مهرزاد دانش – قاعدتا نباید انتظار زیادی از فیلمی داشت که هم فیلمنامهاش به دلیل تحمیلهای ممیزی از ساختار اولیهاش فاصله گرفته و هم در اواخر فیلمبرداریاش در کشوری دیگر، اختلافات پیشآمده بین تهیهکنندهها، روی برخی شیوههای اجرایی کار تاثیر گذاشته است. در کلیت قضیه، «هفت و پنج دقیقه» ایده خوبی دارد و با مبنا قرار دادن ارتباط واقعیت موقعیت یک داستاننویس با موقعیت داستانی دو نفر از کاراکترهای قصهاش، تم دوگانه مشخصی (امید/نومیدی) را پرورش میدهد.
موضوع ارتباط یک نویسنده با ایدههای ذهنی و فضاهای داستانی اثرش، البته مسبوق به سابقه هم در سینمای ایران است («بلندیهای صفر» حسینعلی لیالستانی) و هم بهویژه در سینمای جهان («عجیبتر از داستان» مارک فورستر و فیلم مطرح امسال، «حیات وحش» تام فورد). منتها در این فیلم، فضا، قالبی اپیزودیک یافته است، بیآنکه مرزبندی محسوس و متداولی بین اپیزودهایش برقرار باشد. ماجرا عبارت از داستان سه زن است که در مواجهه با ناملایمات (بیماری، تعرض و خیانت) دچار افسردگی و اضطراب میشوند و میل به خودکشی درشان قوت پیدا میکند. عسگرپور تلاش کرده است تا با خلق فضاهای مشترک بین این سه نفر، مانند فضای نابسامان خانوادگی، تبار خارجیشان، مشکلات شغلی، ارتباطی که با فرزندان خود دارند، تمایلات عقیم عاطفیشان نسبت به کسی دیگر، فضای سرد پیرامونی و… موقعیت همبسته آدمهای اصلی فیلمش را از حد یک تم کلی فراتر ببرد و پررنگتر سازد. حتی در برخی فضاسازیها، مانند تاکید زیاد بر لوکیشنهای پلکانی، هر سه زن را بارها در پویشهای عمودی بالا به پایین و برعکس مشاهده میکنیم که نوسان موقعیتیشان را بیشتر متبلور میکند. در عین حال، مواجهههای مختلفی که بین آدمهای هر یک از اپیزودها شکل میگیرد (مانند رانندگی زن آلبانیایی در همان زیرگذری که اوباش دارند دختر عرب را آزار میدهند، یا حضور پسر آنت در بین همان اوباش)، نشان از تلاشی مضاعف برای پیونددهی بین موقعیتهای تماتیک و دراماتیک هر یک از سه داستانک دارد.
اما فیلم نمیتواند از این حد فراتر برود. روایت داستان و شیوههای ارتباطدهیاش، قالبی مکانیکی دارد و در روح متن و بافت آن، نمیتواند نفوذ کند. زن اصلی ماجرا، آنت، راوی اصلی و در عین حال نامرئی روایت دو زن دیگر داستان است، اما ارتباط وثیقی بین فضای ادراکی او با آن دو نفر به چشم نمیخورد. المانهایی مثل اسب، نقاشی، سوپرمارکت و…، که از شاخصههای زندگی دو نفر دیگر هستند، معادل مشخصی در فضای موقعیتی و شخصیتی آنت ندارند، درحالیکه یک نویسنده از خودآگاه و ناخودآگاههای مختلفی از زندگی خودش در فضای ترسیمشده آدمهای داستانش تزریق میکند. به عبارت دیگر، خیلی فرقی نمیکند آنت نویسنده داستان دو زن دیگر باشد، یا مثلا دختر عرب نویسنده ماجرای آنت و دختر آلبانیایی باشد. این فقدان ارتباط وثیق، بر برخی گسستگیها بیشتر دامن میزند تا پیوستگیها. از سوی دیگر، عناصری که برای رنگآمیزی فضای زندگی و شخصیتی افراد اصلی داستان به کار گرفته شده است، ناکافی مینماید و حتی برخی نیز عقیمتر از آن هستند که بتوانند خلأهای موجود را پر کنند. مثلا دختر عرب غیر از بحث فروشگاه، خانواده و پلیس هیچ اهرم قابل توجه و قابل اتکایی برای تثبیت شخصیتپردازیاش ندارد و ماجرایش، بهرغم تکاندهندگی تماتیک موضوع تجاوز، تختتر از آن مینماید که بتواند روایت و موقعیت عمیقی را به خود اختصاص دهد. دختری هم که شوهرش غیبش زده است، اگرچه بهخاطر زیرسطح معماییای که دارد، فضای پیچیدهتر و قابل تاملتری نسبت به دختر عرب پرورش میدهد، اما آن هم چنان انگیزهبخش به نظر نمیآید که افقی همچون خودکشی دختر را بعد از ماجراهای مربوط به افشای خیانت شوهر و سوءظنهای پلیس و راز مدفونشدهاش زیر خاک و برگ جنگل، منطقی جلوه دهد. در این میان اوضاع و احوال دراماتیک خود زن نویسنده بهتر است و دستکم تصمیم به خودکشیاش بعد از وقوف به بیماری کشندهاش، قابل درک به نظر میرسد. ولی نکاتی مانند نوع رابطه او با مادر، معشوق، راننده و پرستار منزل نتوانستهاند بار شخصیتی مضاعف و تکمیلکنندهای را بر این شخصیت بیفزایند و بدتر، به کش آمدن ماجرا و حتی ابهامها و تناقضهای بیشتر منجر شدهاند.
با همه اینها، «هفت و پنج دقیقه» با توجه به اینکه در شرایط دشواری تولید شده است و به نوعی اولین تجربه سینمای ایران در ساخت فیلم در کشوری اروپایی محسوب میشود، شسته رفتگیهای خودش را دارد و دستکم، همین که حداقل استانداردها را میتوان در آن مشاهده کرد، قابل تامل است.
منبع: هنر و تجربه