رؤیای ایرانی سن‌خوزه

علی پاکزاد

علی پاکزاد در روزنامه «شرق» نوشت: در این چندساله، هر موقع‌ معدنی آوار می‌شود بر سر جماعتی مصیبت‌زده و ندار، یاد فیلم «پاتریسیا ریگن» می‌افتم. شاید خیلی‌ از شما فیلم «۳۳» را که درباره حادثه ۲۰۱۰ معدن سن‌خوزه شیلی است، دیده باشید. این فیلم از آن رو برایم مهم است که امیدبخش است؛ در دل سیاهی، دود و غم، آوای زندگی و حیات است.

قصه فیلم از آنجا شروع می‌شود که سقف معدن سن‌خوزه‌ فرو می‌ریزد و ۳۳ معدنچی در زیر زمین به دام می‌افتند؛ معدنی که بارها سابقه‌ای از این دست داشته است. تنها راه ارتباطی معدنچیان با بیرون، تعبیه یک تونل کم‌عرض بود. مأموران امدادونجات کپسول‌هایی حاوی آب، غذا و اکسیژن را از داخل این تونل به ۳۳ معدنچی منتقل می‌کردند و یک وسیله ویدئویی و پخش صدا هم در اختیار این افراد قرار داده بودند تا بتوانند با خارج تماس بگیرند. پس از ۶۹ روز حبس در عمق ۷۰۰‌متری، سرانجام عملیات نجات معدنچیان آغاز می‌شود و معدنچیان یکی‌یکی توسط کپسولی موشکی‌شکل به رنگ‌های پرچم شیلی، به سطح زمین آورده و نجات داده می‌شوند. جالب اینکه علاوه‌بر گروه نجات و رئیس‌جمهور شیلی، جمعیتی از سراسر کشور در کنار خانواده معدنچیان برای حمایت و همراهی با معدنچیان محبوس حضور داشتند. عملیات نجات‌ چیز پنهانی نداشت؛ آغوشی باز بود برای همه کسانی که برای کسی آرزوی مرگ نداشتند!

اما چه خوش‌خیالانه بود رؤیای فیلم «۳۳» که از همان اول حادثه انفجار معدن معدنجوی طبس‌ می‌شد به فکر تکرار حادثه معدن زغال‌سنگ زمستان یورت استان گلستان افتاد؛ معدنی که با انفجار در ۱۳ اردیبهشت سال ۹۶ و جان‌باختن ۴۳ کارگر و مصدومیت ۷۰ نفر دیگر شهرت جهانی یافت. ایران سرزمین خبرهای تکراری و عبرت‌ناپذیری مدام است؛ چه در سیاست، چه در اقتصاد، چه در اشتغال و رفاه و… .‌ دریغ از اینکه خبر خوشی بشنویم.

بله، مهرماه امسال از آن ماه‌ها بود که از خوش‌خبری‌ خبری نبود. این هم از شانس‌ رئیس‌جمهوری است که می‌خواست آستین‌هایش را بالا بزند، آن‌هم نه برای دعوا، بلکه برای ساختن این کشور که مشکلات فراوانی دارد. طی این یکی دو هفته، خبر انفجار معدن طبس و جان‌باختن بیش از ۵۰ نفر سرخط خبر‌ها شده و اخبار دیگر را تحت‌الشعاع قرار داده است؛ البته در اذهان مردمی که صبح تا شب دغدغه نان دارند و می‌دانند‌ مشاغل چند‌شیفته و سخت و مشقت‌بار یعنی چه! و‌ الا آنان که دغدغه نان ندارند، خبرهایی دیگر را می‌جویند.‌

مثلا دوستی که هر شب با ستاره‌ها قرار ملاقات دارد، برایم پیغام داده بود که مواظب باشم، جایی نروم، چیزی ننویسم؛ چرا‌که مریخ وارد برج سرطان شده است. او برایم نوشته: «مریخ از ۱۵ شهریور تا ۱۴ آبان در برج هبوط خود قرار دارد. مریخ سیاره قدرت و اقتدار، جنگندگی، چالش، نبرد، غلبه و تسلط است. برج سرطان برای مریخ برج هبوط است. مریخِ در هبوط می‌تواند تلاش‌های جسم خسته و روح فرسوده ملامت‌گری را نشان دهد که تلاطم احساسی‌اش بر قوت بازویش غلبه کرده…».

به خودم می‌گویم ول کن این حرف‌ها را. بیا و ببین که چه باید کرد تا این سختی‌های معدنکاران علاج شود. تا غم بی‌پدری فرزندان و زنان شوی از دست داده برطرف شود و‌… . اما چه کنم؟ وقتی بررسی‌ها نشان می‌دهد خالص دریافتی یک کارگر در عمق ۷۰۰‌متری، در سال گذشته فقط هشت‌میلیون‌و ۵۰۰ هزار تومان و حق سختی کار معدن نیز حدود ۶۰۰ هزار تومان بوده است، می‌خواهی برای این عزاداران‌ چه کنی؟ برای زیر زیر خط فقر؟ کدام قوه و کمیته و تشکل به دادرسی می‌آید وقتی که دادرسی نیست؟ وقتی ‌حتی گله و شکایتی مجال پیدا نمی‌کند تا نهادینه شده و مطرح شود. از حق حیات‌شان دفاعی نشد، حالا می‌خواهی از حق ممات‌شان دفاع کنی؟

کو سندیکا؟ کو جماعت مطالبه‌گر؟ کو قانون شفافیت؟ کو؟ کو؟ کو؟ حتی در میان این‌همه همهمه و بغض، نمی‌توان شاهد ادای دِینی جامع و کامل در رسانه‌ها و فضای محیطی شهری به این ۵۰ نفر و خانواده‌هایشان بود. خبری بود که برای دست‌اندرکاران قدیمی شد و اربابان رسانه‌ها در پی خبرهای جدیدتر می‌دوند، غافل از اینکه مردم در خبر پیشین توقف کرده‌اند و تأمل می‌کنند و آموخته‌اند که در پی هر خبری ندوند‌… .

دوباره می‌نویسم: شیلی با آن‌همه مصائب‌ توانست جان معدنچیانش را پس از ۶۹ روز حبس در عمق ۷۰۰‌متری نجات دهد، اما ما در اینجا لابد کارهای مهم‌تری…‌ .

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 201142 و در روز شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳ ساعت 20:40:54
2024 copyright.