سینماسینما، احمد میراحسان
آدم ها و ماجراهایی هستند در هر قلمرو زندگی اجتماعی که فراموش نکردن شان صرفا برای گرامی داشت آنان نیست، بخاطر فایده اخلاقی شان و تآثیری است که برای ما وبر زندگی خود ما دارند و فراتر درسی برای همگان و مردم.
اینان گاه همه جهان و زمان ها را در بر می گیرند، مثل پیام آوران حقیقت های ناب و رازهای هستی و دادگری الهی که جان بر کارشان نهادند مانند حسین، آه حسین، و باز حسین و همیشه حسین!( درود خدا و پیامبران خدا و فرشتگان خدا و همه پاکان به او و آل معصوم او باد) و گاه آدم هایی هستند در مقیاس زندگی های خود، کارهای معمولی ما، شغلی که داریم و زندگی روزمره ای که سر می کنیم. گاه کارهای بزرگ و خلاقیت های بیادماندنی از اینان سر می زند و گاه اصلا اینطور نیست تلاش شان و صدق شان و خلوص شرافتمندانه شان بیاد ماندنی، و، درس آموز است. از این آدم ها، در فضای سینما چند تنی هستند که دوست دارم درباره آنها حرف بزنم. این نفرات، به معنی تنها آدم های شایسته بیاد ماندن نیستند، کسانی هستند در محدوده تجربه ی زیسته ی من که فراموششان نمی کنم، مثل کیارستمی، تهامی نژاد، پیروز کلانتری و… صدق و اهل نمایش نبودن و کار و کار وکارو شکیب و انصاف و وسعت جان ، ویژگی اینان است و عجب آن که خودشان چه بسا با هم تفاوت های فکری و روحی دارند از یک سنخ نباشند ویا شاید گرفتارسوءتفاهم باشند مثل محمد با منوچهر! سربسته بماند.
محمود بهادری بکی از صدها اهالی سینماست که ظاهرا مانند بسیاری دیگر است و حتی معمولی می نماید بس که اهل نمایش نبود.من با او نزیستم، اما یکی از دو فیلمبردار پایدار، تآثیرگذار، دارای نقشی و سهمی فراتر از فیلمبرداری توانا، در سینمای مستند ایران است. او و مرتضی پور صمدی، بی سرو صدا با کار معمول شان، اندازه و قدر تاریخی در سینمای بعد از انقلاب اسلامی پیدا کردند و ردشان در ساختن فیلم و حتی یاری ها و همپایی شان در کارگردانی مستندها، در حد فیلمبرداری همدل، متوقف نمی ماند. با مرتضی پور صمدی کار مشترکی به تهیه کنندگی مرحوم آقای صهری کرده ام و آن چه می گویم تجربه عملی من، حدود سی سال پیش در نخستین کارم است که او فیلمبردار کار بود. و سخنم نه تعارفی گزاف است. نقش بهادری را هم همه کسانی که با او کار کرده اند، مرحوم مقدسیان، مختاری، بنی اعتماد، مشیری، اذعان دارند. او هم چون مرتضی از نمونه های کار حرفه ای و مسئولانه با اطلاعات و مهارت عالی، توآم با عشق و شور و احاطه و دانش و قدرت هدایتگری و سامان بخشی واداره مطلوب است. فراموش نکردن این نام، وظیفه سینمای مستند ماست. البته امروز دوران زندگی منحصر سینمای مستندبه قلمرو تلویزیون و نهاد دولت در ایران، پایان یافته و نهادهای مستند سازی و فیلمسازی غیر مستند دیگری، مرزهای کار را گسترش بخشیده اند. مثلا فرهاد صبا و جعفریان در سینمای داستانی شکفتند ولی بهادری، همچنان علیرغم چند کار داستانی با کیمیائی و غلامرضایی و داوودی و بنی اعتماد، سخت کوش ترین فیلمبردار مستندهای دشوار باقی ماند و کار او با مقدسیان، مشیری، مختاری، بنی اعتماد، برای این کارها توانی افزوده محسوب می شود. شاید به سبب عزت نفس او بود که استعدادش ظهور کاملتری پیدا نکرد.
به هر رو حال با مستند زیستن بهانه ای شد تا یادی از او بکنم.
☆☆☆☆
فکر نوشتن یادداشتی در باره محمود بهادری از آنجا برایم ضرورت پیدا کرد که در مقاله« با مستند زیستن» وقتی از تآسیس شرکت فیلمسازی « دیدنو » حرف می زدم نامش از قلم افتاد که مشیری تذکر داد. محمود بهادری با مشیری و نقشبندی ، پیشگام در حیات این موسسه بود و رخشان بنی اعتماد سپس به گروه سه نفره پیوست. یاد بهادری مهمتراز هر فیلم، با تجدید خاطره ی ساختن فیلم استراتژیک تپش تاریخ زنده می شود . موضوع اصلا داوری ساختاری این کار فراموشی نشدنی با اندازه های امروزی مستند سازی نیست. در باره این فیلم و ماجرای چهل ساعت راش گمشده شخصا از منوچهر مشیری داستان اسف بارش را دو سه بار شنیده ام و حمید جعفری مستندی ارجمند و کاوشگر بنام «نماهایی که ناپدید شد» در باره اش با روایت مشیری ساخت.
☆☆☆
ماجرای ساخته شدن فیلم تپش تاریخ و نقش محمود بهادری در شروع جدی گونه ی مستند بی واسطه زندگی روزمره ی یک انقلاب در ایران بی همتاست. البته هم اون شب که بارون اومد را فراموش نکرده ام که ربطی به انقلاب ندارد و هم کار ترابی را که ربط دارد ولی در فرهنگ و هنر ساخته شد و به انقلاب پرداخت، اما کار ماهوا متفاوت بود آن فیلم در قالب آثار موظفی با آفیش رسمی و گروه فیلمبرداران متعدد تحت فرمان کارگردان و امکانات فنی وتدارکات در اختیار کارگردان ،ساخته شد. اما بهادری طور دیگر کار کرد.
او در واقع به انقلاب پیوست. دوربین را از تلویزیون در شهریور ۵۷خارج کرد و تا اسفند، دوربین شورشی او به ثبت خود مختار صحنه های انقلاب اسلامی مشغول شد. دریغا که اتفاقی ناخجسته و تفرقه ای زشت، از چهل ساعت راش تنها صدو سی دقیقه قطع نگاتیو کرده را که فیلم تپش تاریخ از آن ساخته شد باقی نهاد و بقیه راشها مفقود الاثر شد. راشها که با فیلمبرداری بهادری و نیز فیلمبرداری مشیری و شهدوست فراهم آمده بود در اختیار شهدوست بود که در شبکه آموزشی، شبکه ی دو بی خبر شروع به تدوینش کردند البته کار کنعانی خوب بود اما بد، بی خبر گذاشتن صاحبان اصلی راش ها و کارکن های واقعی بود، بهادری و مشیری به اعتراض حاضر نشدند به کاری عجولانه و خودسر تمکین کنند و اجاره ندادند نامشان را به عنوان کارگردانان مشترک ذکر کنند کارگردانی فیلم ، بانام شهدوست که اسمش را به فردوست تغییر داد و بعد دوباره شهدوست گشت، در تیتراژ ثبت شد. مشیری خاطره تلخی از نمایش خصوصی و دعوت از مرحوم بهادری و او برای تماشای فیلمی غصب شده دارد.
مشیری ۵آبان ۱۳۵۷دوربین را از تلویزیون خارج کرد ودر ثبت تصویر همیار بهادری شد. البته بهادری ده سال از او بزرگتر بود و سمت رهبری تیم انقلابی را داشت . فیلمبرداری صحنه های آتش زدن شهر نو و راش های آن از کارهای این تیم بود آیت الله طالقانی نمایندگانی برای رسیدگی به این زنان که اکنون چهره دیگرشان در تصاویر دیده می شد فرستادند تا هم التیامی بر بی پناهی شان باشند هم به نیازهای فوری معاش شان رسیدگی کنند. سیمای این زنان در راشهای بهادری و همراهان او اساسا با چهره بزک کرده زمانی که کالای جنسی و شهوترانی بودند فرق داشت، بیچارگی، ترس، بی پناهی، و نومیدی و فقر از سر وروی شان می بارید، بیادم می آید من هم بعد از آتش سوزی برای دیدن صحنه به آنجا رفتم. همه چیز وضعی فاجعه بار داشت.
از کف رفتگی محض و خواری، ذلت و درد و واماندگی در سیماهایی لال و مات منجمد شده بود، آنان به تصویر فاسد شان در نگاه انقلابیون مسلمان واقف بودند و چیزی حیرت برانگیز تر از تسلی آقای طالقانی نمی شناختند که رحم الهی را مقدم بر عقاب الهی در خدمت چاره جویی جهت سرپناه و نان شب شان می دید و تنها امید شان بود.
تصاویربهادری فراموشی ناپذیر است. در انقلاب دوربین های هشت زیادی فیلم گرفتند اما تصاویر حرفه ای زیادی وجود ندارد. راستی چهل ساعت راش انقلاب را چه کسانی سرقت کردندیا گم شد یا سرنوشت دیگری یافتند؟
اما سرنوشت آدم ها مهمتر است. آدم ها گم نمیشوند. نسبت بیاد ماندن و فراموش کردن مردم نیک، به نسبت ما با حقیقت نیکی، راستی و خرد بستگی دارد. همه ما و مستند سازان جوان باید بیاد داشته باشیم در جهان و ایران مردمانی زندگی می کنند که ممکن است دهقانی سالخورده، پزشکی میانسال، عالمی در کنج وبیرون قاب تماشا، رزمندهای اکنون مکانیکی یا استادی باشد خستگی ناپذیر یا دامپزشکی که در کوهستانها و میان عشایر بی مزد و منت کار می کند. صنعتگری، معلمی، نابغه ای و…، اینان در یک وبژگی مشترکند: مفید زیستن و اهل نمایش و هیاهو و طلبکاری از جهان نبودن. دانستن حکمت حیات و فروتنی وشکیب بر دنیا ونلغزیدن به بهانه بدی دیگران. وبا حق بودن و بحق بودن وتاب آوردن مشقت ها…
در ایران این مردان وزنان تجلی روح ایرانی زیستن اند. اهل کار و خرد و دادگر ی و آباد گری اندو شریف اند عزت دارند به سبب وارستگی و پیوند با سرچشمه آزادگی و نپذیرفتن بردگی هر قدرت بشری و سیطره خواه و ذلت آور برای پول و مقام و شهرت و کف زدنها، جانشان را ظلمانی و حقیر و خفیف نمی کنند.
می گویند بهادری نمونه ای از این نیروی ساعی و دارای صدق و سخت کوشی و صبر بود. اغراق نمی کنم نمی گویم او حسابی،مجتهدی، شهریاری ، دهخدا، شهیدی یاسلیمانی بود اما آدم بود. چنین که رصد کرده ام. او از طایفه ی متکبران،بازیگرها، خود نماها، ویرانگرها، کاهلان، حرافان، نقابداران، حریصان،و ویژه خواران… نبود عشق داشت. بارش و گرایش وکشش وکوشش داشت در نیکی و ساختن وکاری کردن و خطر کردن و خود را به خطر افکندن…. کارهایش، ورفتارش طی کارهایش و اخلاق کوشای کاری اش گواه بود که در او دانایی ودانش با کوشش و بی چشمداشتی و مسئولیت و انضباط گره خورده بود و چاکری تباهی واجنبی و شیاطین نمی کرد.
کارهای بهادری در مقام فیلمبردار تأثیرگذار فراوان است. ازجمله:
۱-تمرکز، که رخشان بنی اعتماد کارگردانش بود
۲-سفر صیادی به کارگردانی خسرو مختاری
۳-خیزاب و چند کار دیگر زنده یاد محمد رضا مقدسیان مانند آئینه و آواز ونیز سرود دشت نیمور
۴-مستند های مردم شناختی متعدد و نیز کارهایی به کارگردانی طاهری دوست مثل شن های روان و دوستان و قلمزنی و
۵-مستندهای ماندگار با مصطفی رزاق کریمی مثل یاد و یادگار و….
۶-کارهایی با محمد جعفری مانند سقفی که بود.
اما محصول زندگیش به عنوان کارگردان هم پر ثمر است:
۱-کار بزرگش، سی ساعت راش در متن زندگی. روزمره انقلاب و کشاکش مرگ و زندگی است. دوربین شاهد و گزارشگر و حرفه ای و غیر اتفاقی و آگاه او که جامعه شناسی تحصیل کرده بود. انقلابی در سینمای مستند با روحی مردمشناسانه و بی واسطه برپاکرد. خود این راش های گمشده به تنهایی موضوعیت دارند.
۲-خرمشهر شهر خون، شهر عشق
۳-وبر بال ملائکه ثبت عملیات فتح المبین گویای حضور دیگر او در میدان مهمترین جدال مرگ و زندگی انقلاب و ایران معاصر برای ایستادگی علیه بردگی قدرت جهانی بود
۴-ابیدک در باره مسایل ارضی چهار محال بختیاری باز حضور او در عرصه دیگری از چالش مردمی برای دادگری را گواهی می دهد.
۵- هفت فیلم او در باره فجایع جنگ تحمیلی باز سینمای گزارشگر از رنجهای مردم است برای حیاتی آزاد و مستقل و شریف
۶-گزارش های مستندش از ساختن ها و بنا نهادن ها در فحوای فشارهای یک جهان مانع و ستم مثل ساختن مترو
۷-فیلم های سند گذارش در باره زنان و مردانی گمنام که استادان صنعت های ارزشمند کهن ایرانی و زنده نگاهدارنده میراث هنر ایرانی اند. این ده ها فیلم با دانش جامعه شناسانه و مهارت حرفه ای سینمایی ساخته شد. هرچند، شماری با خلاقیت اثاری ماندگار فیلمبرداری یاکارگردانی شدند. اما روی هم رفته اسناد تلاش بزرگ آدمی به اسم بهادری اند که نباید درس بزرگ خوب زیستنش را فراموش کرد او فیلمبردار فیلم هایی از کیمیایی و داوودی وغلامرضایی هم بود…. ـسال ۱۳۸۱با ایست قلبی دنیا را با نیکتامی وداع کرد و جان سالم بدر برد. فکر می کنندپنجاه و شش ساله بود، اما عمری دراز کرده بود. یادگارهایش این را می گویند.