سینماسینما، محسن جعفری راد
خانه پدری روایت بکر و جسورانه ای دارد و همین در سالهایی که اغلب فیلم های ایرانی،به خصوص فیلم های جریان اصلی و بدنه، فاقد حتی ایده مرکزی هستند و نمی شود داستانی چند خطی برایشان جفت و جور کرد! غنیمتی است.
موقعیت مرکزی فیلم، پنهان کاری قتل دختر خانواده (ملوک) توسط والدین برای حفظ آبروست که چند نسل را در بر می گیرد.
در واقع خبر رسیده که این دختر به زعم پدر، بی آبرویی کرده و باید حذف فیزیکی شود که این موقعیت مرکزی وقتی به نسل های بعدی تسری می یابد ، به تدریج به اغلب مردها قابل تعمیم می شود که در هر دوره ای، پنهان کاری ، ریاکاری ، سرپوش گذاشتن بر اشتباهات خانمان برانداز و علاوه بر این از بین بردن هویت و استقلال فکری و عملی زنان توسط یک جامعه مردسالار و دیکتاتورمابانه ، تکرار می شود، فقط شکل بیان مندی اش و واکنش آدمها فرق می کند. مثلا در ابتدا با سنگ به جمجمه می کوبند و در ادامه ابزارهایی دیگر هم مثل قمه و شمشیر، نشانه هایی مشابه در ذهن تداعی می کنند و در دهه های اخیر شاید سلاح های گرم،جایشان را گرفته اند!
در اجرای این ایده، پرواضح است که کیانوش عیاری فضاسازی سریال« روزگار قریب» را به شکلی دیگر مورد استفاده قرار می دهد،به خصوص که هر دو کار،بازیگران مشترک زیادی دارند. از مهران رجبی تا مهدی هاشمی. اما هوشمندی عیاری اینجاست که به همین فضای آشنا، معنایی تازه می بخشد و فراتر از طراحی صحنه و لباس و رویکرد واقع گرای شبیه «روزگار قریب»یک اتمسفر هولناک، اختناق آور و پیچیده را به خصوص در پانزده دقیقه ابتدای فیلم عیان می کند و این بزرگترین برگ برنده فیلم است.
در «خانه پدری» با اسم کنایه آمیزش، پدر، دخترش را زنده به گور می کند و پسرعمو با شمشیر تعزیه، مرگ دختر را در گور تضمین میکند. اینجا خانهی پدری خانوادهای است که قالیبافی و فرشبافی در آن جریان دارد! اما قتل ناموسی، انگار مهمترین هنر اعضای خانه است.
البته فیلم خالی از ضعف نیست. عیاری بیشتر سیر دامنه دار فرهنگ ریاکاری و پنهان کاری و جهل نهادینه شده در یک خانواده سنتی را به شکل تیپیکال، معیار روایت قرار می دهد و به خاطر همین از معدود کارهای اوست که در پرداخت آدمها بیشتر با «تیپ» سر و کار داریم تا «شخصیت» که این رویکرد با واقع گرایی مد نظر فیلم در جاهایی تناسب لازم را ندارد. مثلا شخصیتی که شهاب حسینی بازی می کند،تیپ است،در مقابل شخصیت های مهران رجبی و مهدی هاشمی که نسبتا دارای شناسنامه هستند و مخاطب می تواند انگیزه هایشان را شفاف تر تشخیص دهد. فیلمنامه کمتر واجد پیچشهای منطقی است و آدم های اصلی، این پیچشها را به درستی هدایت نمی کنند. در واقع، درام موجود در تکلوکیشن، پیش رونده نیست و موقعیت ها از اواسط فیلم پیش برنده نیستند و ایستا و راکد میشود و هر بار صرفا با تاب بازی یک دختر، قرار است نسل عوض شود. هر چند تکرار این تصویر از معدود ایده های خلاقانه در روایت است که ای کاش بیشتر از این ایده های موجز و معجز استفاده می شد.
اما ضعف مهم تر فیلم این است که عیاری بیشتر مبهوت محتوای کار شده تا پرداخت بدیع ساختار تکنیکال آن. خبری از تصویرپردازی نوین و یا ریتم خوش آهنگ به خصوص در نیمه دوم فیلم نیست که شاید می شد با دقت بیشتر به قاب بندی های معنازا و افزایش شاخ و برگ به تنه لاغر داستان، این ضعف را برطرف کرد.
اما فارغ از این ضعف، فیلم از لحاظ محتوایی می تواند یک سند تصویری زنده از زنده به گورکردن هویت ذهنی و فیزیکی دختران و زنان باشد و همچنان، عیاری را به عنوان کارگردانی دغدغه مند، نشان می دهد.
به عبارت دیگر عیاری با « خانه پدری » تلنگری به گذشته می زند و تفکری ضدانسانی را در بازه های مختلف زمانی به تصویر می کشد که حکایت از پنهان کاری و سرپوش گذاشتن بر اشتباهات دارد، از ۱۳۰۸ تا ۱۳۷۹ در خود فیلم و البته شاید در فرامتن آن تا شاید ۱۳۹۸ که البته فضا به شوری آن وقت ها نیست،بلکه شورتر است! به خصوص اگر این رویکرد سرپوش گذاشتن را به موقعیت های سیاسی و اقتصادی هم تعمیم داد و همین قابلیت تاویل پذیری، تفاوت جهان بینی عیاری با اغلب هم نسلانش است که فیلم می سازند تا فقط فیلم ساخته باشند! اما او سعی می کند یک جهان معنایی روشنگرانه ارائه کند و از فیلم «بودن یا نبودن» تا همین «خانه پدری» این روند،کاملا دیده می شود و به خاطر همین از معدود کارگردان هایی است که فیلم زیر متوسط ندارد.
به امید اینکه آخرین کار او یعنی « کاناپه » هم اکران شود ، چون تجربه اکران فیلم های توقیفی! از «عصبانی نیستم» گرفته تا «آشغالهای دوست داشتنی» ثابت کرده،با نمایش آنها، نه زلزله ای اتفاق می افتد! نه سیلی می آید! و نه خیایان ها شلوغ می شود! نه کرامت و کیان خانواده،لکه دار می شود! فقط یک محصول فرهنگی دغدغه مند به هدف حداقلی اش یعنی «دیده شدن توسط مخاطب» می رسد و زحمات عوامل یک فیلم به خصوص در بخش سینمای مستقل،هدر نمی رود که البته در اغلب موارد، هدر رفته که حاصلش ، محصولات بنجل و دمده ای است که تحت عنوان « فیلم سینمایی » به مخاطب تحمیل می شود، در حالیکه یک تله فیلم درجه چندم هم نیستند و فیلمفارسی های قبل از انقلاب،در مقابل آنها بهترند! – از جمله رحمان ۱۴۰۰، تگزاس ۲، کلوپ همسران،ما همه با هم هستیم و ….- که فقط دورهمی ستاره های تاریخ مصرف گذشته،قرار است کمیت پول را بیشتر کند و نه کیفیت تفکر و فرهنگ و دانایی را.
پس همه به خصوص رسانه های دغدغه مند، کمک کنیم «کاناپه» ها،«خرس» ها، «رستاخیز»ها (به تر تیب ساخته عیاری،خسرو معصومی،احمدرضا درویش) و … رنگ پرده را ببینند تا بیش از این پرده های سینما، کدر و زوار دررفته به نظر نرسد.
نکته آخر اینکه رسانه های دغدغه مند و روشنگر، رسانه هایی هستند که فیلمی مثل خانه پدری را بدون ارائه مصداق و فکت و مثالی، دم دستی نمی دانند، چون اگر بدانند، این نگاهشان است که دم دستی است و جلوتر از بینی اغلب گرفته خود را نمی بینند. واقعا بی انصافی است؛ روایت تابوشکنانه و شریف چنین فیلمی را دم دستی بدانیم، یا از آن به عنوان سیاه نمایی یاد کنیم، چون در این صورت، سواد و حافظه تاریخی و تحلیلی و عاطفی خود را زیر سوال برده ایم، هر چند این زیر سوال بردن، برایشان فرقی نمی کند و حتی به آن می بالند! حتی در این میان یکی از فیلم در راستای وطن فروشی نام برده! که حتما نه وطن را می شناسد و نه فروش را، چون فیلم عیاری اتفاقا در راستای حفظ استقلال،هویت،کرامت و اصالت خانواده های ایرانی با پرهیز از تعصبات کورکورانه و ریاکاری و دیکتاتوری و سرپوش گذاشتن بر اشتباهات است و نمادی از سینمایی است در راستای اندیشیدن به نادانی هایی که باید به دانایی تبدیل شود.