سینماسینما، ساسان گلفر
مدتی است که نام یک رسانه اجتماعی جدید مدام به گوش میرسد و مخصوصاً رسانههای فارسی خارج از کشور برای آن تبلیغ میکنند. این رسانهی جدید کلابهاوس نام دارد و مزیت آن نسبت به رسانههای دیگر یک جمله است: «در این اپلیکیشن فقط از صدا برای ارتباطگیری استفاده میشود.» جملهای است که ظاهر جذاب و فریبندهای دارد؛ دیگر لازم نیست به انگشت و چشم و مخصوصاً به مغزتان فشار بیاورید و تایپ کنید؛ کافی است حرف بزنید و صدایتان را به طرفتان منتقل کنید. به همین راحتی. ظاهراً خیلی خوب است. چه چیزی از این بهتر؟ میگویند احتیاج مادر اختراع است؛ گرچه در مواردی تنبلی را باید مادر اختراع یا لااقل مادربزرگ اختراع دانست که بهویژه در این مورد صدق میکند. اما تنبلی خطرهای بزرگی هم در پی دارد و خطر بسیار بزرگی که جلوی چشممان است و نمیبینیم این است که داریم نوشتار فارسی را به گورستان تاریخ میفرستیم و وقتی فرستادیم، خودمان بیسواد، بیهویت، بیتاریخ، ناآگاه و نادان میشویم و باید به دنبال نوشتارمان به گورستان برویم.
سیر تحولات نوشتار فارسی در چند دهه اخیر را میتوانیم در چند جمله خلاصه کنیم. کتاب که زمانی رسانهی آگاهیبخشی بود، به کالایی نه چندان مطلوب تبدیل شد که ممیزی و حذف و جرح و تعدیل به یاری قیمت نسبتاً بالا و مشکلات روزافزون اقتصادی اکثریت خانوادهها که در تأمین مایحتاج اولیهشان دچار مشکل شدند و نبود انگیزه و آگاهی برای خرید از کتاب یا حمایت از آن در دهکهای بالاتر مالی، روز به روز تیراژ از دست داد. به این ترتیب، اشیای اغلب بیمصرف و حداکثر مناسب چشموهمچشمی جای کتاب را روی طاقچهها و داخل ویترینها گرفتند. رسانههای چاپی نیز که زمانی چنان پرتیراژ بودند و خواننده داشتند که به آنها «رسانههای ارتباط جمعی» میگفتند، به مرور سرنوشتی مانند کتاب پیدا کردند و علت بیاقبالی امروز رسانههای نوشتاری بداقبال نیز کمابیش همان بلایی است که بر سر کتاب آمده. شبکههای اجتماعی و رسانههای اجتماعی تقریباً آخرین سنگر خط فارسی و نوشتار مردم ما بودند که آنها نیز این روزها در سایه کمتوجهیها و ضعفها و تنبلیها و بیارادگیها به محل جولان بیسوادی و شلختگی در نوشتار تبدیل شدهاند؛ توضیح بیشتر لازم نیست، به کامنتها و کپشنها و نظرها و یادداشتها و تحلیلها دقت کنید تا متوجه منظورم بشوید. و اکنون، پدیدههایی مانند کلابهاوس در مقام تیر خلاص…
حالا زمانی رسیده که برای حفظ نوشتار فارسی باید بجنگیم. باید از خودمان مایه بگذاریم. باید از مادهی خاکستری، حتی اگر شده یکذره، خرج کنیم. اگر این کار را نکنیم، حسابمان با کرامالکاتبین است. ملتی که نوشتار ندارد، هویتش را از دست میدهد و چه بسا تعریفش را از دست میدهد. به راحتی در معرض هرگونه تهاجم قرار میگیرد و کاملاً بیدفاع است. بدون رودربایستی باید گفت چنین ملتی منقرض میشود.
اما درست که به مسئله نگاه کنیم، میبینیم حل این مشکل و دفع این خطر کار سختی هم نیست و واقعاً کمی همت و از خود مایه گذاشتن میخواهد. به جای پیغام صوتی گذاشتن، بنویسیم. موقع نوشتن یکخرده دقت کنیم و تا میتوانیم، به زبان معیار بنویسیم و اگر احساس کردیم لازم است محاورهای و به اصطلاح شکسته بنویسیم، لااقل بر اساس قواعد معقولی که خودمان هم با کمی دقت میتوانیم به فراست دریابیم، شکسته بنویسیم. چه معلم هستیم و چه استاد یا دانشآموز یا دانشجو در کلاسهای درس این روزها به اجبار آنلاین شده، تا آنجا که ممکن است، نوشتار را جایگزین گفتار کنیم.
به هر حال خطر از میان رفتن نوشتار فارسی که بخش بزرگی از هویت ملی ماست، خطری جدی است. جدی بگیریم. میگویند تنها صداست که میماند، اما با این روندی که داریم پیش میرویم، همین صدا هم نمیماند.