سینماسینما، آرش عنایتی
فردریش شیلر:
«این نفرین عمل شریرانه است که اغواگر است و قطعا شرارت بیشتری به بار میآورد.»
این گزارهها آغازگر فیلم زیبای «بیچاره، پاول بیچاره» به کارگردانی ویتالی ملنیکوف است. فیلم با یک مرگ و تاجگذاری شروع میشود و با مرگ و تاجگذاری دیگری به پایان میرسد در حقیقت تشیع جنازه یکی، جشن دیگری را رقم میزند. این تضاد به قولِ کنت پالن خصیصهی قرن هجدهم است. در میانهی این انجام و فرجامها شاهد تلاش نافرجام و صادقانهی امپراتوری هستیم که قصد دارد تا با عزل و نصب و فرمانهای نامتعارف، زندگی رعیتاش را بهبود ببخشد و همزمان تسمه از گردهاش بکشد. پاول، درواقع همزمان هم میبخشد و از همو میستاند. از سوی دیگر فیلم مملو از دسیسهها و توطئههای خاندان سلطنتی و اطرافیانشان است که مضمون آشنای این گونه از فیلمهاست.
ملنیکوف هنرمندانه و از طریق عناصر صوتی و بصری موضعاش را نسبت به این موضوع و سوژهاش تبیین و بیان میکند (برای نمونه، با تاکید بر جمع کردن نسخهی نقاشی از داوید-سوگند هوراتیها- در نمای گذشتن کُنت و شنیدن همقسم شدن اشراف برای حذف پاول)
کاترین دوم مستبدی بود که از قضا مادر هم بود. ملنیکوف بر این سمر تاریخی و ثمرهی خاندان و ثمرهاش نگاهی متفاوت دارد و به درستی خاستگاه گونهگون و ناهمگون رفتارهای پاول را در مقام امپراتور در راستای همین نگاهِ روانکاوانه بر ملا و برجسته میسازد. پاول پسرک چهل سالهی بازیگوش، سادهلوح و خوشقلبی است که هنوز دربند و محو اسباب بازیهایش است (تاکید بر قد و قوارهی بازیگر نقش پاول در همان سان دیدن از رژهی سربازان در فضای باز کاخ سلطنتی و همچنین معشوقهی نوجواناش در همین ارتباط هستند)
به این ترتیب آنچه بنا مینهد نیمهکاره رها میشوند از همین رو ملنیکوف بخش اعظم روایتاش را بر وسواس و وسوسهی پاول برای ساختن قصر برپا میدارد و نماهایش را در این سازهی نیمهتمام، تمام میکند.
ملنیکوف هوشمندانه نشان میدهد که شرِ نخست پسری میزاید که میراث مادر بر باد میدهد و شر پسین پسری پدرکش میپروراند. اما این مهم را، تنها برآمده از تقدیر محتوم نمیشمارد بل تدبیر خواص و حماقت تودهها را در آن دخیل میداند. نمای گذر کالسکهی کنت از میان خیابان و واکنشهای متفاوت مردم عادی در حاشیهی خیابان در این دو سکانس مجزا، بر همین نکته اشاره دارند.
شاید نکتهی تماشایی برای تماشاگر ایرانی دیدن برادران زوبوف در میان توطئهگران است. کسانی که در جنگ با ایران شرکت داشتند. همان جنگی که شعلهی سوزاناش به یمن وجود «پاول یکم» مدتی خاموش ماند تا آنکه امپراتور بعدی بر خاکسترش دمید و بخش بزرگی از سرزمینمان را سوزاند و بر باد داد.