سینماسینما، خسرو نقیبی:
چهارشنبه ۶ تیر «تمام پولهای جهان» روی پردهی دو سینمای مگامال و کورش رفت. یکی از فیلمهای مهم سال گذشته که آوازهی اخلاقمداری سازندگاش هم جهان را برداشت و تمام صحنههای کوین اسپیسیاش دوباره فیلمبرداری شد و مارک والبرگ هم دستمزد این صحنههای بازفیلمبرداری را به جنبش زنان اهدا کرد. مجموعهی اینها یعنی یک انتخاب هوشمندانه برای دستاندرکاران «طرح اکران فیلم خارجی در ایران». لابد فکر کردهاند یک فیلم بدون دردسرِ سانسور و خوشنام و همهچیز تمام را شبی دو سانس اکران میکنیم و سالنش هم نصفهنیمه پر میشود و بعد هم میگوییم مردم فیلمهای ایرانی با فرهنگ بومی خودمان را به فیلمهای غریبه ترجیح میدهند و برای چندمینبار پروندهی ماجرا را میبندیم و خلاص. نه برادران من؛ اشتباه گرفتهاید.
در تمام این سالها که من و همفکرانم از نمایش فیلم خارجی در ایران حرف زدهایم، از همان الگویی حرف زدهایم که حداقل در کشورهای منطقه درحال اجراست. نمایش فیلم روز خارجی؛ نه آنچه این روزها بیشتر از هر وقت دیگری، روی هر هارد کامپیوتر و کنار خیابانی قابل دسترس است و پیش از عنایت مسئولان برای نمایش عمومی، دهها باره دیده شده و شبکههای ماهوارهای غیرمجاز هم زبان اصلی و دوبله نمایشش دادهاند. بگذارید حالا که خودتان را به نشنیدن زدهاید یکبار دیگر مرور کنیم اکران فیلم خارجی دقیقن آنگونه که ما از آن حرف میزنیم چهجور چیزیست.
ماجرا خیلی ساده است. اکران فیلم خارجی یعنی نمایش دو گروه فیلم.
اول: بلاکباسترهای آیمکس و تریدی در ابعاد و شکل نمایش اصلی تا تماشاگر ایرانی فرنگنرفته، بداند مردم در جهان برای چه فیلمهایی پول بلیت میدهند. حالا دیگر چندین سال است که درامهای خانوادگی و داستانهای جذاب از پردهی سینما به تلویزیون نقل مکان کردهاند و در قابل سریالها و مینیسریالهای خصوصی یا فیلمهای ارژینال پلتفرمهای پخش همانند نتفلیکس عرضه میشوند. آن چیزی روی پرده میرود که کمپانیها احساس کنند ارزش نمایش روی ابعاد بزرگ را دارد و جزئیات تصویر در آن مهم باشد. برای همین هر روز پردههای آیمکس بیشتری در سراسر جهان ساخته میشود و فیلمهای سهبعدی بازار اصلی فروش را در دست دارند. مردم ما فقط با تماشای این قبیل فیلمها در اندازه و فرمت اصلیست که میفهمند سینمای روز جهان چه مسیری را طی میکند، دروغ بزرگ «ما در فناوری سینما کم از سینمای روز جهان نداریم» چه اندازه شوخیست و البته سطح توقعشان از تولیدات تجاری سینمای ایران بالا میرود. همان چیزی که سبب شده ۴۰سال سینماگران ایرانی در هر مقام و منصب و هر تفکری، مخالف اکران فیلم روز خارجی در ایران باشند.
دوم: نمایش فیلمهای فیلمسازان مهم روز و آثار فستیوالی. هر دو، همزمان با نمایش جهانیشان. این دومی همان چیزیست که گروهی نظیر «هنر و تجربه» باید عهدهدار انجامش شود. نمایش فیلمهای آن گروه اول قطعن خوشآیند سینماداران و صاحبان سرمایه است؛ و این دومی را قطعن باید دولت حمایت کند؛ باز مثل خیلی جاهای دیگر دنیا. آثار فیلمسازان بزرگ بینالمللی معمولن با فاصلههایی مشخص از نمایشهای فستیوالی اکران جهانی خود را آغاز میکنند و تماشاگر جدی ایرانی حق دارد این فیلمها را همزمان با تماشاگر عرب و ترک همسایه به تماشا بنشیند. نمایش این فیلمها هم سبب میشود گروه دیگر سینماگر ایرانی که جوجه را جای قناری رنگ میکند و دست خلقالله میدهد کمی فیلم ببیند، یا حداقل بداند نمونههایی که از روی آن کپیکاری میکند و بهعنوان فیلم متفاوت در ژانر عجیبالخلقهی هنروتجربه دست ملت میدهد، پیشتر دیده شده و برای متفاوتبودن و بدیعبودن نیاز است کمی فکر کند و از خودش مایه داشته باشد.
پس وقتی از نمایش فیلم خارجی حرف میزنیم منظورمان نمایش بلورِیهایی که خودمان در خانه داریم نیست؛ اکران همزمان و گسترده با کشورهای منطقه است. اکرانی که مردم عادی هم متوجهاش بشوند و بتوانند میان فیلم ایرانی و خارجی انتخاب کنند.
حاصل چنین اکرانی چیست؟ فیلمسازان و دستاندرکاران سینمای ایران چهل سال است در گوشمان خواندهاند «مرگ سینمای ایران». آیا واقعن چنین است؟ معتقدم در چنین میدانی، فیلمهای ایرانی که برای پردهی بزرگ ساخته شدهاند و سینماگران شاخص زنده میمانند؛ جوانترها هم با آثار ارزانشان یا به سینمای جریان اصلی میرسند، یا در سینمای مستقل رشد میکنند. همان روند مرسوم سینمای جهان. واردات فیلم خارجی را که به دست بخش خصوصی بدهیم میتوانیم مکلفشان کنیم به تولید فیلم ایرانی در دو شکل مختلف: بیکپروداکشن و فیلم مستقل. اولیها باید آثاری باشند که توان رقابت با فیلمهای پرفروش خارجی روی پرده را داشته باشند (که معتقدم در این بخش همین حالا هم سرمایهگذاران ایرانی راهش را پیدا کردهاند و دارند فیلمهای تجاری پرخرج میسازند چون در حال حاضر هم مشغول رقابت با شبکههای ماهوارهای و اکران خانگی فیلمهای خارجی هستند) و گروه دوم فیلمسازان مستعدی را معرفی میکند که در همان تولید ارزان اولشان مشخص میکنند توان پیوستن به سینمای جریان اصلی را دارند، یا از اساس خودشان میخواهند سینماگر مستقل باقی بمانند و فقط یک تکنسین نیستند. بله، ممکن است اینگونه سقف تولید سینمای ایران به ۴۰ فیلم برسد؛ چه باک. مگر این سالی صد ۱۵۰ فیلمی که میسازیم چه گلی به سر مردم زده؟ جز بار آوردن عدهای متوقع که برای محصولات بیمشتریشان طلبکاری سالن سینما میکنند و میخواهند چندهفته سالنهای خالی را برای مردم فرضی اشغال کنند؛ بیآورده برای سینمای نحیفی که روز به روز آثار بزرگش کمتر میشود و بزرگانش به قهقرا میروند.
این همان «نظام استودیویی» (البته با فرمول ایرانی و حضور گهگاه دولت در برخی قانونگذاریها) است که سالها از آن گفتهایم. سینمایی که خودش بتواند دخل و خرجش را کنترل کند. سینمای عرضه و تقاضا. سینمای کنارماندن بیسوادها و پرمدعاها از چرخهی تولید و پخش. وقتی از اکران فیلم خارجی حرف میزنیم، اتفاقن از کمک به سینمای ایران حرف میزنیم. از میل به بیرونآوردن این سینما از گلخانه. از مقاومکردن آن برای زیست در محیط عادی.