سینماسینما، فریبا اشوئی
یلدا با پی رنگ نخ نمای قصاص و بخشش دورنمای کلیشه ای و تکراری دارد. کیفر (حسن فتحی)، دهلیز (بهروز شعیبی) و… خیلی دور که نرویم همین مجموعه ماه عسل با حال و هوای ماه رمضانیاش؛ نمونه های قابلی در انتخاب همین موضوع و پی رنگ بوده اند. اتفاقا بستر روایتی یلدا هم مدل یک شوی تلویزیونی انتخاب شده و قرار است مخاطب موضوع را در قالب یک برنامه تلویزیونی پُرمخاطب به نظاره بنشیند. دو طرف دعوا با ریش سفیدی شخصی به نام هدایت و یک مجری منفعل و آماتور، راهبری می شوند. پرده اول روایت به معرفی مریم کمیجانی، ارتباطش با موضوع و برنامه ای که درآن دعوت شده می پردازد. کاراکترهای مهم و تاثیر گذار از همین پرده به داستان ورود می کنند. ورود هر کدام از آن ها، تکه ای از پازل اصلی را که در آغاز و نقطه اوج روایت (برنامه تلوزیونی عفو) شاهد آن بودیم را کامل می کند. پرده دوم با لابیرنت های افزونتری بسته می شود و سرانجام پرده سوم با فرجامی تعلیقی و قابل قبول از اوج های اول و دوم، اوج سوم و نهایی روایت را رقم می زند. آنچه که دورنمای موضوعی یلدا را از نمونه های قبل به ویژه نمونه تلویزیونی(ماه عسل) متمایز می سازد، شیوه پرداخت موضوع در لوکیشنی بسته بدون رجعت به اتفاقات گذشته (فلاش بک) است. کارگردان در این شیوه ساختاری تنها به نمایش چند عکس از گذشته کاراکترهایش، بسنده کرده و داستان را با تمرکز بر احوالات فعلی آن ها پیش می برد که اتفاقا در این راستا موفق هم عمل کرده است. فیلم بیشتر از آن که مرهون موضوعش باشد، اساسا فیلمی شخصیت محور است و پی رنگ قتل (عمد یا غیر عمد) را با تکیه بر آنالیز کاراکتر های مسبب آن به نقد و چالش، کشیده است. گذشته را در همان گذشته قرار داده و با آدم هایی که از آن گذشته آمده اند، دادگاهی در پیشگاه مخاطب فراهم می سازد تا او با عنایت به هویت و احوالات امروزِ کاراکترها، ماجرا را داوری کند. فیلم در طول داستان، آکنده از خرده پی رنگ های غنی است.(شوهای تلویزیونی پوشالی، تبلیغات و پیامک، ریاکشن های برنامه ساز تلویزیون و اضطرابش از پاسخگویی به بالا سری ها که این خود در تقابل با واقعیت زندگی، واقعیت تلخ تری رابه مخاطب منتقل می سازد و…) این خرده پی رنگ ها به نوعی در غنای پی رنگ اصلی تاثیرات بسزایی می گذارند. در این میان فکت هایی هم ارائه شده که کارگردان برای رئال بودن بیشتر فضای قصه اش از آن ها بهره برده است. اگرچه این فکت ها چندان هم به دل نمی نشیند. به عنوان مثال از راه رسیدن زنی که عهده دار مسئولیت مادری فرزند مریم کمیجانی است آنهم در بزنگاهی که تاثیری بر اصل ماجرا نمی گذارد. همچنین اصرار بر نشانه های بد بیاری برای توجیه رفتار غیر منطقی خود و یا مخفی نگه داشتن بچه از مادر و خانواده مقتول برای حصول به چه نتیجه ای؟! یا مثلا حضور هنرپیشه زن در برنامه و تاثیرات شگرفش بر تحول شخصیت های درگیر ماجرا!
با این همه بستر روایتی یلدا (شوی تلویزیونی) و نیز شیوه اجرایی آن در پرداخت فرموله کاراکترها، فیلم را از نمونه های قبلی اش متمایز ساخته و کارگردان توانسته با موضوعی تکراری و کلیشه شده، روایتی نو، قال قبول و جذاب را برای مخاطبین خود رقم بزند.