سینماسینما، امیرابراهیم جلالیان
در ابتدای حکومت پهلوی اول با توجه به مخالفت و تفکرات تند مذهبیون، سینما کمی مهجور واقع شد. اما به مرور میان قشر متجددِ جامعه، سینما جای خود را پیدا کرد. گرچه رضاشاه آنچنان اهل ذوق و هنر نبود اما به تدریج سینما را در جهت انعکاس برای تبلیغ و بیان اهداف دولت و برنامههای مدرن سازی، پیشرفت و ترقی کشور، صنعتیسازی، و توجه به ملیگرایی و اسطورههای ایران باستان بر محتوای فیلمها مورد استفاده قرار داد. ابتدای دهه بیست در پی اشغال کشور از سوی متفقین، هر چند تا مدتی فضای باز سیاسی حکمفرما بود اما سینماداری همچنان از رونق نیفتاد و افتتاح سالنهای جدید متوقف نشده بود . یکی از علل این موضوع نمایش فیلمهای مستند از وضعیت جبهههای جنگ جهانی دوم به حساب می آمد و اغلب مردم برای تماشای فیلمهای مستند گونه مربوط به جنگ به سینما هجوم میآوردند و احتمالا بعدها نیز به مشتریان دائمی سالنهای سینما تبدیل شدند. برخی از این فیلمها، توسط فیلمسازانی که همراه متفقین به ایران آمده بودند در داخل ایران فیلمبرداری شده بود.
ابتدای دهه ۳۰ شمسی دوران پرالتهابی در جامعه حاکم بود و تحولات سیاسی و همچنین کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ خفقانی در کشور و طبعاً در سینما بوجود آورد، حتی سینما را به نقطه صفر رسانده بود. اما با ورود فیلمسازان تازه دست به کار شده، نیمه جانی در بدنه سینما حیات یافت و اندک فیلم هایی تولید شد. اغلب آثار در قالب ملودرام وخانوادگی و عمدتا با شرکت، خوانندگان و بازیگران تئاتر و رادیو ساخته می شد . زیرا هنوز سینما چهره مطمئن و قابل قبول خود را پیدا نکرده بود. کیفیت نازل و عیوب فیلمها بخش عمده تماشاگران را مایوس و روگردان از سینما کرده بود، تا اینکه مهدی ریس فیروز، اسماعیل کوشان و هوشنگ کاووسی و ساموئل خاچیکیان به میدان آمدند و فیلمهایی چون «ولگرد»، «افسونگر»، «غفلت»، «چهارراه حوادث»، «هفده روز به اعدام» و «اتهام» را ساختند. آنها فیلمسازی را با نگرشی نوین و جدید بنیان نهادند و در این بین از دل سینما چهره ای جوان و کاریزماتیک به نام ناصر ملک مطیعی پدید آمد . لاله زاری که آن دوران جولانگاه جوانها و اغلب روشنفکران سینمارو بود، دوباره رونق گرفت و برای دیدن فیلمها ازدحامی به خود دید. درواقع مرد اول سینمای دهه سی یا اساسا سینمای ایران ناصر ملک مطیعی با اختلاف زیاد نسبت به آرمان، علی تابش، محمدعلی جعفری، اصغر تفکری، سارنگ، مجید محسنی بود که اغلب از تئاتر و رادیو وارد سینما شده بودند. با این اوصاف سینما هنوز فاقد آثار دلچسب و حتی هویتی ملی بود برخی از هنرمندانی که از صحنه تئاتر به سینما روی آوردند با تفکرات چپی و تودهای بودند و بتدریج پراکنده و به سمت و سویی دیگر رانده شدند تا اینکه سال ۱۳۳۷ فرخ غفاری فیلم «جنوب شهر» را بر اساس رمان «میدان اعدام»، (نوشته جلال مقدم) ساخت که در همان روزهای ابتدایی اکران فیلم توقیف شد و یکسال بعد با تغییراتی به نمایش درآمد. و باز هم موفقیتی حاصل نشد. با ورود به دهه چهل و بعد از اصلاحات ارضی، فیلمها شکل و شمایل دیکری پیدا کردند و تا حدودی از زیر فشار سانسور و کمرنگیِ گذشته درآمدند. نکته قابل توجه که چنین رفرمی توانست شیوه زندگی مردم روستایی و شهرنشین را تغییر دهد و همان گونه که محمدرضا شاه پهلوی آن را انقلاب سفید نامید، بر عرصههای دیگر نیز تاثیر گذاشت. که تئاتر و سینما از آن مستثنی نبود و از سالهای ابتدایی و اواسط دهه چهل آثاری ساخته شد که به نوعی تصویرگر روستاییهای سرخورده و مهاجرانی بودکه روستا را ترک و به شهر میآمدند و به حاشیهنشینی میپرداختند. فیلمها اغلب در این ژانر روستایی تولید می شد، و چنین سبکی سرچشمه هویت در ابتدای سینمای دهه چهل شد و بنظر فضای آشفته شهری ،بازتابی از بیم و ترس بود. دسته دیگر فیلمها پلیسی -جنایی که عموما به تقلید از سینمای غرب بود و دیگر دسته، فیلمهای قبیلهای و جنگی با اشرار تخیلی را به تصویر می کشیدند. به تدریج با کمتر شدن تب و تاب اصلاحات ارضی فیلمهای عاشقانه و ملودرام جان گرفت.
سیامک یاسمی کارگردان پر آوازه و شهیر با خلق فیلم «گنج قارون» و حضور جوان جذاب و خوش چهره سینمای آن روزگار به نام محمدعلی فردین آغازگر این ژانر شد. فردین قبل تر در فیلم «چشمه آب حیات» دیده شده بود. این دهه دوران خاصی در ایران بود خصوصا که سینما در تقابل سنت و مدرنیته دست و پا میزد و با تولید فیلمها، با حضور فردین تا حدود زیادی پای سینمای هند بریده شد و تماشاگران مشتاقانه به سالنهای سینما میرفتند، از طرفی با حضور هویدا بعنوان نخست وزیر، دولت جدید نگاهی سازنده با اهداف مدرنیزه کردن کشور و اجتماع و قطعا فرهنگ سازی در همه امور را در دستور کار داشت. حضور آمریکاییها و غربیها در کشوری روبه توسعه و ازدحام نشریات ریز و درشت، سینما بستری شد برای تغییرات کلی در شکل و شمایل خیابانها، شهرها، رستورانها و کافهها و هتلهای بینالمللی و متاثر ازآن کارگردانها در ساخت آثار وسواس و سلیقه به خرج می دادند. اما باید و شاید فرهنگ سازی در سینما جا نیافتاده بود نتیجتا، هنوز شخصیت محبوب سینمای ایران یعنی جاهل و لمپن دهه سی جذاب بود اما به شکلی دیگر وارد سینمای آن برهه شده بود.
پدیدهای نو و نماینده جماعتی که از تحصیل بیبهره بودند و سرمایه ای برای تجارت نداشتند و از نوکیسگی دوران هم چیزی عایدشان نشده بود. جوانی باغیرت و جوانمرد که در مبارزه با زور و سرمایه داری آستین بالا زده بود و غالباً فردین ایفاگر چنین رل هایی میشد، فردین به اقشار پایین جامعه تعلق داشت که همزمان دل طبقه بورژوا و متمول را هم به چنگ آورده بود. تماشاگر عاشقانه فردینِ قهرمان را دوست می داشت. او توانسته بود مبارز قدرتمندی در مقابل بدمنهای فیلمها باشد و حق را از نا حق تمیز دهد. دهه چهل بنام سینمای گنج قارونیسم که نماد آن فردین بود تثبیت شد. آثاری که با چاشنی ساز و ضرب و بزن بزنهای کافهای و صدای گرم و شش دانگ ایرج، همراه با فروزان ستاره بی چون و چرای سینما و البته حضور کمدین محبوب و مطرح، تقی ظهوری که ناباورانه و در اوج شهرت بنابر نوشتهای در روزنامه کیهان خداحافظیاش از سینما را اعلام کرد و جامعه هنری و سینما را شوک و بهت زده کرد، ماندگار شدند. فیلم هایی که به ناحق وصلهی فیلمفارسی گرفت، اما حقیقتاً چنین نبود.
در فصلی دیگر جریانی بهنام، سینمای روشنفکر شروع به سو سو زدن کردند، فرخ غفاری با فیلم «شب قوزی» و ابراهیم گلستان با فیلم «خشت و آینه»، فریدون رهنما با «سیاوش در تخت جمشید» آثار متمایزی را به سینما معرفی کردند. «شب قوزی» که برگرفته از قصه هزار و یک شب در قالبی جدید و نوآورانه بود و عصارهی داستان کهن را به عصر حاضر پیوند می زد و متاسفانه خیلی موفق از آب در نیامد و مورد استقبال قرار نگرفت. «خشت و آینه» ابراهیم گلستان که اولین فیلم صدا سرصحنه بود و بدون دوبله به نمایش در آمد و اساسا متاثر از آثار فیلمساز موج نو فرانسه، اینگمار برگمان سینماگر سوئدی و فیلمسازی نئورئالیستی ایتالیا در آن مشهود بود و البته از دید منتقدان یکی از بهترینهای سینمای کلاسیک انتخاب شد. «سیاوش در تخت جمشید»، با اقتباسی از شاهنامه روایتگر عاشقانه ای چون فرنگیس و سیاوش و نماد صلح و آزادی خواهی بود که طبعا نابودی آنها و بقای دسیسه چینان را به تصویر کشیده بود و قاعدتا چنین آثاری در لا به لای سینمای ساز و آواز و و عامه پسندِ دهه چهل، چشم نواز و مورد توجه قرار نگرفت و با شکست تجاری مواجه شدند.
در اواخر دهه چهل اولین دوره فستیوال فیلم بنام جشن سپاس به همت وکوشش علی مرتضوی مدیر مسئول سردبیر مجله فیلم و هنر و زیر نظر وزارت فرهنگ وهنر به سال ۱۳۴۸ در سینما کاپری برگزار شد درواقع هدف اصلی این جشنواره تشویق فعالان صنعت سینمای ملی و در معرض قضاوت قراردادن و به رسمیت شناختن فیلمها و عوامل آن همراه با اهدای جوایز سپاس بود . این امر باعث شد فیلمسازان با نگاهی نو و بینشی متفاوت تولید فیلم کنند و در همان ابتدا، فیلم «سلطان قلبها» به کارگردانی و بازیگری فردین اولین جوایز را به خود اختصاص داد. این مسیر ادامه پیدا کرد تا یکسال بعد که موجی پرتلاطم در سینمای ایران به جریان افتاد تحت عنوان موج نو که به واسطهی فیلم سازان جوان و آوانگارد، تحولی با چهرههای رادیکالی ظهور کردند و هدف تقابل با سینمای فارسی انگیزۀ حضورشان بود. مسعود کیمیایی با «قیصر»، داریوش مهرجویی با «گاو»، علی حاتمی با «حسن کچل»، ناصر تقوایی با «آرامش در حضور دیگران»، در واقع مهمترین کارگردانهای صاحب نام تاریخ سینمای ایران و آغاز کنندهی این راه بودند. این نسل شناخت عمیق تری از هنر سینما داشتند و متاثر از ادبیات معاصر بودند. در واقع فیلمهای دههی سی و چهل، زمینه را برای به وجود آمدن سینمای روشنفکری و موج نو فراهم ساختند بهطوری که علاوه بر موضوعات واقعی، مضمون و بیانی انتقادی از اوضاع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز داشت و همین مسئله می توانست زمینه را برای آگاهیهای جمعی و بروز جنبشهای اجتماعی فراهم آورَد. موج نوی سینمای ایران در اصل برگرفته از سینمای فرانسه و به اصطلاح هوایی تازه وارد سینمایی عام پسند کشور کردند.
موج نوییها عمدتاً در دو مسیر اصلی روند را ادامه دادن فیلمهای شخصی و انتزاعی همانند «رگبار»، «شازده احتجاب»، «دایرهی مینا»، «پستچی»، «آقای هالو»، «سرایدار» و بخشی با ریشهی پررنگ اجتماعی انتقادی، تجاری مانند، «فرار از تله»، «سه قاپ»، «حسن کچل»، «طوقی»، «رضا موتوری»، «گوزنها»، «داش آکل» که اغلب تحت تأثیر موقعیت درخشان «قیصر» به وجود آمده بودند و شاخص ترین بازیگری که سوار بر این موج یکه تازِ میدان بود و ضدقهرمانیسم را در سینمای ایران تثبیت کرد قطعا بهروز وثوقی با ایفای نقشهای متمایز در سینمای نوینِ دهه پنجاه، هویتی خاص به سینمای ملی بخشید.
دهه پنجاه و درآمدهای حاصل از فروش نفت، دوران شکوفایی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را رقم میزد و البته در بخش سینما هم تا حدودی تغییر چشمگیری صورت گرفته بود و رسما کفه سینمای موج نو سنگینتر و قابل قبول به چشم میآمد و در تب و تاب فیلمسازیِ آن دهه، سبک و سیاقهای مختلفی از کارگردانهای دیگر یا به تعبیری نسل بعدتر به چشم میخورد که به اصطلاح جامعهگرا یا انتقادی بودند و هرکدام در ژانری متفاوت با زبان و نگرشی نوین سینمای خود را معرفی میکردند، همانند، خسرو هریتاش که متعلق به نگاهی درونگرا، سینمایی قابل تعمق و بدور از تصنع و غیرمتعارف بود او از هجوم تمدن شهری به سنتهای دیرینه سخن میگفت البته بدون ریشهیابی مستدل، تمدن را محکوم میکرد، هریتاش به ماجرای شکاف و رویارویی میان دو نسل می پرداخت و از فقر و محرومیت در جنوب و حواشی تهران سخن می گفت. نمونهی بارز آثار او، «آدمک»، «برهنه تا ظهر»، «سرایدار» و «ملکوت» را میتوان نام برد. امیر نادری با یک نگاه غریزی حسی که نسبت به سینمای امریکا و فرانسه داشت و الگو و شالوده سینمای اولیه خود را با فیلمهای زیرپوستی و خیابانی مطرح کرد؛ «خداحافظ رفیق»، «تنگنا»، «تنگسیر»، «ساخت ایران»، اثاری که سعید راد را به سینمای ایران معرفی کرد. بهرام بیضایی با رویکرد به سوژههای پررنگ اجتماعی و تاحدودی اوانگارد، همراه با رگههای محو سیاسی و بعدها با سبک هویت شناسی همچون «رگبار »، «غریبه و مه»، «کلاغ»، «چریکه تارا»، سهراب شهیدثالث با نگاهی واقعگرایانه اجتماعی و سبکی نوآور و تجربه گرا، «یک اتفاق ساده»، «طبیعت بی جان» و «در غربت» را ساخت. فریدون گله نگاهی جسورانه و هوشمندانه به فضای بحران زده و پنهان شده جامعه، «کافر»، «دشنه»، «زیر پوست شب»، «کندو»، «مهرگیاه» ساختههای او، از کارهای ماندگار سینماست. و پرویز صیاد سازنده و خالق سری داستانهای صمد، جوان ساده لوح روستایی درقالبی طنزالود و انتقادی از طبقه روستایی که آلوده تجملات شهری شده و در دام عوام فریبانهی شیاطین شهری می افتند. جلال مقدم، فیلمسازی پیشرو با نیم نگاهی اقتباسی از سینمای امریکا و تلفیق با سینمای فارسی اما باایده ایی روشنفکرانه، اثاری چون «پنجره»، «فرار از تله»، «راز درخت سنجد». نصرت کریمی معمار و بنیانگذار اثار اجتماعی با ترکیب سنتهای کهنه و نخ نما با درونمایه ای کنایه امیز و انتقادی، چون «محلل»، «درشکه چی»،که اغلب مورد انتقاد دو طیف روحانیون و عام مردم قرار می گرفت و نصرت الله وحدت در ژانر کمدی خانوادگی با ترکیبی از گویش بازیگران اصفهانی که چهره آثارش را متمایز نشان دهد، محمد صفار کارگردانی با فیلمهای تلخ و سیاه برگرفته از جنبش موسوم به سیاهکل را درونمایه اثارش قرار می داد از جمله «خورشید در مرداب»، «شب زخمی» و «هیاهو» و البته فرزان دلجو با مسائل و معظلات لایههای زیرین جامعه بخصوص نسل جوانهای بیکار وسرخورده که به منزلهی بازتاب نوعی انتقاداز شرایط روز با فیلم های، «یاران»، «علفهای هرز»، «بوی گندم»، «شب غریبان» بود غالبا هرکدام در یک مسیر و روند، ادامه راه می دادند، اما با نگرشی متفاوت به بحران اجتماعی می پرداختند . تاثیرات موج نو در سینما منجر به ورود بازیگران تئاتر که پیش تر در استخدام اداره نمایش بودند و سینما را قابل نمیدانستند به دعوت فیلمسازان جوان چراغ سبز نشان دادند وراهی سینما شدند جمشید مشایخی، انتظامی، نصیریان ،کشاورز، پرویز فنی زاده، بهمن مفید، مرتضی عقیلی و بعدها داود رشیدی که تحصیلکرده فرانسه بود همگی پا به این عرصه گذاشتند و جالبتر اینکه از چهرههای شاخص و ماندگار سینما و حتی تلویزیون محسوب شدند. حتی بازیگران نامداری چون ناصر ملک مطیعی و فردین که در اوج شهرت و محبوبیت بودند با ایفای نقش در فیلمهای موج نویی، قابلیت و توانایی خود را محک زدند و خودآزمایی کردند و نتیجتا خوش درخشیدند.
دههی پنجاه به نوعی عصر طلایی سینمای ایران تا پیش از انقلاب ۵۷محسوب می شد . بعد از جشنهای هنر شیراز و جشنهای ۲۵۰۰ ساله که به شکلی نمادین، معرف تمدن و فرهنگ و هنرهای اصیل ایران زمین بود و با انتقادات جنجالی بسیاری، روبهرو شد. از طرفی برای بیشتر مطرح شدن و به رسمیت شمردن اثار سینمایی در عرصه خارجی، به توصیه فرح پهلوی و به همت مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر، ابتدای دهه پنجاه، فستیوال بین المللی فیلم تهران راه اندازی شد و به تدریج جشنواره فیلم سپاس منحل و برچیده شد. فستیوال بین الملی فیلم تهران از مهمترین جشنوارههای سینمایی دنیا در آسیا محسوب می شد. شرکت اغلب فیلمهای ایرانی و خارجی در این جشنواره از دستاوردهای مهم هنری و فرهنگی به حساب میآمد و به شکل سمبلیک قابل توجه برای سینمای ملی کشور در تقابل با سینمای جهان بود. این تغییرو تحولات در سینما مزیت دیگری هم بههمراه داشت. گزینههایی چون، فیلم کوتاه، موسیقی متن و فیلمبرداری و فیلمنامه و …به شکلی اصولی و و جدیتر در سینما مورد نقد و تشویق قرار میگرفت و دارای ارزش و جایگاه در بخش جایزه این جشنواره بود. حضور سینماگران خارجی در کشور و رونق اقتصادی و اشنایی با اداب و فرهنگ و هویت شناسی از نکات قابل توجه این مناسبات بود. به تدریج، سالهای منتهی به انقلاب در جهت ارامش فضا و حفظ شرایط جامعه، و برکناری هویدا و سرکارامدن دولتهای جدید، طبعا ممیزی و سانسور در فیلمها و همچنین مطبوعات شدت گرفت و قاعدتا سینمای تجاری و باکس افیس جایگزین اثار موج نو و فیلمهای انتقادی شد و در استانه انقلاب، قصهی سینما به نوعی به سر رسید و جنبش سینمای روشنفکری هم به خط پایان رسید اما جریان و روند این موج به نوعی با ژستی دیگر در فضای متفاوت تر ِ اواخر دهه شصت ادامه پیدا کرد.