سینماسینما، محمدرضا بیاتی*
در مستند زندگینامهی پله، بهترین فوتبالیست جهان تا پیش از ظهور مارادونا، داستان رشد و بالندگی یک اَبَرستاره را میبینیم. قهرمانی سیاهپوست که نه فقط برای برزیل که برای صدها میلیون، بلکه میلیاردها نفر از مردم به اسطورهای دستنیافتنی بدل میشود. او با هنرش چشمها را خیره و دلها را میبَرَد و گل میزند و گل میزند تا به عدد باورنکردنیِ هزار گل میرسد. در اوج محبوبیت است که نظامیان در برزیل کودتا میکنند و مردم گرفتار روزهای تلخ و سختی میشوند. پلهی قهرمان به کشور بازمیگردد. استقبال گرم از اسطوره یکباره به موجی از سرزنش و حتی نفرت تبدیل میشود؛ چون قهرمان آنها در برابر درخواست نظامیانِ کودتاچی مقاومت نمیکند و به دیدار آنها میرود. پله برای بسیاری یکباره از عرش به فرش سقوط میکند و بعدها در پاسخ به سرزنشها میگوید چه کاری از دست من برمیآمد من فقط یک فوتبالیست بودم! در ایران کودتایی در کار نیست اما در واکنش به ناکارآمدیها و معضلات اجتماعی و انتظارات مردم از اصغر فرهادی او هم دقیقاً همین جمله را بعد از جشنوارهی کن بکار برد و گفت؛ من فقط یک فیلمسازم! در بخش دیگری از مستند یکی منتقدانِ پله میگوید او میتوانست مثل محمدعلی کِلِی، بوکسور افسانهای، عمل کند که -تقریباً همزمان با پله- در آمریکا به جنگ ویتنام اعتراض کرده بود؛ اما در پاسخ به این انتقاد یکی از هواداران پله استدلال میکند که اعتراض محمدعلی در آمریکای دموکراتیک عواقب سنگینی برای او نداشت درحالی که پله نمیدانست در صورت تقابل و مخالفت با نظامیان بیرحم و نامهربان چه سرنوشتی در انتظار اوست. به بیان روشنتر، گاهی انتظارات، معقول و شدنی است و گاهی ناممکن یا فوق توان و طاقت افراد است. بنظرم برخلاف مواردی مانند پله در ماجرای وریا غفوری، انتقادات و انتظارات از رامبد جوان کاملاً بجا و موجه است؛ رامبد اسم وریا، کاپیتان سابقِ تیم استقلال، را در خندوانه سانسور میکند چون وریا مورد غضب برخی مدیران است. او در یک عذرخواهیِ تصویری میگوید خودِ او این کار را انجام داده و دلیلاش را پیشگیری از مشکلات احتمالی در پخش خندوانه اعلام میکند. همهی ما میتوانیم اشتباه کنیم و عذرخواهی، نشانهی شهامت و مسئولیتپذیری اخلاقی است. اما باور به خطاپوشی و مدارا با اهل مدارا به معنای تعطیل نقد بیغرضِ اتفاقات نیست. نگارنده -در چند یادداشت- نظرم را دربارهی جنبههای پیچیده و متعارضِ واقعیت گفتهام، با این وجود این تعارضها همیشه بیراهحل نیستند و گاهی یکی از کفههای تعارض، بروشنی سنگینتر است و تشخیص و انتخاب درست، دشوار نیست و نمیتوان هر اتفاق ناموجهی را توجیه کرد و در چرخهی بیپایانِ نسبیت اخلاقی افتاد. مورد وریا و رامبد یکی از این موقعیتهاست. رامبد در توجیه سانسور اسم وریا میگوید نگران بوده که برنامه با مانعِ پخش مواجه شود و امتیازات مسابقه بهم بریزد! هرچند مدیریت شبکهی نسیم رندانه پشت رامبد را خالی کرده و گفته مشکلی با هیچ نامی ندارد اما حتی در صورت پخش نشدنِ یک قسمت از یک برنامه آیا روشن نیست که -در این تعارض- اهمیت مسألهی وریا ابداً قابل مقایسه با عواقب مسابقهی قاطیبازی نیست؟! اگر برای اصلاح امور تا این حد هم حاضر به هزینهدادن نیستید تردیدی نکنید که دیر یا زود بخشی از یک روند نادرست خواهید شد. من خندوانه را دوست ندارم و با نگاه و سلیقهام سازگار نیست. فارغ از یک نقد بنیادی که از بیان آن صرفنظر میکنم بنظرم طنز و سرگرمی آن را بزرگسالانه نیست و نوعی کودکانهگی منفی در آن است که نیازمند تحلیل است؛ بخصوص که در پس پشتِ دیدگاه رامبد این احساس القاء میشود که میخواهد یک سبک از شادی و زندگی را به همه تعمیم بدهد. با اینحال باید جنبههای مثبت آن را هم دید؛ بجز کشف جنابخان که استعداد کمنظیری است شاید مهمترین کارکرد خندوانه ایجاد زمینه و فرصت برای شناسایی استعداد دختران است؛ تصور کنید در شرایطی که دیدگاهی میخواهد محدودیتهای زیادی را به جامعه القا کند دختری کمدین بیاید مردم را بخنداند! گمان میکنم این نکته را یکبار گفتهام اما باز تکرار میکنم یا نباید به هیچ کاری تن داد یا اگر قرار به انجام کار است، در شرایط موجود، از این تعارضها گریزی نیست. باید هشیار بود. تصمیم ماست که تعیین میکند ما چه کسی خواهیم شد.
*فیلمنامهنویس و فیلمساز