سینماسینما، فریبا اشوئی
بدون قرار قبلی یک درام اجتماعی آهنگین با رنگ و بوی کاملا ایرانی است. فیلم در نگاه اول شاید به نظر داستان یک خطیِ تکراری داشته باشد. اما خرده روایت هایی که به کمک قصه می آیند هر کدام نشانی دور در هویت فراموش شده و به خواب زمستانی رفته مخاطب ایرانی فیلم دارند.
برگ هایی از خاطرات و هویت گم شده در زمان، که به اجبار یا به مصلحت، با واسطه یا بی واسطه از هرکدام از ما دزدیده شده اند.
داستان فیلم از همان آغازش جاری است. دست انداز ندارد. شروعش با مرگ است و سرانجامش با زندگی. روایتی از آمدن و رفتن های تکراری انسان بر روی این کره خاکی که هزاران سال است، قانونش برقرار و جاری است. اما هویت اصلی فیلم بر اثر بر جای مانده از این عبور متمرکز است. بر نقشی که می توان از خود بر جای گذاشت و ماندنی شد. اثری که می شود بر کاشی آبی حرم امام هشتم برجای گذاشت یا نوای تاری که با آوای بغض آلود یک ترانه محلی ماندگار می شود. این نقش از ارثیه یک قبر به قدمت یک قرن هست تا گوشواره بر جای مانده از مادربزرگ. از خوردن گلابی در کودکی هست تا افتادن دندان و یادگاری کردنش لای یک دستمال زیر یک فرش. این حضور و حس جاری، زنده و آشنایِ خرده روایت های فیلم است که مخاطب را منزل به منزل با خود همراه می کند.
اتفاق مرگ در شروع درام معنایی می شود برای پا گرفتن امید برای ادامه زندگی. سردی سرزمین های دور با رنگینی معرفت، عطر دوستی و همدلی گرم می شود و تن سرد تنهایی را در حرم امام عشق در آغوش می گیرد به وقت نواختن نقاره، به وقت شکوه، به وقت شادمانی به وقت معجزه و حال خوب.
بدون قرار قبلی اگر فیلم سفارش شده ای هم باشد، سفارش دهنده اش ایرانی است و فیلمسازش آشنا.