بستن باب نسیان و گریز!/ نگاهی به مستند «ما اکنون نخواهیم مُرد»

سینماسینما، آرش عنایتی

“هولوکاست”، داستانِ رنج و مرارتی است که به کرات و مرات در مرایای گونه‌گون فیلم‌سازان گوناگون نمایان شده، این‌که جوانی در سن نوزده سالگی موضوع نخستین فیلمش را به همین داستان آشنا اختصاص دهد، خاصه آن‌که جز کارگردانی؛ تدوین، موسیقی و تصویربرداری اثرش را هم به شخصه به عهده داشته باشد، در وهله‌ی نخست به بلاهت و اعتماد به نفس کاذب پهلو می‌زند و در مرحله‌ی بعد  شانه به شانه‌ی کاسب‌کاری و فرصت‌طلبی می‌نشیند. لیکن اشتون گلِکمن در فیلمِ مستند We Shall Not Die Now با درایت برآمده از سال‌ها مطالعه و دسترسی به آرشیوی غنی- مختص کنیسه‌ها-، سفر به لهستان و ایالات متعدد ِ ایالات‌متحده، گفت‌گو با بازماندگان و تلفیق سخنان‌شان با کلام اندیشمندان، تلطیف نماهای سیاه و سفیدِ آرشیوی با نماهایِ رنگی جدید و ترکیب‌شان با نماهای گفت‌وگوی فیلم‌های مستند کلود لنزمن-شوآ-  و بَری اوریچ، شگفتا که اثری شگرف ساخته که در وهله‌ی نخست بر فراست و صداقتِ انگیخته‌اش و در مرحله‌ی بعد بَری از هر انگیزه‌‌ی فرصت‌طلبانه، دوش به دوش و هم عرضِ آثار بزرگان دیگر سینما می‌نشیند.

اشتون گلکمن سخنانِ سنجیده‌ی «مایکل برن‌بام» را به زیبایی در لابه‌لای گفته‌های بازماندگان گنجانده و گنجینه‌ای زیبا پدید آورده. پختگی و نبوغ گلگمن بخصوص در خصوصِ شخصیت آنیتا لاسکر نمایان می‌شود. بر تصویرِ(عکس) جوانیِ آنیتا لاسکر با ویلون سل- او نوازنده‌ی این ساز بوده-نوای ساز پیانو را می‌شنویم! اندکی بعد با مرور خاطره‌‌ی آنیتا، به آرامی صدای ساز ویلون سل هم شنیده می‌شود. به این ترتیب در نخستین مواجهه، ذهنِ خوگرفته‌ی ما، حکم بر خامی و بی‌تجربگی گلکمن می‌دهد. چرا‌که شنیدنِ صدای ویلون سل در این لحظه (بر روی عکس آنیتا لاسکر)، بدیهی دانسته می‌شود تا از این طریق، با آنیتا لاسکر هم‌ذات پنداری کنیم. اما گلکمن به ظرافت از این کلیشه عبور می‌کند. او که دست‌پرورده‌ی هانس زیمر است، اجازه می‌دهد تا این ناهم‌خوانی ظاهری، با شنیدن ادامه‌ی داستان آنیتا و ظهور تصاویر دیگر به همراه افزوده شدن تدریجی صدای ساز ویلون سل، مطابق داستانش و منطبق بر معنا و مفهومی که در نظر دارد (توانایی هیتلر در انحلال جان آدمیان و ناتوانایی‌اش در اضمحلال موسیقی و هنر) بر جان و دل مخاطب بنشیند.

او که درک درستی بر فاصله‌ی زمانی امروز و امروزیان با رویدادهای جنگ جهانی دوم و آدمیان آن روزگار دارد. جدا از تشریح روند رو به رشد و مکانیزه شدن اردوگاه‌های مرگ (تا رسیدن به اردوگاهی که با نام آشویتس می‌شناسیم) در آغازِ فیلمش، به چرایی خصومت آلمان‌ها (بخصوص هیتلر) با یهودیان هم می‌پردازد تا به این پرسش بنیادین و ناگزیر هر بیننده‌ای پاسخ گفته باشد که این همه خشونت و خون‌ریزی بر مبنای چه تفکر و اندیشه‌ای شکل می‌گرفت. به این ترتیب، از طریق بیانِ ریشه‌ی خصومت، خواسته تا خاصه بابِ نسیان و گریز را بر هر ذهن و اندیشه‌ای بربندد.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 184448 و در روز شنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 12:38:53
2024 copyright.