سینماسینما، منوچهر دین پرست
در چهارمین روز از اکران فیلمهای سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر شاهد اکران فیلم «درخت گردو» به کارگردانی محمد حسین مهدویان بودیم. این فیلم توانست نگاهی متفاوت نسبت به دیگر کارهای مهدویان به سینما ارائه کند.
محمد حسین مهدویان با اینکه جوان است، توانست طی چند سال اخیر با ساخت فیلمهای جذابی مانند «ماجرای نیمروز» و یا «لاتاری» و حتی «رد خون»، نگاه علاقمندان به سینما را به خود جلب کند.
فیلم امسال مهدویان از یک رویداد و واقعهای تلخ حکایت میکند که در ایام جنگ ایران و عراق لطمهای جبرانناپذیر بر خاطره جمعی ایرانیان، به خصوص مناطق کرد نشین وارد کرد؛ مناطقی که در ایام جنگ بارها زخم دیدند. تاریخ آن منطقه را فراموش نخواهد کرد که چگونه در بمباران شیمیایی شهر سردشت، تعداد زیادی کشته و مجروح شدند. روایت فیلم، تنها همین ماجرا بود و بس٫ مهدویان با درایت و تدبیر متفاوت سینمایی توانست تصویری بلورین و شفاف از عمق یک جنایت جنگی نشان دهد. کارگردان با ایجاد فضاهای التهاب و اضطراب و با شیبی تند و پر هیجان، مخاطب را در آستانه خشونت و عاطفه قرار می دهد. از سوی دیگر باید به این نکته توجه کرد که فیلم مهدویان، فارغ از اینکه درامی تلخ و جانکاه از یک جنایت است، روایتی ضد جنگ نیز تلقی میشود. او با نشان دادن جزئیات یک حادثه، باردیگر آن را برای مخاطب بازخوانی کرد و در نکوهش جنگ، به ما تذکر داد که جنگ چگونه تاریخ را به زوال و انسانها را به تباهی میکشاند.
داستان اصلی فیلم، قصه زوال خانوادهای است که در آن کودکان مشغول بازی بودند و مرد (اوستا قادر) خانواده کارگری میکرد اما ناگهان، سرنوشتی تلخ و شوم زندگیاش را به تباهی کشاند. شدت غمی که بر دوش این مرد در فیلم به تصویر کشیده شد، نشان داد که کارگردان فارغ از اینکه قصد دارد عمق فاجعه را نشان دهد، میخواهد مخاطب را در شوکی عمیق فرو برد تا در موقعیتی تراژیک قرار گیرد. دیالوگهای بسیار عاطفی پدر با فرزندانش زمانی که آنها نمیتوانستند نفس بکشند و از شدت درد با پدر صحبت میکردند، وقتی که کودک از پدر خواست که وقتی او حالش خوب شد با او آشتی کند، بیگمان جان را از تن مخاطب خارج میکند، بهطوری که از شدت بغض میخواهد عمق جنایت را فریاد بزند.
کارگردان با ایجاد تصاویری شفاف مانند صحنههایی که هنوز مردم نمیدانستند بمب شیمیایی چیست و به دنبال آب بودند تا سوزش بدن خود را التیام بخشند یا سکانسهای دهشتناکی مثل جان دادن انسانها و حیوانات بر اثر گاز شیمیایی، حمام گرفتن بچهها و سوختنشان و … را نمی توان به راحتی نگریست ، از تحمل هر انسان عادی خارج است. حتی در برخی صحنهها ما قطعا تابلویی از یک فاجعه را میدیدیم که چگونه در صحرای تنهایی قدم میزند. اساساً کارگردان توانسته است با ایجاد چنین تصاویری به دور از شعارزدگی و دیالوگهای مشمئزکننده، قدرت تصویر را در خدمت انعکاس تاریخ قراردهد. او توانست مرثیهای اندوهگین از تمامی کسانی که جان خود را از دست دادهاند، فراهم کند. البته در کنار تمامی مواردی که طرح شد به این نکته نیز باید توجه کرد که مهدویان تنها فاجعه را در زندگی این مردم مصیبتدیده ندید. او روایت را چنان ادامه داد که پدر خانواده اکنون که سالهاست از آن حادثه میگذرد، در دادگاههای بینالمللی به دنبال اثبات این فاجعه و جنایت جنگی نیز هست و سرانجام پس از سالها در سوگ این غم بزرگ جان به جان آفرین تسلیم میکند.
کارگردان در این فیلم همچنین نشان می دهد که با این همه مصیبتی که بر سر مردم کرد آمده است، هنوز کولبرها با فلاکت زندگی خود را ادامه میدهند. در این فیلم کولبرها شاهد آخرین دقایق زندگی پدر خانواده بودند که صدای تلاوت قرآن در کوهستان فضا را غمگین می ساخت.
جا دارد به این نکته نیز اشاره کرد که طی سالهایی که سینمای ایران در ژانر جنگی و دفاع مقدس کار کرده است، تا کنون فیلمی این چنین درباره مردم کرد تولید نشده است و جای چنین فیلمی درسینمای ایران خالی بود. کار مهدویان ادای دینی به مردم کرد است. از سوی دیگر، بازی پیمان معادی با لهجه و گویش کردی توانست این فیلم را در قامت یک ژانر جنگی قابل توجه، به خوبی نشان دهد. در پایان باید به این نکته نیز توجه کرد که مهدویان «داکیو درام» را به خوبی میشناسد و به دنبال بغض و آه مخاطب نیست. او طبیعت سینما را در خدمت بیانی صریح قرار داده است.درام برای او چیزی جز قدرت شوک نیست؛ قدرتی که توانسته از ذهن مخاطب ابهامزدایی کند و از ضجه مخاطب نیز لذت نبرد. او مخاطب را با خود شریک میکند و سینما برای او مسیری یک طرفه نیست. مهدویان به خوبی درک کرد که در روز ۷تیر۱۳۶۶، بیش از صد نفر جان خود را از دست دادند و هزاران نفر مجروح شیمیایی شدند.