سینماسینما، نویسنده: پیتر بردشاو/ مترجم: عقیل قیومی
ده سال پیش، با یقین اعلام کردم که با «گرَن تورینو» باید شاهد آخرین نقشآفرینی کلینت ایستوود باشیم. خود غلط بود آنچه میپنداشتیم! او در سن ۸۸ سالگی –و در نقشی که دور نیست از نقش پیشیناش– با جسارتی خیرهکننده بازگشته است. با سگرمههایی در هم رفته و قطعاً دستِ پُرتر خودش را کارگردانی کرده است.
فیلمی تماشایی که کمابیش برمبنای یک داستان واقعی است. فیلم واجد یک چرخش روایی تَر و تمیز است و اگر بخواهیم صادق باشیم ایستوود به مراتب گیراتر است نسبت به رابرت ردفورد در این آخرین آواز قویی که اخیراً از او شنیدیم. نه به هیچ وجه اینگونه نیست که این نقشآفرینی در حکم آخرین آواز قو باشد از سوی کلینت. اتفاقاً او در پیرانهسری گامی به پیش نهاده با تشخصی جان وینوار. ساعدهای برهنهاش با آن پیراهن آستینکوتاه حالا به خوبی حسی از نگرانی را منتقل میکنند و با تکانهای آهستهٔ تهدیدآمیزشان هماهنگ با پاها به حرکت درمیآیند همچنان که خرامان سوار اتومبیلش میشود یا از آن بیرون میآید.
ایستوود در نقش استون ظاهر میشود. یک پیرمردِ کجخُلقِ بدقلق و یک پرورشدهندهٔ گُل که برندهٔ جایزه هم شده و تمام زندگیاش به بیتوجهای به حانوادهاش گذشته است. وقتی یک رقابت اینترنتی به تجارتِ گُلاش آسیب میزند و برای دستیابی به پول دچار مشکلاتی میشود، تصادفاً سر از تجارت پُر سود انتقال کوکایین برای کارتلهای مکزیکی درمیآوَرَد. یک پیرمرد سفیدپوست درون کامیون کهنهٔ زهوار در رفتهاش هرگز شک پلیسهایی را که دائماً حواسشان به چهرهٔ مردانِ آمریکای لاتینیست برنمیانگیزد. صحنهٔ جالبی در فیلم هست که پلیس اتومبیلِ یک مرد مضطرب و کاملاً بیگناه را در این زمینه متوقف میکند و مرد تتهپتهکنان میگوید که این خطرناکترین پنج دقیقهٔ عمرش بوده است.
ارلی که کلینت بازیاش میکند وجوهی عجیبوغریب هم دارد و دشوار است که بگوییم چنین چیزی چقدر عمدی بوده است. او در قامتِ یک معتقد به تبعیض جنسیتی و نژادپرستِ خواستنی ظاهر میشود که آن خانوادهٔ سیاهپوست را کاکاسیاهها خطاب میکند و وقتی مؤدبانه خطایش را تصحیح میکنند، با لبخند پذیرا میشود. دو صحنهٔ دیگری که با تماشایش از تعجب شاخ درمیآوریم جاییست که ایستوود به خودش پاداش میدهد. به ناگاه میبینیم که با دو تَر دامن درمیآمیزد. منطقاً ناظر صحنههایی شنیع نیستیم ولی پس از آن است که میبینیم امور کاملاً روندی رضایتبخش داشته است.
آنجاهایی که میبینیم شخصیتها و صحنههای مربوط به پلیسهای فیلم کاملاً سرسری نوشته شدهاند،درمییابیم که فیلم یک حکایت احساساتنمایِ افراطی است که همهٔ بارش را کیفیت ستارگی ایستوود به دوش میکشد.