تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۷/۰۴ - ۱۵:۲۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 190421

سینماسینما: ابراهیم عمران در روزنامه اعتماد نوشت:

نوشتن درباره کار مستند کمی سخت و تامل‌برانگیز است. از آن جهت که نگاه راوی و راویان اثر؛ برآمده از منویات درونی و شاید خاستگاه‌های سیاسی‌شان باشد. از این روی صواب و ثواب آن است که بی‌طرفانه و دور از قضاوت به تماشای کارهای مستند؛ آن هم تاریخی بنشینیم. تاریخ هم اگر مشروطیت باشد؛ با همه بده و بستان‌های سیاسی و اجتماعی‌اش که خود، تفضیل گسترده‌ای می‌طلبد. کیوان مهرگان در تازه‌ترین اثرش سراغ افرادی از زادگاهش کرمانشاهان رفته است. کسانی که در جنبش مشروطیت نقش ایفا کرده بودند و نامی از آنان در سال‌های بعد نبود. نگره‌ای که آنچنان هم درکش سخت و شاذ نیست. «سرپتی‌ها» داستان نیست. واقعیتی است که شاید در پستوهای تاریخ نیاز به دیده شدنش نمی‌رفت و این نیاز در گذر زمان معانی مستتری در خود نهان دارد. مگر نه تاریخ را فاتحان روایت می‌کنند که بر این اساس به حتم هژمونی آنانی که خواستند نامی از یار محمد خان کرمانشاهی و یارانش نباشد؛ غلبه کرده بر کسانی که صدای‌شان، گوش شنوایی پیدا نکرد یا اصولا در فکر آن نبودند که صدا باشند. عملگرایانی که در صحنه بودند و راویانی که در پس صحنه؛ همه امور را به نام خویش زدند. کارگردان در ابتدای کار سراغ همشهریانش می‌رود و از آنان درباره چند نام می‌پرسد. بیشترشان هیچ اطلاعی نداشتند. نگره‌ای که در بیشتر امور جاری‌مان نمود عینی دارد. جالب‌ترین و در حقیقت تلخ و تاسف‌بار‌ترین پاسخ را فردی داد که جنبش مشروطه را با قضایای دکتر مصدق یکی می‌دانست و دعوایش با فلان روحانی را فکت می‌آورد! یا آن جوان پرسه‌زن که می‌تواند نمادی از افرادی باشد که حالیه در کوچه پس‌کوچه‌های شهر و دیارمان وقت می‌گذرانند. هر گاه صحبت از مشروطه ایرانی می‌شد؛ حکایت سفیر فرانسه و همسرش؛ به ذهن فشار می‌آورد. آنسان که نقل است از ایشان که روزی به باغ سفارت انگلستان می‌روند از برای اینکه بدانند ایرانیان چه می‌خواهند که روزهای مدید در این منطقه خوش و آب و هوا سکنی گزیدند؟! بانوی فرانسوی بعد از گشتی در باغ، از چند نفر پرسش‌هایی می‌کند. جواب‌ها تهی از دانش و معلومات سیاسی است. غریب نیست هم این‌گونه جواب دادن؛ چه که در آن زمان، میزان سواد در حدود یک درصد برآورده می‌شد! از یکی می‌پرسد در پی چه هستید؟ پاسخ اما جالب بود برای همسر سفیر. یکی از بست‌نشینان کباب‌خور سفارت فخیمه؛ گفت: کنستیتوسیون! آن زن تعجب کرد و شاید در وهله نخست، خوشحال هم شد که فردی در ایران آن دوره؛ چنین مفهوم سترگی را می‌داند! پرسید که آیا معنایش را نیز می‌داند؟ آن فرد جواب داد: حکومت قانون و گفت بدان‌ها گفتند که مشروطه چنین است! سفیر در جواب گفت: فرانسه تا دیوار خون بالا آورد که صاحب قانون شد؛ حال شما با بست‌نشینی و بساط بزم و عیش؛ چگونه می‌خواهید صاحب چنین جایگاهی شوید! حالیه نیز غم مستتر در گفتار و تصاویر «سرپتی‌ها» نیز گوشه چشمی بدان روزگار دارد. مردمانی که با اختیار خویش و از روی غیرت ایلیاتی در پی مصادره نشدن مشروطه به دست مستبدین بودند. مشروطه‌ای که شاید برای برخی نان خوبی داشت. بیراهه رفتن آن هم داستان پر آب چشمی است. مگر نه به گفته یکی از کارشناسان مستند؛ باید لفظ مشروطه از دهان مردم بیفتد! کرمانشاهانی که در آن دوران بسان همه ایران در رنج زیستن بود. همانقدر که مردمانی در آن دیار قد علم کرده بودند؛ برای تاریخ این غیرت‌داران کهن، کافی است. نگاه کیوان مهرگان به واسطه کارهای ژورنالیستی‌اش؛ زاویه دید بی‌طرفانه‌ای دارد. از همه نحله‌های فکری در مستندش بهره می‌برد. از نگاه قومیت‌گرایانه یا نگاهی که بر مدنیت جنبش مشروطه نظر دارد. هر چند پر بیراه نیست که آن جنبش بی‌بدیل؛ خاستگاه تفکرمدارانه‌ای داشت و بر این اساس افرادی نگرش خاصی را به جامعه جاری ساخته بودند‌ و صاحبان قدرت منطقه‌ای هم بر اساس سود و زیان، له و علیه قدرت مرکزی موضع می‌گرفتند. شاید تاسف سازنده مستند از آن باشد که چرا فردی چون یار محمد خان در جغرافیای دیگری قد علم نکرده بود. فردی که غیرت کرمانشاهی و کردی می‌داشت البته. ولی به قول گفته یکی از کارشناسان، صاحب نداشت! «سر مجاهدی» که اگر در تهران و تبریز و رشت؛ چنین لقب می‌گرفت؛ حالیه دست‌کم نامی از آن در میادین شهر وجود داشت. دوربین کارگردان شاعر مسلک ما؛ نگاه غمینی دارد. فریادهای زیادی را بر نمی‌آورد. افسوسش از شادی‌اش بیشتر است. سرخط خبرها نیست و نبود هیچ‌گاه قهرمانش. مردانی بی‌دستار و پوشش سر. سرپتی‌های بی‌رمز و راز. عاشقانی در راه آزادی. از خون گذشتگانی که لاله‌های دمیده آنان، شاید توجه کسی را جلب نکند. به حتم یار محمد خان می‌توانست فردی ملی معرفی شود اگر صاحبان و «مبارزان شنبه» مشروطیت این اجازه را می‌دادند.‌ای کاش روزی دوربین کارگردان صاحب رای ما؛ این نگره را نیز پی‌ گیرد که چرا بی‌نامان رنج کشیده تاریخ را کسی نمی‌شناسد؟ دلیلش آیا فقط بی‌اطلاعی و کم آگاهی ماست یا دستانی اجازه ندادند عملگرایان اصلی چنین جنبشی، در دیدگان جامعه هماره حضور داشته باشند؟جدا از بحث درون‌مایه اثر؛ از بعد کیفی کار نیز، مهرگان تا آنجا که توانسته از دوربینش خوب بهره برده؛ یکی از پلان‌های زیبا ریتم و رنگی است که با نجوای آهنگ «از خون جوانان وطن» با لیوانش می‌گیرد یا سکانسی از ستارخان زنده‌یاد حاتمی را فکت می‌آورد. کارگردانی که می‌تواند حرف‌های نو و تازه‌ای در سینمای مستندمان داشته باشد؛ هر چند کماکان نگاهی شاعرگونه و روزنامه‌نویسی در کارش هویداست تا جایی که یکی از سروده‌های کارگردان می‌تواند جانمایه این اثر باشد. آنجا که می‌سراید: زنده یا مرده روی اسبی شرط می‌بندم که تو تک سوار آن باشی…

لینک کوتاه

 

آخرین ها