سینماسینما، آرش عنایتی
در فیلمهایی که بر اساس داستانی واقعی ساخته می شوند کارگردان، همواره بر لبهی تیغ گام بر میدارد. گاه به دلیلِ وفاداری و انطباق با اصلِ واقعه، شخصیت.پردازی فدا و گاهی به بهانهی ساخت شخصیت های کاریزماتیک، حقیقت فنا میشود و کاراکترها بیشترین زاویه را با مابهازای واقعیشان پیدا میکنند. در اولی به ضرب میکروسکوپ باید شخصیتها را در جهان خارج جست و در دومی به بهای جذب مخاطب، میبایست اندک نشانههای تطابق با واقعیت را به زورِ تلسکوپ و در سیارات دیگر سراغ گرفت. پتر نَس در تجربه ی ساختاش از داستانی واقعی، در فیلم into the white بر این لبه گام نهاده و تا انتها ره سپرده به سلامت، هر چند به زحمت و با زخمهای بسیار.
هنرمندیاش نه در نگاه بی طرفانه، که در ارزش نهادن به هر دو سوی تخاصم است. و آن هم نه به این بهانه ی واهی که هر دو سو حق صحبت دارند. به این دلیل و بدون واهمه که، هر بار بخشی از حقیقت را در گروی بیان گروهی دیگر میداند. بنابراین، نه به نظم آلمانها و نه به تفرعن انگلیسیها از سر تفنن پرداخته نمیشود. اینگونه هر بار از سمتی به سمت دیگر در میغلتیم. بنابراین نه از برتری آلمان ها خشنود و نه از رو دست زدن انگلیسی ها، خرسند می شویم. کنترل درام در فضایی اندک و نماد پردازی اش در همین تنگنا( برای نمونه، برداشتن ستونِ کلبه به دستورِ افسر انگلیسی) به همراه تعبیر و تفسیر جدیدی که از تابلوی مشهور کاسپر دیوید فردریش ارائه می دهد، همه و همه به غنای اثرش افزوده اند و آن را به زیبایی شفق قطبی رنگین و چشم نواز ساختهاند.