سینماسینما، رضا صائمی
جشنواره به نیمه رسیده و هنوز فیلم های زیادی است که فرصت نمایش نیافته اما برآیند همین نیمه اول و اخبار و اطلاعاتی که درباره مابقی فیلم ها منتشر شده نشان می دهد که مسائل و چالش های اجتماعی، ردپای پررنگی در فیلم های امسال دارد. فیلم هابی که با مفاهیم و موقعیت هایی مثل فقر، اعتیاد، شکست، بن بست ها، ناامیدی ها و افسردگی ها، خیابان های شلوغ، آدم های شر و خشونت های خانگی و خیابانی گره خورده و از تباهی ها و سقوط و نزول اخلاق حرف می زند. گویی با یک سینمای اشک و خشم مواجه هستیم که حال آدم های داستانش خوب نیست و قصه هایش با غصه های تلخی روایت می شود. البته این نه اگزجره شدن واقعیت است نه اگزوتیک شدن آن. سینمای ما اکنون روایتی از جامعه ماست و قال آن بازتاب حال مردمی که مدتی است حالشان خوب نیست. فیلم های امسال جشنواره بار دیگر می تواند مناقشه قدیمی سیاه نمایی یا آسیب شناسی را در کانون نقد و تحلیل قرار دهد. اینکه آنچه بر پرده سینما می بینم همان چیزی است که در کف خیابان ها می بینیم یا در روایت آن اغراق شده است؟ واقعیت این است که سینمای اجتماعی لزوما سینمای تلخ و سیاهی نیست و می تواند قصه ای اجتماعی با سویه هایی از امید و شادی را هم در ذیل این گفتمان سینمایی قرار داد اما وقتی واقعیت های اجتماعی تلخ است نمی توان انتظار داشت که سینمای اجتماعی از شیرینی ها سخن بگویید. اینکه در سالهای اخیر میل به ساخت فیلم درباره مسائل و دغدغه های اجتماعی زیاد شده یک مد و موج سینمایی نیست این خود واقعیت های اجتماعی است که خودش را بر سینما عرضه و تحمیل می کند و از سینما می خواهد تا به زبان بصری و دراماتیک آن بدل شود. در جشنواره سی و هشتم فیلم هایی مثل شنای پروانه، سه کام حبس، عامه پسند، روز بلوا، قصیده گاو سفید، دوزیست و… نمونه ای از فیلم هایی هستند که فارغ از تفاوتشان در کم و کیف سینمایی، دغدغه های ملموس اجتماعی را به تصویر می کشند و به نظر می رسد سینمای ایران با جامعه ایران و مسائل اجتماعی آن مماس شده و مضامین فیلم ها روایتی از درد و رنج های مردم است. سینمای ما سینمای تلخی شده که بغض و خشم های فروخفته از قاب آن بیرون زده اما این تماشای این واقعیت تلخ بیش از رویاهای شیرین می تواند سینما را به هنر متعهد اجتماعی بدل کند که دست کم اگر رنجی از جامعه کم نمی کند با این درد ها، همدردی می کند.