سینماسینما، پگاه هوشنگی
در این زمانه و دوران که سرعت و شتاب (با هدف یا بیهوده) در هر زمینهای با زندگی انسانها عجین شده، سینما هم تلاش میکند تا مخاطبان کم طاقت و حوصله را بیشتر دعوت به دنبال کردن داستان فیلم کند. به طور مثال چه چیزی بهتر از شروعی نفس گیر با ریتم تند که مخاطب را به دل ماجرای داستان پرتاب میکند و اگر روند سینوسی داستان به شکل منظم ادامه پیدا کند چه بسا پس لرزه های یک سکانس پرشتاب اولیه تا انتها ادامه پیدا خواهد کرد.
این مقدمه ای شد برای توضیح فصل آغازین فیلم علفزار، سکانسی که خودش به تنهایی می تواند کارکرد یک فیلم کوتاه را داشته باشد. سکانسی که در قصه شکلی کاملا دراماتیک دارد و بندمایهی فیلمنامه را پیش می برد اما در سکانس های بعدی و صحنه های پر تنش و لبریز از جزئیات مانند سکانس (دعوای مهران در اتاق بازپرس با متهمین) کمبود نماهای عکس العمل و بازخورد روایت سکانس در نماهای دیگر شخصیت های حاضر در صحنه به روشنی دیده می شود.
نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کرد آن است که تدوین در ایجاد حس و به اصطلاح موتیو مادرانگی در نقش سارا (سارا بهرامی) به خوبی عمل کرده است. مکث و درنگ هایی که آگاهانه بر روی بازی این شخصیت صورت گرفته کاملا نقش پر رنگی در ایجاد این حس بازی کرده است.
ناگفته نماند که تقریبا از میانه های فیلم ورق بر می گردد و لحن روایت تغییر می کند .حالا به جای پیشروی طولی در داستان با روایتی روبرو هستیم که می خواهد روی شخصیت هایش بیشتر مکث کند. ریتم و ضرباهنگ فیلم افت می کند و اگر تیغ تدوین برنده تر و شاید بی رحمانه تر عمل می کرد قصه در بستر یک روایت پویا شخصیت های بد و خوبش را به درستی به ما معرفی میکرد. در نهایت پیچ و مهره های درام به نسبت با دقت طراحی شده اند و معدود سهل انگاری هایی هم اگر در پیش بردن قصه هست به لطف بازی خوب بازیگران نادیده گرفته می شود و چندان به چشم نمی آید.