سینماسینما، منوچهر دین پرست؛
«همایون ارشادی» از آن دسته بازیگرانی است که حضورش در قاب سینما با آرامش، عمق و وقار همراه است. او از اواسط دهه ۱۳۷۰ با فیلم ماندگار«طعم گیلاس»ساخته عباس کیارستمی به سینمای ایران معرفی شد و همان نقش آغازین، مسیر بازیگریاش را تعریف کرد: مردی در جستوجوی معنا، در مرز میان مرگ و زندگی، در سکوت و تأمل.
سبک بازی ارشادی را میتوان در یک واژه خلاصه کرد: مینیمالیسم. او به جای اغراق در احساس، از درونگرایی و سکون استفاده میکند. بازیاش مبتنی بر ظرایف رفتاری است نگاه، مکث، تکیه کلامهای ساده و بدن آرام.
همین رویکرد باعث شده که شخصیتهایش عمقی فلسفی و انسانی پیدا کنند؛ حتی اگر دیالوگهای کمی داشته باشند. ارشادی با همین سکوت تأثیرگذار، لایههای پنهان شخصیت را آشکار میکند. او از طریق ریتم کند و کنترلشده بازی، تماشاگر را وادار میکند که به چهره و واکنشهایش دقیق شود و احساسات را از دل سکوت بخواند.
همایون ارشادی درعین حال تجربههای بینالمللی موفقی هم دارد. در فیلمهایی مانند:«بادبادکباز» و «خانهای از شن و مه»، توانست همان ویژگی درونی و محجوب بازیاش را به زبان سینمای غرب منتقل کند؛ بدون آنکه به دام تیپهای شرقی یا کلیشهای بیفتد.
شخصیتهایی که او ایفا میکند، اغلب متفکر، متعادل، و درگیر تضادهای درونی هستند. ارشادی در بازیهایش نه به دنبال نمایش احساس، بلکه به دنبال زیستن در لحظه است.
همین کیفیت باعث شده که مخاطب، حتی در سکوتهای طولانی او اضطراب، عشق یا اندوه را احساس کند. همایون ارشادی، نمونهای از بازیگرانی است که بیش از آنکه سخن بگویند، «حضور» دارند حضوری آرام، انسانی و ماندگار در سینمای ایران.
بازی همایون ارشادی در«طعم گیلاس»،بدون شک یکی از شاخصترین و تأثیرگذارترین نقشآفرینیهای اوست، و حتی میتوان گفت نقشی تعیینکننده در مسیر بازیگریاش بود.
در این فیلم، ارشادی باید شخصیتی را بازی میکرد که ظاهراً ساده است: مردی بهنام آقای بدیعی که در جستوجوی کسی است تا پس از خودکشیاش، او را دفن کند. اما کیارستمی میخواست این «سادگی» به عمقی فلسفی و انسانی تبدیل شود و این دقیقاً همان چیزی است که ارشادی درخشان از عهدهاش برآمد.
او در این نقش از هرگونه بازی اغراقآمیز، ژست نمایشی یا احساسات بیرونی پرهیز میکند. نگاهش سرد نیست، اما مهار شده است. لحنش خشک نیست، اما بیتکلف و بیهیاهوست. تماشاگر از خلال همین سکوتها و مکثها، درون شخصیت را حس میکند؛ دردی که آشکار نمیشود، ولی در هر جملهاش حضور دارد.
همایون ارشادی با چهره آرام و فکورش توانست بدیعی را به نمادی از انسان مدرن بدل کند. انسانی که در دل شهر، میان بیمعنایی و خستگی، دنبال دلیلی برای زیستن میگردد. بسیاری از منتقدان، از جمله منتقدان اروپایی در جشنواره کن ۱۹۹۷، بازی او را یکی از عوامل موفقیت فیلم دانستند.
نکته مهم این است که ارشادی، پیش از آن، بازیگری حرفهای سینما نبود. با این حال، در نخستین نقش جدیاش چنان طبیعی و درونی بازی کرد که مرز میان بازیگر و شخصیت از بین رفت. او در واقع زندگی کرد، نه بازی.
به جرأت میتوان گفت که همایون ارشادی در طعم گیلاس، همان کاری را کرد که کیارستمی همیشه میخواست از بازیگرانش ببیند: تبدیل واقعیت به شعر، و سکوت به معنا.
انتخاب همایون ارشادی برای نقش «آقای بدیعی» در طعم گیلاس، از آن تصمیمهای کارگردانی است که نشان میدهد کیارستمی تا چه اندازه به اصالت چهره، شخصیت و سکوت انسانها باور داشت.
ارشادی پیش از این فیلم، چهرهای ناشناخته بود و هیچ سابقه حرفهای در بازیگری نداشت، اما همین ناشناختگی، یکی از دلایل اصلی انتخابش بود.
کیارستمی همیشه در پی بازیگرانی بود که «نقش را بازی نکنند، بلکه زندگی کنند». او معتقد بود که هرچه فاصله میان بازیگر و شخصیت کمتر باشد، صداقت تصویر بیشتر میشود.
همایون ارشادی، با چهره آرام، نگاهی تأملبرانگیز و لحن سنجیدهاش، تجسم عینی انسانی بود که در طعم گیلاس بهدنبال معنای زندگی میگردد، بیآنکه بخواهد دربارهاش سخن بگوید.
از سوی دیگر، ارشادی پیشزمینهای فرهنگی و تحصیلی داشت که به درک عمیق مضمون فلسفی فیلم کمک کرد. او تحصیلکرده معماری است و سالها در ایتالیا زندگی کرده بود.
این تجربه زیستن میان دو فرهنگ، در بازیاش نمود پیدا کرد. در آقای بدیعی، میتوان نوعی «غربت در وطن» را حس کرد؛ انسانی که در میان شهر خود غریب است.
کیارستمی بهخوبی میدانست که مخاطب جهانی برای باور کردن چنین شخصیتی، نیازمند چهرهای است که بتواند بدون اغراق، اندوه و تفکر را منتقل کند.
چهره خاموش و درونگرای ارشادی برای قابهای بلند و ساکت کیارستمی، بهترین انتخاب ممکن بود. از منظر زیباییشناسی نیز چهره او در ترکیب با لوکیشن خشک و خاکی فیلم، به یک نماد بصری تبدیل میشود: انسانی تنها در برابر طبیعت، میان زندگی و مرگ.
در نهایت، انتخاب همایون ارشادی برای طعم گیلاس، نه فقط انتخاب یک بازیگر، بلکه انتخاب نوعی نگرش به انسان بود. نگاهی که در سینمای کیارستمی جریان داشت: انسانِ ساکت، جستوجوگر و درگیر با فلسفه بودن.
منبع: روزنامه اطلاعات