سینماسینما، ابوالفضل نجیب؛
فیلم های تبلیغاتی و سفارشی و به تعبیر سرراست دولتی در تاریخ سینما بسیار ساخته شده اند. سینمای دوران حاکمیت حزب کمونیست شوروی را بخاطر بیاورید و همزمان سینمای تبلیغاتی و ایدئولوژیک آلمان نازی که لنی ریفتنیشال را با ساخت دو فیلم سفارشی از جملهٔ پیروزی اراده به لحاظ اعتبار سینمایی و همزمان تبعات اجتماعی و سیاسی در تاریخ سینما ثبت کرد. فیلمی که تا امروز همچنان منبع تدریس و حتی الهام برای فیلمسازان است و کسی در اعتبار و ارزش های سینمایی آن تردید ندارد. با این حال آنچه از تبعات ساخت این چند فیلم نصیب او شد، اگر نگوییم بدنامی که حداقل شخصیت اجتماعی او را تا آخر عمر به شدت تحت تاثیر قرار داد. این البته یک روی ساخت فیلم دولتی و سفارشی است.
با این حال صرفنظر از هر گونه داوری و قضاوت درباره نفس ساخت فیلم های دولتی آنچه در وهله نخست حائز اهمیت است، اعتبار و ارزش سینمایی است. یک اثر سینمایی در عین سفارشی و دولتی بودن، می تواند حداقل به لحاظ هنری قابل دفاع و حتی به لحاظ سینمایی قابل استناد باشد. آنچه از این گونه در حافظه سینمایی ایران بیاد میآوریم اغلب به آثار نازلی محدود میشود که نه تنها به لحاظ سینمایی که حتی اغلب نسبت چندانی با انصاف و واقع گرایی ندارند. در این میان البته برخی نیز کوشیدهاند با دستمایه قرار دادن دغدغه های واقعی اجتماعی اما در نهایت به ورطه همان فیلم های دولتی و سفارشی سقوط کرده اند. از این منظر و بدون تعارف ساعت ۶ صبح را می توان در زمره همین آثار دولتی و سفارشی ارزیابی و تقسیم بندی کرد. همچنان که فیلم قبلی مهران مدیری یعنی ساعت ۵ عصر. این شباهت و این همانی سوای لحن به ظاهر متفاوت، حاصل پایان بندی دو فیلم است.
حضور مهران مدیری در نقش یک مامور برجسته اطلاعاتی و نتایج حاصل از تنظیم رابطه او به عنوان نماد یک سیستم امنیتی و اطلاعاتی در هر دو فیلم ناظر بر جهت گیری و در واقع پروپاگاندایی است که به هر دو فیلم و فی النفسه موضوعیت و موجودیت می دهد. به این شباهت اضافه کنید کنشهای دو شخصیت محوری هر دو فیلم که در وهله اول بر پایه توهمات ذهنی آن ها نسبت به شرایط موجود و تنظیم رابطه نهادهای اطلاعاتی با شهروندان و بطور عام صورت میگیرد. البته می توان به شباهت نامگذاری دو فیلم نیز اشاره کرد. از این منظر نیز می توان تفاوت ساعت ۶ صبح و ساعت ۵ عصر را تنها در همان چند ساعت اختلاف خلاصه کرد. با پایانهای به ظاهر متفاوت که اما نمیتوان در ماهیت جانبدارانه و سوگیری تبلیغاتی آن تردید کرد.
هم میشود مخالف ساخت فیلم سفارشی و تبلیغاتی بود، هم موافق. اینها اما هیچ دخلی به ساختن فیلم خوب به معنای متعارف و سینمایی آن ندارد. مشکل از جایی شروع می شود که کسی اعتبار و اعتماد مردم به نام و پیشینه خود را هزینه ساخت اثری کند که نه به لحاظ سینمایی تضمین کننده اعتبار او باشد و نه چندان رغبتی در همسویی مخاطب با فیلم برانگیزد.
مشکل اینجاست که در چند دهه گذشته نام مهران مدیری بر پیشانی هر مجموعه تلویزیونی تبت شده تضمین کننده اعتبار آن بوده. در همه این سالها آثار او چه در اوج و حتی در حد متوسطها هم اغلب مورد التفات و توجه قرار گرفته است. آنچه اما در خلق سریال و فیلم سینمایی از او شاهد هستیم، به نوعی میتوان به سواستفاده او از نام و اعتباری تعبیر کرد که نشانی از آن نه در قهوه پدری و نه ساعت ۶ صبح یافت نمیشد. مدیری در واکنش به اظهار نظری درباره ساعت ۶ صبح که عنوان بد را به فیلم داده بود، خواستار توضیح درباره چرایی بد بودن فیلم شده بود. درخواستی رندانه که هر توضیحی را منوط و معطوف به دلایلی میکرد که بیان آن خواسته یا ناخواسته میتوانست برخورنده و حتی دردسرساز باشد. آنچه هم نگارنده درباره بد بودن ساعت ۶ صبح میتواند ارجاع دهد در ارتباط با محذورات و ملاحظاتی است که تا پیش از این نیز مشمول ساخت آثار سفارشی، دولتی و…. شده و خواهد شد.