به روایت یک شاهد عینی(۳)/ نگاهی به چهارراه استانبول، بانو قدس ایران و لاتاری

سینماسینما، علی نعیمی:

چهارراه استانبول:

ساخت فیلمی بر مبنای یک حادثه واقعی که مخاطب از آن حافظه تصویری پررنگی دارد و هنوز برایش تازه است کار سختی است. حادثه پلاسکو به سبب ابعاد وسیع خبری خود و تاثیرات منفی که بر روان عمومی جامعه گذاشته است یک اتفاق منحصربفرد و حساس است و خلق قصه ای پیرامون این رخداد راه رفتن بر لبه تیغ است که به نظر می رسد مصطفی کیایی از پس آن تا حدودی بر آمده است. اینکه می گویم تا حدودی به این خاطر است که «چهارراه استانبول» اساسا قرار نیست وجه مستند گونه از یک تراژدی واقعی را به تصویر بکشد و از آنجا که فیلمساز نگاه پررنگی به گیشه دارد؛ تلاش کرده است تا از تلخی قصه کم کند و باریکه ای از امید را در درون درام قصه حفظ کند. فیلم ضرب آهنگ خوبی دارد و در طول زمان فیلم هیچ گاه ریتم فیلم افت نمی کند.

«چهارراه استانبول» فیلمی است که همچون دیگر آثار سازنده اش برای تماشاگر عام ساخته شده و به همین دلیل فاجعه پلاسکو تنها یک نام و یک اتفاق فرعی در بستر قصه اصلی است که این نگاه رندانه فیلمساز موجب شده است درست در لحظه ای که فیلم می توانست به یک اثر خوش ساخت و تاثیرگذار تبدیل شود در یک سوم انتهایی با افت شدید در پایان بندی مواجه می شود و تمام پیش فرض های مخاطب را در مواجهه با یک اثر خوب تخریب می کند.

با این حال فیلم مصطفی کیایی در ادامه روند فیلمسازی او یک اتفاق رو به جلو است. در کنار این نباید از بازی خوب محسن کیایی و سعید چنگیزیان و بازی ضعیف و دور از انتظار بهرام رادان به سادگی گذشت. «چهار راه استانبول» پر است از این افسوس ها و شگفتی ها.

امتیاز:

دو از ۵

 

بانو قدس ایران:

ای کاش این سنت و باور غلط در ساختار نقد ما اصلاح شود که اگر قرار است اثری را که مبنای تولید آن پیرامون یک شخصیت قابل احترام است در بوته نقد قرار بگیرد لزوما به این معنی نیست که نوک پیکان انتقادها به سمت قهرمان آن فیلم نشانه رفته است و قرار است یک فیلم در قامت یک اثر هنری مورد قضاوت و نقد قرار گیرد. این توضیح کوتاه لازم بود تا بگویم «بانو قدس ایران» به غیر از ایده اولیه ناب آن که ورود به زندگی شخصی همسر یکی از تاثیرگذارترین شخصیت های سیاسی و مذهبی ایران است، هیچ دستاورد دیگری را نتوانسته است به آن اضافه کند. ما با یک مستند شلخته طرفیم که کلی حرف برای گفتن دارد و برای گفتن این حرف ها به غیر از شاهدها و نزدیکان بانو خدیجه ثقفی همسر امام خمینی (ره) هیچ متریال دیگری را در دست ندارد که بشود به آن استناد کرد. فارغ از این نکته حتی ذهن فیلمساز و نویسنده متون آنقدر منسجم و قاعده مند نیست که بتوان پس از تماشای نزدیک به ۹۰ دقیقه فراز و فرود زندگی بانو خدیجه ثقفی به این نتیجه برسد که ابعاد زندگی همسر یک قهرمان ملی و مذهبی بیش از چند مونولوگ و پرسش و پاسخ با نزدیکان او نیاز دارد تا مخاطب را با خود همراه کند. به عنوان مثال تعریف خاطرات زندگی خانم ثقفی پس از رحلت بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی خیلی کمرنگ و بی رمق می شود در حالی که ایشان پس از رحلت امام خمینی (ره) ۲۰ سال زندگی کردند که این مقطع درون مستند مغفول باقی مانده است.  مخاطب پس از پایان فیلم به غیر از چند نکته خیلی کوتاه درباره زندگی شخصی این بانوی فرهیخته هیچ چیز به داشته های تاریخی خود اضافه نمی کند. «بانو قدس ایران» یک سوژه بکر و دوست داشتنی بود که در ساخت آن حتی به اندازه حرمت شخصیت اصلی آن نتوانسته است حق مطلب را ادا کند.

امتیاز:

یک از ۵

 

لاتاری:

با هر دید و منطقی که پای «لاتاری» می نشینید با اثری روبرو هستید که قرار است شما را بیش از دو ساعت با یک قصه پر فراز و نشیب همراه کند. «لاتاری» همچون دو فیلم متاخر کارگردان جوانش خیلی خوب توانسته است در قاب سینما جا خوش کند و با یک فیلمنامه خوب و منسجم قرار است قصه ای را تعریف کند که اگرچه در قالب تعاریف امروزی خیلی جایگاهی ندارد، اما بازتعریف مهدویان از غیرت در دهه نود و ظهور یک قهرمان درون فیلم توانسته است فرصت ظهور و هضم این واژه را در تکامل قهرمان قصه اش به خوبی نشان دهد.

«لاتاری» فیلم مهمی است. مهم از این منظر که قرار است  در قامت ایدئولوژی های پیدا و پنهانی که با مخاطب در میان می گذارد تماشاگرش را نیز شریک کند.  از این رو است که شاید  مخاطبان این فیلم به دو دسته سیاه و سفید و صفر و صد تبدیل می شوند. «لاتاری» از آن دست آثاری است که با مخاطب خود قرارداد امضا می کند. از همان ابتدا تکلیف با فیلم روشن است و همین باعث می شود حتی مخالفان فیلم نسبت به منطق ایدئولوژی فیلم موضع دوگانه ای داشته باشند. در جایی از عملکرد قهرمان قصه با بازی خوب ساعد سهیلی دفاع می کنند و در جهاتی از حضور موسی با بازی خوب هادی حجازی فر ناامید می شوند.

شمایل قهرمان امروزی در لاتاری شمایل یک جوان سرگردان میان داشته های اکتسابی و داشته های تحمیلی است. جوان امروز که در منطقه جغرافیایی ایران زندگی می کند از یک سو با سنت و باورهای جامعه ای  زندگی می کند که نقش مذهب و ترویج اخلاق در بازه فرهنگی مذهبی آن بسیار بااهمیت است و از طرفی درگیر فرهنگی است که از بیرون آن را پذیرفته و قرار است به مانند تمامی فرهنگ های مصرفی از شانس خود برای بردن لاتاری رفتن به آمریکا و زندگی در یک رویاشهر بهره ببرد؛  و این تناقض او را به ورطه تنهایی و بی کسی و بی هویتی پیش می برد.

پرسش اصلی مهدویان در «لاتاری» پیرامون شکافی است که میان باورها و ایدئولوژی دو نسل ایجاد شده است و گویا هیچ کدام از این دو نسل که نماینده ای در این فیلم دارند نمی توانند به پرسش های طرف مقابل پاسخ قانع کننده ای بدهند.

صحبت درباره فیلم متاخر مهدویان نیاز به یک فرصت جدی تر و با حوصله تر دارد. اما آنچه در نگاه اول می توان گفت این است که لاتاری درست همان چیزی است که فیلمساز دهه شصتی ما به درستی به سراغش رفته است.

امتیاز:

سه و نیم از ۵

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 79522 و در روز یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ ساعت 23:19:25
2024 copyright.