سینماسینما، آرش عنایتی؛
فیلم «استاد» آنقدر خوب است که هراسانم مبادا چیزی بنویسم و آهی شود در برابر آینهای که بیکوف در برابرمان نهاده است مبادا این آه، آینه مکدر کند و در آن چهرهی خویش از دیگری بازنشناسیم و بپنداریم آنچه میبینیم تصویری از ما نیست!
یوری بیکوف اینجا هم بسان فیلمهای ابله، سرگرد و کارخانه، گوشهای دیگر از ساختار فاسد کشورش را نشانه رفته است. اما اینبار به گونهای متفاوتتر و صدالبته بهتر و زیباتر. جایی که منشوف مدیر کارگاهی تازه تاسیس که با صفی از حاسدان همکار و لشکری از دولتیان زالو صفت (در قالب مامور بیمه و آتش سوزی و …) روبروست، در یک تصادف مرگبار، جان یک افسرِ عالی رتبهی اطلاعاتی را نجات میدهدـ رابطهی حتی دوستانهی رودین زندگی منشوف را دگرگون میکند. رابطهای که در آن، به بها و بهانهی امنیت، آن چه به حراج میرود وجدان است.
یوری بیکوف بی آنکه پیچش و چرخش روحی کاراکترهایش را گل درشت کند و تماشاگرش را در مارپیچهای بیانتهای اخلاقی پایانهای بازِ باسمهای، رها سازد، صبورانه همراه کاراکترهایش به قلب باتلاق جوامع برآمده از حکومتهای توتالیتر میرود.
فیلم، به آرامی و با تک مضرابهایی میان نوای دیالوگها (برای نمونه، گفتگوی منشوف و دوستش پس از آتشسوزی- پیشینهی همکاری و رفاقت- و یا منشوف با همسرش، پیش از رفتن به مهمانیِ رودین) و رهبری ارکستر صداها از طریق تدوینگرش (برای نمونه برشهایی میان سکانس تولد رودین و یا در ساختمان اداره- با تدوین موازی میان بازجویی و حرکت منشوف در راهرو) کاراکترها، تعاملها، تاثیر و تاثرها را به نمایش در میآورد.
یوری بیکوف نشانمان میدهد که همچون هر شهروندِ ساکن این جوامعِ آشنا، رهایی و رستگاری برایمان ممکن نیست. یا آن قدر از هستهی قدرت دور خواهیم بود که زالوها و حاسدان تا آخرین قطرهی خونمان را میمکند یا در چرخش پیرامون این گردابِ قدرت، آبرو و وجدان را به قعر و قهقرای انسانیت میسپاریم.
خلاقیت بیکوف را در ارتباط با اندک معترضینِ محلی در برابر فاجعهی زیست محیطی و چنبرهی چنگال قدرت فاسد و مفسدهی مدیا (رودین و دستگاه اطلاعاتی از یک سو و جوانان فعال گروههای مجازی از سوی دیگر) به گردشان میبینیم. در سه بخش، این معترضان به نمایش در میآیند نخستین بار در منزل منشوف (اخبار تلویزیون)، هنگام بازگشت از شکار و نمای پایانی. او با ظرافت مواجههی منشوف با این واقعه را جلا میدهد (از سر به زیر برف بردن تا سرسپردن و سربرآوردن در برابر فساد). منشوف نخستین بار کانال تلویزیون را عوض میکند تا برنامهای طنز ببیند. در مرتبهی بعد همراه سرکوبگر است و در انتهاست که در برابر سیمای معترضان و نوای اعتراضشان راهِ چاره را در مییابد و خویش را باز مییابد و شاید بازیابیم!