دکتر افشین برهانی حقیقی
گرانمایگان
اعضای جامعهی هنری ایران!
ارجمندان
اعضای جامعهی پزشکی ایران!
⚫️ کلوزآپ/ عباس کیارستمی
حسین سبزیان کارگردان نیست. راننده آژانس میگوید قبلاً خلبان بوده است. به خط سپیدِ مهِ برآمده از هواپیما در آسمان نگاه میکند. راست میگوید؟ خبرنگار دنبال خبر داغی برای مجلهاش است. او نیز باید نان بخورد. قوطی خالی اما در سرازیری میغلطد. پر سروصدا، باطل، عبث.
«تعمیم» بدویترین روش مغالطه است. تعمیم آسانترین راه سادهسازی پیچیدگیهاست. تعمیم کودکانهترین و نه معصومانهترین راه ادراک جزء از کل است. همهی گردها گردواند. همهی ایرانیها این ویژگی را دارند و همهی شیرازیها آن خصوصیت را (چون خودم ایرانی و شیرازی هستم این را میگویم که به کسی برنخورد). همهی هنرمندان چنیناند و همهی پزشکان چنان.
⚫️ هامون/ داریوش مهرجویی
ممکن است وقت جلسهی مشاورهی حمید هامون تمام شده باشد. وقت قانونی یک جلسهی مشاوره نیمساعت است. ممکن است وسط جلسهی مشاوره برای دکتر سماواتی یک مشکل فیزیولوژیک پیش آمده باشد. مثانهاش پر شده باشد. آخر بعضی از مردان پیر، حتی دکترهای پیر، بزرگشدگی خوشخیم پروستات دارند. در نتیجه دکتر سماواتی بهسمت آبریزگاه زیرزمین میرود؛ اما حمید هامون برای اینکه اثبات کند کیس پسکیوز حاد نیست و فقط از «ترس و لرز» کیرکهگاردی آشفته است، همچنان در آستین دکتر سماواتی میآویزد. غافل از آنکه دکتر سماواتی هم ممکن است از او درماندهتر باشد. نسلی از پزشکان این بوموبر با هامون زندگی کردند اما حالا، در میانهی میانسالی، آنها به کجای این شب تیره بیاویزند قبای روحشان را؟
⚫️ نیوهمانگ/ بهمن قبادی
سکانس افتتاحیه، جنگ خروسهاست برای جماعتی که تفریحی جز این ندارند. خروسها خسته، حرماندیده، خفتکشیده به جان هم میافتند. کاش این جنگ بر سر دانهای بود. تازه این «والایش» خشونتی است که میتوانست تماشاچیان را به جان هم بیاندازد.
✅ از منظر تاریخی، پزشکی مدرن و هنر مدرن ایرانی خاستگاه مشترکی دارند. در تاریخی هم که من به چشم دیدهام رابطهی پزشکان و هنرمندان بحرانی نبوده است. سخنران تشییع شاملو دکتر پارسا بود و ایرانمهر پناه درد و تعبِ کاشفان شوکران. هنر و موسیقی و ادبیات مرهمِ صعوبت شغل پرملالِ بسیار پزشکان بود و پزشکی مدرن کاهنده درد و الام روح حساس هنرمندان. حالا اگر چراغهای رابطه تاریکاند، دلایل جامعهشناختی دارد که در این مقال نمیگنجد. نگویید اصل مطلب را نمیگویی. سودمداری اگر دامان پارهای از پزشکان را آلوده است، کدام گروه اجتماعی از این اپیدمی مصون مانده است؟ پدیدآورندگان سریالهای بیمخاطب و فیلمفارسیهای جدید آدم فضایی که نبودهاند. آنها نیز مردمی بودند که از «مهربانی بیدریغ جان» «سرودها میتوانستند کرد» «غم نان اگر میگذاشت». من فقط یک چیز را میگویم. ببینید چه کسانی روی این خروسبازی شرطبندی کردهاند؟ چه کسانی از این که چشمهای ما، گلوهای ما خونی شود دلشان ریسه میرود؟ سخنچینان هیزمکش این آتش چه کساناند؟
✅ عباس کیارستمی عزیز ما هم بود. ما هم به نگاه انسانی او وامدار بودهایم. ما هم «به ماتم پروانه» سوگوارانیم. قصور و تقصیری اگر زمینهساز مرگ او بوده است باید توسط مرجع صالح بی هیچ اغماضی پادافره بگیرد.
✅ افراطیگری فقط این نیست که جلیقهی انتحاری به خودت ببندی و بعد دهها نفر را با خودت ببری تو هوا. افراطیگری میتواند این باشد که در نقاشی گویا دست ببری و پزشکان را بهصورت جوخهی اعدام تصویر کنی. افراطی گری میتواند این باشد که برای پیرمردی که از غمِ مرگ همکارش و بیش از آن، از ترسِ زمینگیری خودش بانگی به اعتراض برآورده؛ نسخهی «صنعتی- سنتی» بپیچیم، روبهروی دوربینها. افراطیگری آن است که بر خیزابههای خشم جامعه موجسواری کنیم.
«هیچ کس در این مملکت هیچ چیز نیست زیرا که قانون نیست. حکم تعیین میکنیم بدون قانون. سرتیپ معزول میکنیم بدون قانون. حقوق دولت را میفروشیم بدون قانون. بندگان خدا را حبس میکنیم بدون قانون. شکم پاره میکنیم بدون قانون.»* البته الان آش به شوری غرهی رجب ۱۳۰۷ هجری قمری (فوریهی ۱۸۹۰) نیست. قوانین موضوعهی بسیاری وجود دارد. ولی التزام عملی به این قوانین کمتر وجود دارد. هنوز دو قشر از فرهیختهترین گروههای اجتماعی با هم جدل میکنند بی آن که قانون بین آنها حَکَم باشد.
✅ چه باید کرد؟ بگذارید پیران خردمند هر دو گروه چارهای کنند؛ آنان که از حرص نان و نامشان گذشته است؛ آنان که عقل بیشتری از سودای لایک خوردن دارند. خرد هم به سن نیست. به عقل است. تا نه خون کیارستمی هدر رود که زندگیاش هدر نبود و نه بسیاری از پزشکان درستکردار قربانیِ غوغا شوند.
* سرمقالهی اولین شمارهی روزنامهی قانون؛ غرهی رجب ۱۳۰۷
پینوشت: چشم در راه نقدهای هر دو گروه هنرمندان و پزشکان بر این مقاله هستم.