روایتی از یک جنایت/ نگاهی به فیلم «بی‌بدن»

سینماسینما، علی اشرفی

فیلم بی‌بدن به کارگردانی مرتضی علیزاده و نویسندگی کاظم دانشی محصول سال ۱۴۰۲، اولین نمایش خود را در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر داشته‌است. بعد از فروش نسبتا موفق این فیلم در گیشه سینما، حال در پلتفرم‌های داخلی اکران آنلاین آن ادامه دارد تا فرصت تماشای بیشتر را داشته‌باشد.

این فیلم روایت جنایی قتل یک دختر جوان است که مشابهت‌های فراوانی با داستان‌هایی از این دست دارد. مخاطبان بر این باورند که مشابهت این فیلم با داستان به‌خصوصی در فروش بالای این فیلم تاثیر گذار است؛ البته این موضوع توسط عوامل فیلم مورد قبول قرار نگرفته و عوامل فیلم مشابهت داشتن فیلم را با داستانی به‌خصوص رد می‌کنند. آن‌ها بر این باورند که تعدادی زیادی از این دست پرونده‌ها به شکل‌گیری داستان کمک کرده‌است. در این نوشته قصد پرداخت به این موضوع را نداریم و اثر را در قالب یک اثر مستقل از خرده داستان‌های از پیش تعریف شده، در نظر می‌گیریم.

فیلم از همان ابتدا، با این حال که عوامل اقتباس از داستان به‌خصوصی را رد کرده‌اند، آنقدر ریتم تند و سرگردانی دارد که مخاطب را در معذوریت می‌گذارد که بدون پیش‌زمینه به تماشای فیلم ننشیند. ناگهان از اواسط فیلم ریتم آنقدر کند می‌شود که جای تامل دارد. در واقع از یک ضرب‌آهنگ توفانی و پر تلاطم، ناگهان به سکونی عجیب می‌رسد؛ که در نوع خود قابل تامل است. این سکون شوک عجیبی به مخاطب وارد می‌کند و این سوال را پیش می‌آورد که چرا سکانس‌های کوتاه، ناگهانی و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای به سکانس‌های طولانی تبدیل می‌شود.

نداشتن ضرب‌آهنگ مناسب و تدوین بدون ساختار تمرکز مخاطب را از یک موضوع محوری برمی‌دارد و هجمه زیادی از مفاهیم را به مخاطب القا می‌کند که هیچ‌کدام متاسفانه پرداخت درستی نشده‌اند. از نیمه دوم فیلم کاملا جایز است که بپرسیم آیا خود کارگردان می‌داند قرار است روی چه موضوعی تمرکز کند؟

کارگردان بلاتکلیف است. نمی‌داند به چه موضوعاتی توجه کند. این را می‌توان از انتخاب بازیگر بسیار بد و بازی‌های سرد و بی‌روح و دیالوگ‌های از رمق افتاده بازیگران فهمید. مشهود است که بازیگران دیالوگ‌ها را به خوبی حفظ کرده‌اند اما بیان نادرست و تاکید‌های اشتباه، بازی آن‌ها را تحت تاثیر قرار داده و همه این‌ها به دلیل بلاتکلیف بودن کارگردان است.

کارگردان در برخی از صحنه‌ها قصد بازی با احساسات مخاطب را دارد ولی آنقدر ناشیانه عمل کرده که تمام زحمت‌ها به باد رفته‌است. یکی از صحنه‌های فیلم که در پیش‌نمایش‌های تبلیغاتی بسیار به آن توجه شده‌بود، جستجوی مادر مقتول برای جسد فرزندش در انبوهی از زباله بود. این صحنه در نوع خود بار احساسی فراوانی را باید برای فیلم به همراه داشته باشد اما آنقدر جای‌گذاری تدوینی، نوع لنز، جایگاه دوربین بد در نظر گرفته شده که تمام بار احساسی آن را گرفته است؛ به‌خصوص جایگذاری آن در تدوین که به ما می‌فهماند این سکانس به این جایگاه تعلقی ندارد.

سوال مهمی که مطرح است این است که: کارگردان به دنبال انتقال چه مفهومی در فیلم خود بود؟ آیا ارزش بخشش مد نظر بود؟ حس مقدس مادرانه؟ مشکلات اجتماعی؟ مشکلات فضای مجازی؟ کدام یک؟ نداشتن انسجام معنایی فیلم، آن را یک اثر بلاتکلیف، شلخته، سرگردان و غیرقابل دفاع تبدیل کرده است. تکلیف فیلم مشخص نیست و این می‌تواند دلایل مختلفی از جمله درک نکردن موضوع توسط کارگردان، تامل و تعقل نداشتن در موضوع، نداشتن محوریت داستانی در داستان نویسنده و… داشته‌باشد.

در مجموع می‌توان گفت حتی اگر بی‌بدن را یک اقتباس صرف هم در نظر بگیریم، این فیلم در آن هم ناموفق عمل کرده‌است. شاید فیلم باید با تاخیر بیشتری ساخته‌ می‌شد.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 199014 و در روز دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳ ساعت 17:56:58
2024 copyright.