سینماسینما، نازنین متین نیا:
حمله تروریستی راه انداختهاند که بگویند جان رییسجمهور در خطر است. رییسجمهور را میبرند در خانهای مخفی و برخلاف میلش ارتباط با همهجا را قطع میکنند. میخواهند رییسجمهور دوام نیاورد و مردم هم از رای دادن به رییسجمهور ترسویی که ناگهان گم میشود و آنها را تنها میگذارد پشیمان شوند. همینطور هم میشود. مردم رییسجمهور را ترسو فرض میکنند. رسانه رقیب تمام تلاشش را برای نابودی چنین رییسجمهوری به انجام میدهد و از همه جالبتر در توییتر و فضای مجازی صدای مخالفان بلندتر میشود و تعدادشان هم بیشتر. همهچیز برای شکست رییسجمهور آماده است؛ با نقشه قبلی و توطئههای خودی و بیگانههای خارج از مرزها…
آنچه خواندید خلاصهای از فصل ششم سریال «سرزمین مادری» یا همان «هوملند» است. نویسندگان دو فصل آخر از توطئههای رسانهای کمک میگیرند تا بگویند چطور رسانه میتواند نقش سلاح بازی کند و چطور میشود با ساختن یک قصه باورپذیر به هدف رسید. کافی است قصهها در جهانی که روزبهروز خالیتر میشود روایتگر خوبی داشته باشند تا سرراست و باورپذیر شوند و نه یک شنونده که مردم یک سرزمین را به نتیجهای واحد برساند. به همان اندازه که راوی یک قصه میتواند معلمی خیرخواه یا رهبری دوراندیش باشد، میتواند گرگی در پوستین بره باشد و با سرهم کردن چند داستان و چیدن چند مهره، نیت شوم خود را دنبال کند. درست مانند همین روزها که روایت رسانهای ایران در دست چندین و چند راوی است و هرکدام دنبال مقصود و نظر خاصی هستند. آنطرفیها پروژه براندازی را شروع کردند و این طرفیها هم به سه دسته تقسیم شدهاند؛ دسته اول که هیچ نمیخواهد جز منافع جناحی،دسته دوم که مخالف است و در انتظار تغییر دولت و دسته سومی که رسالت حرفهای را دنبال میکند و امیدوار به تاثیرگذاری برای رسیدن به آرامش و عبور از پیچ سخت بحرانها. مانند همه قصهها، تعداد دسته سوم کمتر از دو دسته دیگر است و از بخت بد، آنچنان ضربهای به پیکره کلی آنها وارد شده که مردم یا همان شنوندهها با بیاعتمادی ترجیح میدهند، قصههای تکخطی یکدیگر را باور کنند و دسته چهارمی را بسازند که هیچ نمیداند جز آنچه که بقیه باهم میدانند و باهم باور میکنند. نتیجه، همین بلبشویی است که میبینیم. همین فضای یاس و ناامیدی که نه تنها سراسر جهان مجازی کاربران ایرانی را دربرگرفته که حتی به دنیای واقعی هم رسیده. اکثریت مردم، مدام از یکدیگر میپرسند چه خبر است؟ حالا چه میشود؟ چرا اوضاع اینطور شده؟ و… اگر خوب گوش تیز کنید میشنوید که نگران جنگ، قطحی، فشارهای اجتماعی و سیاسی و زندگی در حصر هستند.
میزان شوری واقعیت، به میزان روایت آن در شبکههای مجازی نیست. اما توهم از دست دادن و گرفتار شدن در سرزمینی که گرفتار هزار و یک مشکل است، بسیار بیشتر از واقعیت است. عصبیت، غم، خشم و نارضایتی روزبهروز بالاتر میرود. انگار که زلزلهای رخ داده و مردم را از واقعیت جدا کرده باشد، حجم ناخوشی مجازی بسیار بیشتر از ناخوشی واقعی است. زلزله مجازی آرام آرام راهش را به دنیای واقعی هم باز کرده و التهاب، مردم را به جایی رسانده که میشنوی بعضیها در انباریهای خانه روغن و آرد و برنج ذخیره میکنند، بعضیها هم چشم امید به آنطرف مرزها دارند و راهی که بروند و خلاص شوند.
واقعیت دیگر ظاهری آرام ندارد و مردم شبیه کابوسزدهای شدهاند که نمیتوان بیدارش کرد و از کابوس نجاتشان داد. در چنین وضعیتی حرف زدن از این کابوس و گرفتاریاش هم مشکل بزرگ همان دسته سومی است که همچنان پای رسالت خود ایستادهاند و میخواهند رسانه باشند و صدای مردم و نه ابزاری برای دو دسته دیگر. در این میان تنها راه بیداری مردم از چنین کابوسی، تغییر الگوهای سنتی است. الگوهای قدیمی که دولت حسن روحانی در پنج سال گذشته دودستی به آن چسبیده و حتی حالا هم که زنگ خطرها بیوقفه به صدا درمیایند، حاضر به رها کردن آن نیست. رفتار رسانهای دولت از شش ماه نخست ریاستجمهوری روحانی اشتباه در اشتباه بوده. به استناد نظرات کارشناسی اساتید علوم ارتباطات، تیم رسانهای هیچوقت استراتژی مشخصی نداشته و در هرپروژهای که ضد دولت کلید خورده، نقش مدافع بیدست و پا را بازی کرده تا مهاجمی غیور. پروژهها یک به یک کلید خوردند و آنچه از آنها بهجا مانده شکست دولت بوده و ناکامیها و ناامیدی که بدنه اصلی حامیان روحانی، همان مردم، وارد شده. اگر انتخابات سال گذشته نبود و تجربه موفق پیروزی در جنگ رسانهای آنروزها میشد گفت که دولت اساسا هیچ از رسانه و شرایط فعلی و نسبت مردم با جهان مجازی و …نمیداند. اما باتوجه به هوشمندی رفتار رسانهای در آن روزگار، نمیشود تحلیلی برای این چسبندگی به قاعدههای قدیمی داشت. سکوت شخص حسن روحانی که روزبهروز سنگینتر و عمیقتر میشود و واقعیتها را بیشتر در اعماق ترس و التهاب گم میکند.
قرار بود روحانی سهشنبه هفته گذشته در تلویزیون با مردم حرف بزند. اما گفتوگو لغو شد و هیچ توضیح قانعکنندهای هم درباره چرایی آن داده نشد. در منظر عمومی، مردم آرام آرام به سمت ندامت و پشیمانی از رایای که دادهاند حرکت میکنند و منتخب مردم هم ساکت در گوشهای از خیابان پاستور، درگیر مشکلاتش است. رییسجمهور با مردم حرف نمیزند، مدیرانش هم قاعده حرف زدن با مردم را بلد نیستند و تیم رسانهای دولت منفعلتر از همیشه است. چنین انفعالی کابوس را عمیقتر کرده و داستان دارد شبیه همان قصه یک خطی ابتدای این مطلب میشود. قصه رییسجمهوری که برایش دسیسه میچینند تا از مردم دور شود و دور میشود.
تا دیر نشده حسن روحانی باید از سایه بیرون بیاید، باید با مردم حرف بزند و بهیاد بیاورد این مردم همانهایی هستند که منطق و شجاعت و ایستادگیشان، بهار ۹۲ را بعد از آن هشت سال سخت رقم زد.قابل اتکاترین و اعتمادترین بازوی قدرت حسن روحانی برای اصلاح امور و گذر از مشکلات امروز مردماند و کافی است تا روحانی راوی صریح و شفافی باشد که مستقیم با مردم حرف میزند و به آنهایی که به اعتماد کردند، اعتماد دارد.
منبع: امتداد