سینماسینما، دکتر ارسیا تقوا*
بیست و یک اردیبهشت هزار و سیصدو نود و دو،خبری در فضای رسانهای کشور منتشر شد و مثل خیلی اخبار غریب آن روزها به سرعت ناپدید شد. عزتالله انتظامی همراه با رییسجمهور وقت و رحیم مشایی در ساختمان وزارت کشور دیده شدند. عکسها و خبرها میگفت که انتظامی در حمایت از رحیم مشایی با او همراه شده است؛ اما در بیستوهفت اردیبهشت نامهای از آقای بازیگر پخش شد که در آن اعلام کرده بود در حمایت از کاندیداتوری مشایی در آن محل نبوده، بلکه برای کار دیگری به پاستور رفته بود که او را کشانکشان به وزارت کشور میبرند.
در عالم سیاست استفاده از چهرهها برای نیل به مقصود و جلب مخاطب امری مرسوم است. سلبریتیها به دلیل توان جذب مخاطب بسیاری که دارند سوژههای جذابی برای سیاسیون هستند. اما مورد عزتالله انتظامی تفاوت ویژهای با سایر موارد مشابه داشت. اگر در بقیه موارد، پیوستن چهره به بازیِ سردمداران عملی داوطلبانه بود، انگار این بار نه هیچ تمایلی از سوی هنرمند در کار بود و نه حاکم تلاشی برای جذبِ خودخواستهی چهره و همراه کردن اختیاری او کرد. و از همه مهمتر این که انگار مهم نیست فردا پس از فروافتادن پردهها و معلوم شدن حقیقت، برخی در پیشگاه مردم رسوا خواهند شد. گویی تنها آن لحظهی دورهمی در میدان فاطمی و در برابر عکاسان مهم بوده و بعد از آن اهمیتی ندارد.
اگر نامه انتظامی پس از این واقعه منتشر نمیشد هیچکس نمیفهمید اصل ماجرا چه بوده است؛ و چه بسا این حرکت در کارنامه یک عمر سرافرازی آقای بازیگر بیپاسخ و مبهم میماند.
یک پیشنهاد
انتظامی در پایان نامهای که درباره آن واقعه نوشت، با دلگیری آورده بود:
“مردم سرزمینم! من برای شما همیشه همان عزتم، همانی که از سیزده سالگی در تماشاخانههای لاله زار با تشویقهای شما بزرگ شدهام… همانی که همراه شما با دردهای ایران بسیار گریستهام و با شادیهایش لبخندها زدهام… برای شما من همیشه همان عزتم… بچهای از سنگلج!”
ثروت هر کشور را فقط با ذخایر مادی و آن نمیسنجند. چهرهها میراث ماندگار هر سرزمینی هستند. از همین رو هر ملتی میکوشد نام و یاد بزرگانِ مانده و رفتهاش را به مناسبتهای مختلف زنده نگهدارد. دو سال پیش عزتالله انتظامی را از دست دادیم اما به نظرم این نامه که در هشتادونه سالگی و فارغ از مصلحتاندیشی نوشته شد، به ما یادآوری میکند که بازیهای حاکمان نباید دامن بزرگان و چهرههای سترگ را لکهدار کند، لذا هر کدام موظفیم در حفظ شانِ چهرههایِ ستودنیِ خود همت کنیم. عزتالله انتظامی نیازی ندارد خیابانی را به نامش کنیم او در هر گوشهی دلِ بزرگوکوچک این مملکت که او را میشناسد یک شاهراه دارد، اما نیاز است از نام بلند انتظامیها مراقبت کنیم.
امیدوارم از این به بعد هر بیستوهفت اردیبهشت، وقتی تلنبارِ حافظهی رسانهای خود را میکاویم یادمان بیاید کسی بیعقوبت، به بزرگی، دروغی نسبت نداد، از هیچ سلبریتی برخلاف ارادهاش سواستفاده نشد، امضای او به زور، پای هیچ نامهای ننشست، بابت نریختن آبرویش کسی از او گروکشی نکرد، لبخند زورکی و حتی انگشتی به نشانهای به دوربینها تحویل نداد. امیدوارم هیچ وقت هیچ زورمندی به خود جرات ندهد به راحتی آبرو و شان هنر و ادب را دستمایه مطامعِ قدرت خود قرار دهد.
هر چند این یک وظیفهی همیشگی است، اما بیستوهفت اردیبهشت به ما تلنگر میزند که در این روز با خودمان خلوت کنیم و از خود بپرسیم که آیا در راه ریختن آبروی دیگران کوتاهی کردهایم؟! و یا به بیحرمتی، جایگاهی را نیالودهایم؟ آیا رفتار عجیبی را که فرد محترمی در تنگنا بروز داده سر کوی و برزن جار زدهایم و یا قضاوتش کردهایم؟ و آیا از مضیقه و راز دیگران کلاهی برای نامآوری خود جور کردهایم!؟
امیدوارم در این روز با پخش و فوروارد نکردن چیزی از آبروی دیگران شرمنده وجدانمان نشویم.
*روانپزشک