عقیل قیومی – گاهی فکر میکنم ما آدمهای محشور با سینما و ادبیات، چقدر آدم و شخصیت داریم در ذهن که هر یک یادگار روزی هستند که شناختیمشان. امکان آشنایی با آدمهای خاص و خودویژهای برایمان فراهم میشود که اگر سینما نبود، محال بود تا هستیم در این جهان، بشناسیمشان؛ بهویژه در سینمای مستند.
به گزارش سینماسینما٬ همین چندی پیش بود که آن مردِ مستندِ «من میخوام شاه بشم» را شناختیم؛ آدم خودساخته روستایی متوهم که جاهطلبیهایی دارد و شکستناپذیر قصد دارد حرفش را به کرسی بنشاند و رویایش ساختن ایلی است از آن خودش و به واسطه پذیرایی از توریستها در محل زندگیاش، برای خودش صاحب یک امپراتوری کوچک شده و زن و فرزندانش را به خدمت گرفته است. و حالا در مستند دیدنی «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» با مردی آشنا میشویم که گویی خویشاوند همان مردی ست که میخواهد شاه شود. سرسخت در راه آنچه به آن اعتقاد دارد، پا سست نمیکند. هر چند هر دو نفر در بزنگاههایی با سماجتهاشان و حرفهایی که حتی یک لحظه دچار تردیدشان نمیکند، اسباب تفریح تماشاگرانشان را فراهم میکنند. مهدی نادری مردی است ورزیده که به واسطه سبیلی که دور لب و دهانش را گرفته و یکجورهایی اسباب دردسرش هم شده، ظاهر شاخصی ساخته برای خودش و در کودکی از مادرش پول خواسته و مادر پول نداده و تحقیر شده و بنابراین از همان کودکی زخمی میگذارد بالای مچش تا یادش نرود که هیچوقت از پدر و مادرش پول نخواهد، و حالا بیا و بنگر که با انواع بیزینسها چه ثروت و مکنتی زده به هم. کافی است سری بزنید به رستورانش با خدم و حشم. رویایش صلح در جهان است و دوستی با دولت آمریکا. فرشی سفارش میدهد که خودش طراحیاش میکند با نقشهایی از رئیس جمهورهای ادوار مختلف آمریکا و حوادث این یک دهه و اندی؛ از ماجرای یازدهم سپتامبر گرفته، تا خشونت داعش.
بافندگانی را به خدمت میگیرد و قصدش این است که فرش را به کاخ سفید اهدا کند برای معرفی فرهنگ و هنر ایران و ترویج دوستی و صلحطلبی. فیلمساز دو سه سالی با آقای نادری همراه میشود تا مذاکرات هستهای اخیر، و سرانجام وقتی هیچیک از مقامات حکومتی برای اهدای فرش به آمریکا با آقای نادری همکاری نمیکنند، آقای نادری پاشنه را ور میکشد و خودش راهی آمریکا میشود. کارشناسان عالیرتبه فرش، نمره قبولی به طراحی فرش نمیدهند، ولی آقای نادری معتقد است خودش بیشتر از آنها میفهمد. البته میشود داستان فیلم را باز گفت، ولی روند ماجراهای درون فیلم را باید ببینید تا به کشف پرتره آقای نادری نائل آیید. با فرزندانش، بهویژه دخترانش، آشنا شوید که برای بزک دوزکشان کلی پول خرج میکنند و حتی پدر هم طعنه میزند بهشان. فیلم را که ببینید، با آدمهایی حکومتی در حوالی آقای نادری آشنا میشوید که اصرارشان به تقدس بخشیدنها در کلامشان به چیزی ضد خودش تبدیل میشود و باید خودتان فیلم را ببینید تا متوجه شوید. غایت نظام برای آقای نادری، هاشمی رفسنجانی است و این بازی «هاشمی خودش خوبه، فرزندانش بدند»، تبدیل به بازی مفرحی میشود در فیلم.
آقای نادری سرانجام موفق میشود سر از مهمانی افطاری هاشمی رفسنجانی درآوَرَد. ولی انگار آبی گرم نشده برایش و به هدفی که داشته، نرسیده. آقای نادری آنقدر وجوه مثبت دارد که در دل با خود میگویید حیف این آقای سالمِ باایمان خودساخته که وقتش را برای بازسازی رابطه با آمریکا تلف میکند؛ هر چند خلاقانه. چون چنین رابطهای فراتر از توان اوست. مناسبات دیگری باید رقم بخورد که خوب میدانیم رقم نمیخورد. «دیپلماسی شکستناپذیر آقای نادری» را زوج هنرمند، بهتاش صناعیها و مریم مقدم، با صبر و حوصله پیش روی ما گشودهاند؛ مستندی که وقت صرف آن شده و هر لحظه امکان ناکام ماندنش فراهم بوده، ولی سرانجام به بار نشسته است. نگارنده از اینکه با آقای نادری آشنا شدم، از این زوج هنرمند سپاسگزارم.
منبع: ماهنامه هنر و تجربه