سینماسینما، مینو خانی
«بی صدا، حلزون» اولین فیلم بلند بهرنگ دزفولی زاده، عکاس متخصص در حوزه سینما و تلویزیون در دومین روز جشنواره در سینمای مطبوعات به نمایش درآمد. در خلاصۀ فیلم آمده: «داستان زنی است که بین احساس و منطقش در حال تصمیم گیری است». شاید بهتر باشد به جای واژه تصمیم گیری از مبارزه استفاده کرد؛ مبارزه برای متقاعد کردن همسر سابق برای عمل جراحی فرزندش/ مهرشاد چون نمی خواهد او نیز همچون پدر و مادرش کر و لال باشد.
موضوع قابل توجهی برای جماعتی که آنقدر گفته اند و شنیده اند که نمی توانند نگفتن و نشنیدن را درک کنند. تلنگری جدی برای شناخت دنیایی پر از سکوت. طرح موضوعی انسانی و طبیعی که باید شناخت و با آن مواجه شد. خصوصا با پدر ناشنوایی که از شنوا شدن فرزندش آنچنان هراس تنها شدن دارد که تا حد مرگ خشمگین و عصبی می شود، شیشه می شکند، دعوا می کند، دست به خرابکاری می زند و …مادر اما برعکس همه هم و غم زندگیش شنوا شدن فرزند است. چون معتقد است جهان پر از صداهای زیباست و ما در جهان شنواها پر از تردید می شویم که چرا این همه زیبایی را نمی شنویم.
باید به خاطر انتخاب موضوع به عوامل اصلی فیلم تبریک گفت اما نمی توان از پرسیدن این سوالها گذر کرد: چرا جنایت؟ چرا این همه خشونت؟ چرا مرگ؟ چرا خرابکاری؟ چرا حق السکوت؟ چرا با یک موضوع انسانی و طبیعی این همه خصلت های اخلاقی بد را به تصویر کشیدید؟ مهرشاد شنوا بشود که چه چیزی را بشنود؟ دعوا؟ خشونت؟ دروغ؟ داستان حق السکوت شنوا شدنش؟
قبول، نمی خواستید پایان خوش کلیشه ای داشته باشید ولی چرا این آدمهایی که سفیدی روح و روانشان بیشتر از سیاهی ها بود، را تا سر حد جنایت حتی غیر عمد و حق السکوت پیش بردید؟ چه چیزی عاید این جامعه و مخاطبان شما در روزگاری می شود که خصلتهای غیرانسانی اش نفس گیر شده است؟ چرا حس مادرانۀ عاشقانۀ یک مادر معلول (کر و لال) را به تزویر و حق السکوت گرفتن آلوده کردید؟
اصلا فکر نکردید که با این فیلمنامه از دو فرد عاقل و بالغی که توان حرف زدن و شنیدن ندارند، چهره سیاهی نشان جامعه دادید که همین جامعه (کر و لالها) می توانند معترض باشند و می توانند دلشکسته شوند از خصلتهای بدی که به شخصیتهای اول کر و لال فیلم تان دادید؟ خوب چرا واقعا؟