سینماسینما، ابراهیم عمران
بعد از تماشای هشتاد و شش قسمت از سریال «سوپرانوها» مدتی به فکر فرو رفتم. جدای از کیفیت بالای این کار شبکه «اچ بی او» آنچه سبب شد تا اینگونه حسرت بخورم را در چند خط به رشته تحریر در میآورم. همیشه برایم سئوال بود با این حجم از کارهای غیر قانونمند و به اصطلاح خلاف؛ چرا کمتر شخصیتی در سریال و فیلمسازی ایران در قاب این دو مدیوم متولد نشد. کشوری هستیم که بزه و جرم داریم و به تبع آن میتوانیم کاراکترهایی خلق کنیم بس ماندگار. ولی چرا اینگونه نشد و یا نمیشود و بالمال نخواهد شد؟ جدا از بحث سانسور و نوع نگاه مدیران فرهنگی، آنچه در این بین مغفول مینماید، نگاه غیر کارشناسانه و غیر اصولی است که به شخصیت خلافکار میشود. و زمانی که اینگونه باشد لامحاله نویسنده و سناریونویس هم غیر مستقیم دستش بسته میشود. در نمونههای جهانی و همین اواخر شاهد پخش سریالهایی بودیم که شخصیت خلافکار و بدمن، بسیار به دل مینشیند. و این به دل نشستن لاجرم به معنای خوب بودن آن فرد نیست. دقت شود خوبی و بدی در مدیوم سینما و تلویزیون امری است ذهنی. و آنچه شخصیتی را قوام میبخشد نوع جهان بینیاش است و بس. در «برکینگ بد» والتر وایت آنچنان توسط نویسنده پرورش مییابد که در فرجام کار، مخاطب حس مثبتی بدان پیدا میکند. این نگره نه از روی عمد و یا به تحلیل کج فهمان از روی تاثیرگذاری بر روی مخاطب جهان سومی، بلکه از شناخت درست نویسنده از جامعه اطرافش نشات میگیرد. به حتم مصلحان اجتماعی آن دیار با باورمندی خاص به خلق کاراکتر میپردازند. و در این بین قضاوت با مخاطب است و لاغیر. نه آنگونه که در اینجا توان پرداخت به کاراکتر خلاف نباشد و اگر هم موردی بسان فیلم «ابد و یک روز» و یا «متری شیش و نیم» متولد شدند، در نطفه برای کارهای بعد خفه میشوند. آنسان که در سریال «قورباغه» دیدیم شخصیت اول اثر هیچ گونه بده و بستان حسی با مخاطب پیدا نمیکند. و یا اندک جان مایهای که کاراکتر اصلی سریال «زخم کاری» مییابد به مدد گرته برداری از اثری دیگر است! نگاه شود به نمونه پروفسور سریال «خانه کاغدی» و یا توماس شلبی «پیکی بلایندرز» که شخصیتها آنچنان از دل جامعه بر آمدهاند که نمیتوان آنان را کوچکترین تغییری داد. آنچه سبب میشود شخصیت بزهکار در سینما و شبکههای تلویزیونی جان بگیرد؛ ارتباط آن فرد با جامعه و خانوادهاش است. در حالیکه اینجا خانواده اصولا جایگاهی در اثر پیدا نمیکند. و چراهای زیادی میتوان بر آن وارد دانست. و زمانی هم که روابط بده و بستانی فرد خلافکار با پیرامون و بالمال خانواده شکل و نضج نگیرد؛ در شناخت کاراکتر خدشه وارد میشود. در مثال ابتدایی که از سریال «سوپرانوها» آورده شد که به قول بازیگر «برکینگ بد» اگر چنین کاراکتری نبود؛ والتر وایتی هم متولد نمیشد؛ به خوبی خلق شخصیتهای جنبی کنار فرد اصلی را شاهد هستیم. بر این نگره میتوان دریافت، خلق و آفرینش شخصیتی ماندگار خلافکار فقط توجه به نوع خلافش نیست. مابازاءهای زیادی دارد که ذکر آن در این مقال نمیگنجد. و بر این اساس درمییابیم سریال و فیلم ایرانی در این باب چرا بعد از یکی دو قسمت توان مخاطب را زائل میکند و اشتیاقی به دیدن بر نمیانگیزد.