سینماسینما، نوید جعفری
آرین وزیر دفتری در اولین ساخته بلندش، موضوعی را دستمایه قرار داده که پیش از این در آثار سینمای جهان به آن پرداخته شده است.
هویتی که دستخوش تغییر میشود تا جایی که مرز واقعیت و خیال، توهم و حقیقت جابه جا میشود.
رویا در یک شب بارانی زنی را در مقابل خانهاش مییابد که حافظهاش را از دست داده و عملا نمیداند کیست و حتی در کلانتری اثر انگشت او شناسایی نمیشود.
در ادامه اما با به حرف آمدن زن گمنام به آهستگی گویی هویت رویا توسط او بلعیده میشود تا جایی که مشخص نیست رویای حقیقی کدام است.
اگر فیلمنامه را مجموعهای از نشانهگذاری ببینیم در دکوپاژ و ساخت فیلم این نشانههاست که در امتداد هم میتواند معنا و مفاهیم را در ذهن مخاطب ایجاد کند تا به عنوان بخشی از داستان با آن همراه شود و از دل هر تصویر و دیالوگ به لایههای زیرین متن راه پیدا کند.
بیرویا در دکوپاژ نیز تلاش کرده است همین نشانهگذاریها را توسط مخاطب رمز گشایی کند تا در نهایت علاوه بر همذات پنداری با شخصیت ایده اصلی خود را گسترش دهد.
مخاطبانی که شاتر آیلند ساخته مارتین اسکورسیزی را دیدهاند قطعا راحتتر میتوانند با بیرویا همراه شوند اما مقایسه روند شاتر آیلند در داستان و بیرویا میتواند بخشی از ضعفهای فیلمنامه را هم نمایان کند.
در ساخته اسکورسیزی جهان داستان در مسیری موازی تا جایی پیش میرود که عملا هیچ قطعیتی برای آن نمیتوان متصور شد.
در نهایت هر دو داستان در عین حالی که میتواند حقیقت داشته باشد میتواند آن دیگری را نقض کند اما در نهایت تنها دو داستان اصلی وجود دارد و مسیر سومی برای مخاطب ایجاد نمیشود.
در بیرویا اما مسیر تقسیمبندی اتفاقات با در نظر گرفتن اینکه تا پیش از بستری شدن زن نشانههای مد نظر کارگردان چندان به چشم مخاطب نمیآید (و در نتیجه آن تحلیل ذهنی برایش پیدا نمیشود) شتاب اتفاقات به نیمه دوم سپرده شده است.
تا جایی که مخاطب در لحظاتی نمیتواند سیر منطقی روایت را درنظر بگیرد و چون نشانهها بصورت ملموس در ذهنش جای نمیگیرد در نهایت آن رمزگشایی کامل اتفاق نمیافتد.
نکته دیگر در فیلمنامه بیرویا عبور از قراردادی است که با مخاطب نهاده شده است.
آن دوست رویا در خیریه که او به سراغش میرود و پس از بازگو کردن اتفاقات با او به خانه و شب تولد برمیگردد عملا کجای داستان است؟
خیالی است یا واقعیت دارد؟ چون عملا در انتها آنچه مولف به ما ارائه میدهد این است که رویا وجودی حقیقی ندارد و در آن زندگی حضور نداشته است بلکه همسر مرد دیگری است و مادر یک کودک.
پس طبق این روند دوستی که در خیریه دارد چی میشود؟ چطور با او در شب مهمانی حضور دارد؟ اگر در ذهن اوست چطور توسط دیگران حضورش احساس میشود؟ و یا حداقل نشانهگذاری مبنی بر ذهنی بودن او نمیبینیم؟
آنچه پس از دیدن بیرویا به ذهن بیننده متبادر میشود در یک خلاصه چند خطی می تواند چنین باشد:
رویا که توسط زیبا در خیابان پیدا میشود و حافظهاش را از دست داده دچار شیزوفرنی است و تصور میکند همسر مردی در آستانه مهاجرت است و اوست که زن دیگری را در کوچه پیدا کرده و حالا آن زن قصد تصاحب هویت و زندگی او را دارد.
در نهایت رویا نزد شوهر و همسرش میرود و پس از مدتی به آن وضعیت عادت کرده و در نهایت با دیدن نگهبان پارک که شبیه دوست گمشده اوست مجددا تصور میکند همه چیز واقعیت داشته است.
حال در این خلاصه داستان که برآمده از رویدادها و نشانهگذاریهای داستان است، گویی کارگردان تلاش میکند با پیچیده کردن خط داستانی مخاطب را در موقعیت پایانی باز قرار دهد به نحوی که در نهایت شک کند که رویای واقعی کدام است.
اما با نحوه قرار دادن اتفاقات و آنچه مخاطب میبیند حتی در پس پیچیدهنگاری نویسنده و کارگردان تنها بر همان مسیر و اینکه رویا دچار توهم بوده است دلالت دارد.
بیرویا هرچند تلاشی در جهت خلق یک موقعیت متفاوت داستانی است اما در جزییات دچار مشکل است.
هرچند، کارگردان توانسته به فرمی منسجم چه در صحنهبندی و چه در اجرا دست پیدا کند که با توجه به اولین ساخته او میتوان امید داشت شاهد آثاری منسجمتر از وی باشیم.
استفاده از فید به سیاهیهای تکرار شونده که پاک شدن ذهن را تداعی میکند، رفت و آمد میان این فیدها که گویی هم زمان را بهم میریزد و هم نشانهها را تغییر میدهد از جمله نکات مورد توجه فیلم است.
رجوع کنید به گفتگوی رویا و زیبا در راه پله پیش از جشن تولد که دوربین قاب طناز طباطبایی را در حالی که دستش روی نرده است و حلقه ازدواج در دست اوست را در سیاهی به سمت چپ پَن میکند و در بازگشت از سیاهی باز همان قاب تکرار میشود در حالی که این بار حلقه ازدواج در دست ندارد.
کارگردان با ایجاد این فضا و نشانهگذاری عملا بر روان پریشی رویا تاکید دارد اما در خاتمه بیتوجه به آن مسیری که طی کرده است میخواهد تماشاگر را بر سر دوراهی قراردهد در حالی که از قبل آن را نقض کرده است.
بیرویا اگرچه طبق روال سینمای ایران از ضعف فیلمنامه رنج میبرد اما در ساخت فیلم قابل توجهی است، نورپردازی، تصویر برداری علیرضا برازنده و موسیقی نشسته بر دل کار اثر بامداد افشار از عواملی است که بیرویا را متفاوت میکند.
بیرویا با تمام ضعفهای داستان بیتردید برای مخاطب اثری قابل توجه است از این جهت که تلاش کرده در مسیر امروز سینمای ایران کاری متفاوت عرضه کند که قطعا به عنوان نخستین ساخته بلند کارگردان میتواند نویدبخش آثاری پختهتر از او باشد.