سینماسینما، ابوالفضل نجیب
سریال آقازاده سوای هر گونه داوری درباره ارزش های روایی و بصری، از حیث ورود به حوزه ممنوعه ها و خط قرمزهای معمول یک اتفاق محسوب می شود. هر چند سال ها پیش برای اولین بار در فیلم کما تا حدودی اینگونه مرزسرخ ها شکسته شد. در آنجا مرزشکنی ها بر اختلاف دیدگاه ها و شکاف حاصل از نگرش ارزش مدارانه آقازاده ها در تقابل با والدینی بود که به نوعی معتقد به حقانیت انتفاع از جایگاه خود بودند، و برخوداری بیشتر را همچنان که نگاه از بالا به شهروندان امری مشروع می انگاشتند. این نگرش به تدریج منجر به تعمیم در نگرش والدین و آقازاده هایی شد که اعتقاد به برتری ژن داشتند. پرداختن انتقادی به این مدیران و خانواده ها در این نقطه نیز متوقف نشد و در نهایت به لایه های درونی حاکمیت و مناسبات و روابط درونی لایه های مختلف قدرتمندان رسوخ کرد. این رویکرد را برای اولین بار در فیلم قاتل اهلی کیمیایی شاهد بودیم که به بر ملا کردن جدال های درونی در قدرت با توسل به خشونت فصل جدیدی از این مناسبات را بیرونی کرد. در قاتل اهلی این مرز سرخ تا نمایش آلوده شدن دست صاحبان قدرت و دارای موقعیت به فسادهای هنگفت و زدوبندهای اقتصادی و تا قتل و حذف فیزیکی نیروهای ارزشی در لایه های مدیریتی و نفوذ و سوء استفاده از رسانه پیش رفت. نگاه کیمیایی به لایه های درونی مناسبات قدرتمندان هر چند متاثر از مولفه های تکرار شونده و در چارچوب نگاه کلیشه مدار همچنان شتابزده و شعاری بود، اما به هر حال ورود به این حوزه فی النفسه حائز اهمیت و جسارت آمیز بود. شاید بتوان به نوعی سریال آقازاده را در امتداد قاتل اهلی و به تعبیری یک گام به پیش در نمایش مناسبات درون قدرت و جناح های موجود در آن تلقی کرد. با این توضیح که در تمام موارد یاد شده پیشین آنچه بیشتر نمود و برجستگی داشت، انگیزه های جناحی بود که اغلب یک جناح مشخص را در کانون توجه قرار می داد. سمت و سویی که از جمله در ساخت سریال آقازاده همچنان شاهد هستیم. هر چند در ذهنیت جامعه چنین رویکردی از اساس با هدف به چالش کشیدن اقلیتی انگشت شمار است که آن هم از اساس در تحلیل و ریشه یابی به خصلت های شخصیتی و روانشناختی و بطور مکرر یک جناح سیاسی معطوف می شود. نکته حائز اهمیت این که این رویکرد ابزاری علیرغم کمترین توفیق در متقاعد کردن ذهنیت جامعه به تبرئه یک جناح و متهم بودن همواره جناح دیگر، همچنان در اشکال مختلف ادامه دارد. اما آنچه در سریال آقازاده شاهد هستیم کم و بیش بر تفاوت های نگرشی به دلایل و زمینه های ظهور این نوع مناسبات اشاره دارد. زمینه هایی که ظاهرا در این سریال از نقد جریانی به نقد فردیت آدم ها معطوف می شود. هر چند باز هم به تلویح و اشاره می توان تامل سریال روی یک جریان خاص را مشاهده کرد. اشاره مامور امنیتی به این که در هر تولیدی چند ضایعاتی وجود دارد اگر چه یک حکم کلی تلقی می شود، اما همچنان ناظر بر جهت گیری و هدف گذاری سریال روی یک جناح خاص سیاسی و بلکه فردی خاص است که با آدرس حاج رضا به برج و بنا و … می توان ردیابی کرد. این اشارات فرامتنی می تواند به گونه ای به چوب زدن به مرده تعبیر شود و در نهایت چنانچه شاهد بودیم به تبرئه نیما و پدرخوانده او منتهی شد. اصرار بر شیر فهم کردن این معنی بیش از هر چیز بر جهت گیری و هدف گذاری روی مخاطبینی تاکید دارد که ممکن است دچار برداشت سیستماتیک بودن فساد شوند. بر خلاف تلاش برای القای این معنی که آلودگی ها محدود به بخش ضایعاتی مدیریت است، آنچه می بینیم کثرت ضایعاتی ها در مقایسه با اقلیت اغلب ناپیدا، در حاشیه و در قدرت است. توجه داشته باشیم جز خانواده حامد و مامور امنیتی هیچ شخصیت مثبت و سالمی در اتفاقات حضور ندارد. در حالی که هدف سریال نفی فساد سیستماتیک است، اما آنچه در لایه های تعیین کننده قدرت شاهد هستیم حکایت از حضور و نقش عناصر کلیدی دارد که در ارتباط با زیر مجموعه خود منشاء آلودگی در سیستم تحت مدیریت خود است. از این حیث و علیرغم تلاش هایی که سریال برای نفی این معنی دارد، اما آنچه شاهد هستیم به تعبیر درست و قابل فهم نه تنها مصداق نقض غرض که تاکیدی است معنی دار بر اثبات سیستماتیک بودن فساد. و می تواند دلالت و تاکیدی باشد بر سرریز شدن کمی و کیفی فساد تا آنجا که بشود در حد و اندازه های غافلگیرکننده آقازاده به آن نزدیک و نوک زد.
از منظر دیگر تولید چنین سریالی می تواند کارکردی پروپاگاندا در راستای اثبات فضای دموکراتیک حاکم بر تولیدات هنری در ایران و البته کارکرد بیرونی داشته باشد. فراموش نکنیم کمپانی های آمریکایی بخشی از این کارکرد تبلیغاتی جهانی را در تولید آثار سینمایی و سریالی برای عرضه به کشورهای دیگر دنبال می کنند. آثاری که با نگاه توامان انتقادی-افشاگرایانه علیرغم به تصویر کشیدن فساد و فجایع درون حاکمیتی جناح ها، گاه حتی باعث واکنش سیاستمداران می شوند. از این حیث می توان رویکرد در ساخت اینگونه آثار را به تعبیری الگوبردارانه و در راستای اهداف خاص تعبیر کرد. با این تفاوت که در اینجا اغلب این آثار به دلیل همان ذهنیتی که از سفارشی بودن این آثار وجود دارد، نه تنها تاثیر آنچنانی در اعتماد سازی ندارد که به تشدید ذهنیت مخاطب منجر می شود. فراموش نکنیم در حافظه جمعی پروژه های اینچنینی اغلب به جای رفع ابهامات و سوء تفاهم ها به تشدید ذهنیت اجتماعی منجر می شود. آنچه در حال حاضر ساخت چنین سریالی را تامل برانگیز می کند، از یک سو تاکید مسوولان بر مبارزه با فساد و همزمان حجم موارد افشاشده فسادهای اینچنینی است. با این حال می شود نفس این رویکرد را به فال نیک گرفت. و از آن حداقل در راستای احیای اعتمادسازی جامعه و پیش گیری از سوء استفاده مقامات از موقعیت های سیاسی نگاه و ارزیابی کرد.
اما آنچه از حیث ارزش های کیفی و سرگرم کننده می توان اشاره کرد، این که به اندازه موضوع، سریال چندان راضی کننده نیست. بافت روایت علیرغم اصرار به پیچیده نمایی در موضوع و تمهیداتی از جمله شکستن زمان و رفت و برگشت های مکرر و تودرتو اما آنچه در این ظاهرا نوآوری های روایی شاهد هستیم، همان نگاه نازل و سطحی به آدم ها و مناسبات و شخصیت پردازی های کلیشه ای است. تقسیم بندی های سیاه و سفید، که علیرغم تلاش برای بر هم زدن کلیشه ها، اما به دلیل نتایج از پیش مفروض شده درباره شخصیت ها فرجامی قابل پیش بینی بر اساس همان مولفه های همیشگی رقم می زند. تحول دو شخصیت محوری یعنی نیما و امیر به همین دلایل مفروض از جمله سبقه حاج امیر در جنگ و همچنین نیا به دلیل فرزند شهید بودن با همین ذهنیت کاملا قابل پیش بینی است. آنچه تحول شخصیت نیما را موجه می کند فارغ از نشانه های درون متن و دلایل و انگیزه های باورپذیر تنها ارجاع متن به و با تاکید چندین باره بر پاک بودن نطفه نیما بحری است که او نیز در زمره شهدای جنگ است. همین زمینه ها ظاهرا برای بازگشت و تحول نصف و نیمه اما در نهایت قطعی حاج امیر کفایت می کند. این حساسیت و تاکید آزاردهنده را مقایسه کنید با نگاه منفعلانه به شخصیت حاج حسن که اساسا هیچ اشاره و نشانی از گذشته او نمی بینیم.
این رویکرد سطحی انگار برای نشان دادن تحول در شخصیت هایی که تا پیش از افشاشدن و دستگیری بدیهی ترین اصول اخلاقی را در اشکال مختلف زیر پا می گذارند را تنها می توان با همین نگاه کلیشه ای و برآمده از نگره ها و باورهای ذهنی و البته فرمایشی شاهد بود.
آزاردهنده ترین بخش های سریال درست همان بخش هایی است که سریال تلاش دارد بین ضایعاتی ها و نیروهای وفادار به ارزش های انقلابی مرزبندی کند. آنچه این بخش ها را آزاردهنده می کند، علاوه بر تلقی ساده انگارانه و بعضا توهین آمیز نویسنده متن به شعور مخاطب بازی های سطحی و نازل است. آنچه شاید می توانست به نقطه قوت سریال تعبیر شود، تیتراژ ابتدایی سریال است. متاسفانه این نقطه قوت فرضی نیز آنقدر بی معنی و بی دلیل کشدار و پراکنده تدوین شده که حاصلی جز بر هم زدن تمرکز مخاطب ندارد. از حیث نشانه گذاری های فرامتنی می توان به موضوعات و گزاره هایی از جمله متصل کردن حاج حسن به شبکه های جاسوسی برون مرزی اشاره کرد. جمع و جور کردن و باز کردن همه گره های اصلی در یک قسمت این شائبه را حداقل در ذهن مخاطبانی چون حقیر ایجاد کرد که قرار است طبق معمول همه کاسه کوزه ها بر سر یک سرویس خارجی شکسته شود.