخاطب تا پایان تیتراژ شود، چه رسد به حیات مستقل از سریال.