سینماسینما، عدنان شاه طلایی
در سینمای ایران انسیه شاه حسینی چهره ای استثنایی است. زنی که از دل خاطرات سال های پرالتهاب دفاع مقدس، روایت زنانه کمتر شنیده شده را بیرون می کشد.
او از معدود زنانی است که با جسارت وارد قلمرو مردانه سینمای جنگ شده، اما آن را از زاویه ای متفاوت، از چشم خانه زنان، روایت می کند.
«دست ناپیدا» تازه ترین تجربه او بازتابی تاثیرگذار از این جهان است. جهانی که در آن زن نه فقط نظاره گر که خود عامل حرکت و راوی تاریخ است.
در قلب این فیلم، زنی ایستاده که نامش لیلاست، معصومه بافنده، زنی که از دل یک رابطه بیمار، زخم خورده بیرون آمده، همسری زن ستیز و هتاک، تمامیت روان و هویت او را نشانه رفته و آن گاه که لیلا در برابرش، می ایستد و طلاق می گیرد، عازم جنوب می شود، جایی که جنگ در جبهه و خاک نمی گذرد، که در تن وجان زنان، در سایه رخت های خون آلود خاکی و در طنین آب کارون جریان دارد.
کارون در این فیلم تنها یک رود نیست، نماد پاکی، زایش و ادامه است. زنان در آن لباسهایی را می شویند که روزی بر تن رزمندگان بوده و فردا دوباره باید برتن مقاومتی دیگر بنشیند. این چرخش خون و خاک و آب نمایی از تداوم ایستادگی ست و در دل آن لیلا دوربین به دست، نه فقط ناظر که بخشی از روایت می شود.
او از فاصله نمی نگرد، بلکه در دل حادثه زندگی می کند. تصاویرش نه برای نمایش، که برای ثبت تاریخ و بیدار کردن حافظه اند. روایت فیلم اما صرفا خطی نیست، فلاش بک هایی کوتاه اما پرتاثیر، فیلمنامه را از افت ریتم نجات می دهند و عمق عاطفی آن را بالا می برند. یکی از این فلاش بک ها، به شهادت برادر زهرا با بازی نسرین احمد خانی کارگاه لباس شویی باز می گردد؛ زهرا کودکی همراه دارد و همسرش به دست دشمن بعثی به شهادت رسیده است. حضور او، نه فقط به بار احساسی داستان، بلکه به یکی از مفاهیم بنیادین فیلم جان می بخشد، صبر زنانه اى که ستون خانه و جبهه را توأمان نگه داشته است.
فیلمبرداری زیبا، نورپردازی نماهای غروب و نیمه روشن فیلم بی هیاهو اما تاثیرگذار است. این نورها نه فقط به واقع گرایی صحنه ها کمک می کند بلکه در ساخت لایه های نمادین نیز نقش دارد.
یکی از پلان های دیدنی، جایی است که لیلا کنار رود یک ژاکت خونی خیس را با دقت می نگرد که با ماژیک نامی محو برسینه اش نقش بسته، یک لحظه کوتاه، اما سراسر استعاره. انگار نه فقط لباس، که یادگاری از زیستن انسانی خاموش شده در دستان اوست، خونی پر رنگ جاری ست، که نام حسین از لابلایش، پیداست، گویی این نام برای لیلا آشناست. به دوربین اش مینگرد و می کوشد، نام را از فراموش شدن نجات دهد. اینجاست که مرز بین مستند سازی و همدلی برداشته می شود.
فیلم همچنین به درستی از حضور نابازیگرهای بومی، بهره ای کارآمد و صحیحی گرفته و این انتخاب جسورانه، هرچند در برخی صحنه ها از حیث اجرا کمی خام است، اما به اصالت فضای مستندگونه کمک شایانی می کند.
زنان جنوب لهجه عربی دارند. هم رفتار و هم پوشش واقعی ست، نه بازسازی شده. حضور آنان فیلم را از تصنع و ساختگی بودن می رهاند. در میان تمام این عناصر، رابطه لیلا با فرمانده عرب تبار، هاشم با بازی حسن پوریده که به تازگی، با کمک نیروهایش، روستا را از اشغال دشمن آزاد کرده، در واقع ارتباط با لیلا نه تنها بعدی عاطفی به شخصیت او می دهد، بلکه نشانه ای از همگرایی قومی و فرهنگی مردمان جنگ زده. آن دو، از دو جهان متفاوت آمده اند، اما جنگ آن ها را بهم رسانده در نقطه ای که دیگر زبان مهم نیست، بلکه همراهی و درک متقابل معیار است.
فیلمنامه هرچند گاه پراکنده وطولانی، با انتخاب خرده روایتهای انسانی خود، موفق می شود پیکره ای زنده از پشت جبهه و زنانی را خلق کند که کمتر در تاریخ رسمی جنگ شنیده شده اند.
«دست ناپیدا» سینمایی کم هزینه اما پرمعناست؛ محصول تجربه، دلبستگی و شناخت عمیق شاه حسینی از سوژه اش. او می گوید که جنگ فقط به صدای بی وقفه گلوله ها خلاصه نمی شود. بلکه در ساییدن صدای پارچه ای ست که در رود شسته می شود، در سکوت زنی که لباس پاره ای را وصله می زند، و در چشمان مادری بی صدا و مقاوم ادامه دارد.
لیلا زنی است که با دوربین آمده، شاید راوی زنانه ترین چهره جنگ است، نه با خون و آتش، که با خاک و اشک و اندکی صبر. در نهایت این فیلم تجربه ای جسورانه از سینمای دفاع مقدس زنان است، بی ادعا، واقعی و در پی ثبت حقیقت با دید دوربین است. زنی که با دردها و مقاومت زنانه اش نفس می کشد …